۲۵ آذر ۱۴۰۳ - ۱۰:۴۴
کد خبر: ۹٬۲۴۴

داستان سلبریتی‌های وطن‌باخته حالا به قصه‌ای بی‌پایان بدل شده است که گرچه بیش از دو سال از ترک وطن آنها گذشته است، نه فراموش می‌شود و نه برای خود آنها عادی شده است. بعد از آنکه کمتر از سه ماه گذشته، حمید فرخ‌نژاد در همایش اپوزوسیونی، بی‌ارتباط با موضوع و با لحنی التماس‌گونه می‌خواست که «او را به کار بگیرند»، حتی به قیمت آنکه هنرش را در راستای مقاصد سیاسی کثیف هزینه کند، حالا او در ابراز این موضوع پا را فراتر گذاشته و در مصاحبه‌ای در چند روز اخیر «زندگی‌ شاهانه‌اش» در ایران را با زندگی سختش در خارج از کشور مقایسه می‌کند و به‌وضوح می‌گوید که هیچ از این شرایط راضی نیست.

وطن‌فروشی و باخت ۸۰میلیونی

آگاه: حمید فرخ‌نژاد در سال۱۴۰۱ و کمی بعد از آغاز ناآرامی‌ها در ایران از کشور خارج شد و تصمیم گرفت که به هر قیمتی دیگر برنگردد. او اغلب دستمزدهایش را پیش می‌گرفت، یعنی قبل از شروع هر کار سینمایی یا سریال. او پیش از خروج از کشور، قرار بوده در فیلم سینمایی «پالایشگاه» به کارگردانی مهرداد خوشبخت بازی کند. این فیلم با سرمایه‌گذاری بنیاد سینمایی فارابی درحال ساخت بود اما فرخ‌نژاد بعد از دریافت کامل دستمزدش که ۱.۵میلیارد تومان بوده است، وقایع سیاسی و اجتماعی را بهانه می‌کند و از حضور در کار سینمایی سر باز می‌زند و پول را پس‌نداده راهی آمریکا می‌شود تا از آن جغرافیا از آزادی برای ملت ایران سخن‌پراکنی کند. 

بازی شخصی در لباس وطن‌دوستی و اعتراض
«او چند روز قبل سر صحنه خداحافظی کرد ولی به کسی نگفته بود قصد خروج از کشور دارد. تمام اموالش را فروخته و حتی خط موبایلش را هم فروخته و به آمریکا رفته تا اقامت دائم آمریکا را بگیرد.» این روایت یکی از سینماگرانی است که با او در آخرین پروژه‌اش همکار بوده است. به نظر می‌رسد که فرخ‌نژاد از قبل برنامه این کار را ریخته بوده است. «فرخ‌نژاد فهمید که باید عازم آمریکا شود، به‌ناگهان از بارگذاری استوری و یادداشت مرتبط با خشونت‌های اجتماعی اخیر منصرف شد و برخلاف روزهای نخست ناآرامی‌ها، در هفته‌های اخیر پیش از رفتنش، هیچ واکنشی نسبت به این موضوع نشان نداد. یعنی برای مطامع و منافع شخصی خود، هیچ نگفت و آن موقع دیگر نگران جوانان کشورش نبود.» البته این رفتار از وی عجیب نبوده، او پیش از آن هم گفته بود حاضر است ۸۰میلیون ایرانی را هم فدای فرزند و خانواده‌اش کند و با این اقدام نشان داد که علاوه‌بر هموطنانش، حتی وطن را هم فدای خودخواهی‌هایش کرده است. می‌خواهد چهره‌اش را سفید کند. 
حمید فرخ‌نژاد در فیلم‌ها و سریال‌های زیادی بازی کرده است اما مهم‌ترین نقش‌هایش را در شرایطی بازی کرده که ردای یک مامور امنیتی پوشیده است. آخرین سریالی که او بازی کرده بود، سریال «سقوط» بود که در آن در نقش یک مامور امنیتی که به جنگ داعش می‌رود، ظاهر شده بود. او پیش از آن نیز، در «به رنگ ارغوان» و «لاتاری» این نقش را بازی کرده بود. شخصیتی که فرخ‌نژاد در «لاتاری» نقشش را بازی می‌کرد، در دوبی عنصر فاسدی را کشت تا گزندی به هموطنش وارد نشود. درنهایت او وطن و هموطن را فدای منافع سیاسی بی‌اساس و بی‌نتیجه‌ کرد. از طرفی هم، برخی دراین‌باره می‌گفتند او به‌دلیل مشکلات قبلی که با پلتفرم فیلیمو داشته است، می‌خواسته خرده‌حسابش را با فیلیمو صاف کند تا این اثر توقیف شود و به این شیوه خسارت بخورد. 
حالا انگار قایق تمام بازی‌ها و نقشه‌های فرخ‌نژاد به گل نشسته و کاری از او جز همین اعتراف به پشیمانی برنمی‌آید. هرآنچه را داشته باخته و دیگر هم کسی «او را به کار نمی‌گیرد» حتی برای اهداف پلید سیاسی ضد وطن! از آن است که وقت و بی‌وقت به حرف می‌آید و مانند حالا که در کمال وقاحت می‌گوید «در ایران زندگی شاهانه‌ای با ۸۰میلیون هوادار و مخاطب داشتم و اینجا به‌زور به ۴۰۰، ۵۰۰هزارنفر هم نمی‌رسد». گویی شعور مخاطب را به هیچ گرفته‌ بودند که جایی برای این فاکتور در میان بازی‌هایشان در نظر نداشتند. 

