آگاه: انسانهای امروز در تکاپوی مدام برای زندگی بهویژه در شهرهای صنعتی و بزرگ یا در تلاش است تا در «باشگاه پنج صبحیها» بماند یا «قدرت عادت» را به کار گیرد یا با «هنر شفاف اندیشیدن» کامروا شود و بهتر و بیشتر برای تجربه این زندگی در قامت یک ابر انسان که محدودیتها و گاهی واقعیتها را پشت سر گذارد، به آرزوهایش برسد، درحالیکه اجداد او هرگز در خواب هم چنین چیزی را نمیدیدند. لازم است بخشی از پشت پرده این جریان الهامبخش موفقیت و قدرت آرزوهای دور و دراز آدمها را در رسانههای امروز ما ببینیم.
عمر کوتاه و آرزوهای دراز
عمر متوسط انسان، بهشکلی مضحک، ترسناک و برخورنده، کوتاه است. برای روشنتر شدن مسئله باید گفت نخستین انسانهای امروزی، دستکم، ۲۰۰هزار سال پیش در دشتهای آفریقا پدیدار شدند و دانشمندان برآورد میکنند که برخی از اشکال حیات تا یکونیم میلیارد سال دیگر نیز دوام خواهد داشت، یعنی تا روزی که گرمای فزاینده خورشید آخرین موجودات زنده را هم محکوم به مرگ کند. بهفرض اگر ۸۰سال عمر کنیم، تقریبا چهارهزار هفته را خواهیم دید. ۳۱۰هزار هفته، که عدد ۶رقمی نسبتا اندکی است، عمر تقریبی کل تمدن بشری از زمان سومریهای باستان در بینالنهرین است. بهقول تامس نیگل، فیلسوف معاصر، تقریبا در هر بازه زمانی معنیداری «همهمان هر آن ممکن است بمیریم.»
برای همین هم حواسپرتی حقیقتا اهمیت دارد؛ زیرا تجربه شما از زندهبودن چیزی نیست جز مجموع تمام چیزهایی که به آنها توجه کردهاید. در پایان عمر، وقتی به گذشته نگاه کنید، میبینید زندگیتان همان چیزهایی بوده است که لحظهبهلحظه توجه شما را به خود جلب کردهاند. وقتی به چیزی توجه میکنید که ارزش چندانی برایش قائل نیستید، اغراق نیست اگر بگوییم که تاوانش را با زندگیتان میدهید. در گذشته تکاملی ما، اینکه توجه شما بهآسانی به اطلاعات منفی جلب شود، موضوع مهم و کاربردیای بود؛ زیرا این اطلاعات میتوانست نشانه خطری نزدیک برای بقای خود شما باشد. غارنشینی که همیشه فرض میکرد پشت هر