نمایشی که رنگ باخت
بازیگرانی که فرار یا مهاجرت کردند، به شکلی سریالی از همان ماه‌های اول آغاز به ابراز پشیمانی کردند، بماند که برخی هم سعی می‌کنند شیرینی‌هایی را متظاهرانه در صفحه‌ مجازی‌شان منتشر کنند تا به‌گونه‌ای جلوی دنبال‌کننده‌ها کم نیاورند و کمتر هدف کامنت‌های تلخ مخاطبانشان شوند که حالا دیگر از کنه این ماجرای نخ‌نما آگاه‌اند و به‌عنوان هوادار و حتی هموطن حقی را برای خودشان قائل‌اند. ماجرای مهاجرت یا فرار برخی از چهره‌های شناخته‌شده هنری از ابتدا آن‌طوری نبود که در فضای مجازی مطرح می‌شود، خودشان می‌گفتند «پای مردم ایران ایستاده‌ایم و هرچه می‌کنیم به‌خاطر مردم است.» اما حقیقت به‌زودی آشکار شد و بازی‌هایی که در طول این مدت برنامه‌ریزی کرده بودند، عیان شد. آنها بیشتر برای رسیدن به اهداف بدخواهان ملت ایران یعنی گسترش آشوب و ناآرامی در کشور تلاش کردند، به‌طور مستقیم جوانان را سرگرم تحلیل و تفسیرهای غلط و یک‌سویه و افراطی کردند تا بتوانند اقامت و جایگاه‌شان را در خارج از ایران با پشتوانه هواداری هموطنان، تثبیت کنند. کسانی که از هنرمندان می‌خواستند در فعالیت‌های فرهنگی و هنری شرکت نکنند و اگر کسی هم حضور پیدا می‌کرد او را متهم به محافظه‌کاری و عافیت‌طلبی می‌کردند. برای همین، برخی در همان روزها اگر کسی جلوی دوربین سریال یا فیلمی می‌رفت از اهالی رسانه می‌خواست خبری به بیرون درز نکند تا مورد هجمه و حمله این گروه قرار نگیرند. طولی نکشید که صدای پشیمانی این گروه به گوش همه رسید. 

وطن‌فروشی و باخت ۸۰میلیونی

«نمی‌دانیم کجا هستیم»
مدت‌ها پیش زنده‌یاد سعید راد پیش از این در گفت‌وگویی دراین‌باره اینطور گفته بود: «واقعا ما نمی‌دانیم کجا هستیم! از من ۲۰سال خارج از کشور زندگی‌کرده بپرسید، هیچ خبری نیست! می‌خواهند یک شماره به شما بدهند همه عرق ملی و غیرتتان را می‌گیرند، شک نکنید! من آنجا کاری را که نبایست انجام دادم؛ در تاکسی رانندگی کردم و هیچ ابایی هم نیست برایم که بگویم، چون باید زندگی می‌کردم، نه با پول رفته بودم و نه سواد آن‌چنانی داشتم؛ تازه دکترهای ایرانی هم در آنجا بخواهند ماندگار شوند چندین بار در معرض امتحان قرار می‌گیرند و تازه می‌گویند «رفوزه‌ای»، چرا؟ چون ما برای جایی هستیم که آشناست و نامش «ایران» است.» چند ماه پیش نیز، پرستو صالحی در ویدیویی گفت: «من چند ماه است به‌همراه مادرم برای برگشتن به ایران از طریق خانه سینما درخواست دادم و نمی‌دانم چطور برخورد می‌شود. دلایل زیادی برای برگشت دارم که یکی از آن دلایل مادرم است. او به‌لحاظ فیزیکی در شرایطی نبوده است که او را به یک کشور دیگری بیاورم و این کار اشتباه بزرگی بود از من سر زد، هم به‌لحاظ روحی آسیب دید و هم به‌لحاظ جسمی. یکی دیگر از دلایلی که دارم این است که از لحاظ مالی دچار مشکل شدم و فکر می‌کنم در کشورم عزت و احترام بهتری خواهم داشت.» این صحبت‌ها را به‌گونه‌ای دیگر بقیه مهاجرت‌کننده‌ها هم مطرح کرده‌اند اما برخی از آنها هراس آن را دارند اگر حرفی بزنند جایگاه اپوزیسیونی  را که برای خودشان دست  و پا کرده‌اند، خراب کنند. 
بعد از آن هم اشکان خطیبی بود که بارها به حرف آمد و اعتراف به پشیمانی از این تصمیم ناگهانی کرد. او هم مشترکا و مانند دیگر هنرمندان اینچنینی اشاره کرد که بعد از این تصمیم خانواده، دوستان و به بیانی همه‌چیزش را باخته است. مهاجرت‌های ناموفق هنرمندان و سلبریتی‌ها، سابقه‌ای به‌نسبت طولانی دارد. در اواسط دهه نود، گروهی از هنرمندان درجه دو و سه عرصه بازیگری با هدف رشد حرفه‌ای، به کشورهای دیگر مانند ترکیه مهاجرت کردند. مهاجرت‌هایی که اغلب با شکست مواجه شد و تقریبا تمامی این افراد یا به کشور بازگشتند یا پیشه هنری خود را به فراموشی سپردند و به زندگی در قالب یک شهروند عادی خو گرفتند یا نگرفتند!

«وطن بسوزد و من در خروش و جوش نباشم؟! خدا کند که بمیرم وطن‌فروش نباشم!» 
یک زمانی ناآرامی‌ها بهانه‌ای برای آن شد که مردمی که دردهایی داشته و در دل سال‌های تلخی از شرایط کشور می‌زیستند، اعتراض و انتقادهایی را ابراز کنند که طراحان این بازی آن را به نفع خودشان مصادره کرده و به بازی گرفتند. بخشی از توهم سلبریتی‌ها نیز با همین منطق شکل گرفت. آنها فکر کردند که می‌توانند سوار بر موجی از حمایت و هواداری هموطنان رنج‌دیده، روی این سرمایه گران حساب کنند و با برنامه‌ای شخصی در لباس وطن‌دوستی و اعتراض به شرایط، زندگی‌ای را برای خودشان دست و پا کنند و قدمی فراتر از آنچه در کشور داشتند، بردارند. درنهایت اما آنچه بازی را خیلی زود به‌سوی دیگری برد و دست این افراد را توی پوست گردو گذاشت، حقیقتی بود که بر همه آشکار شد. نمی‌شود ینگه دنیا بنشینی و در آرامش ادای وطن‌دوستی دربیاوری و هواداران را به عروسک‌های خیمه‌شب‌بازی بگیری که هرچه می‌گویی را برای تو اجرا می‌کنند. درنهایت، شد آنچه شد و از سرمایه هواداران هموطن میلیونی برای اینها همین اعتراف‌های گاه و بی‌گاه مانده که ترحمی گذرا برایشان می‌خرد و بس. 

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.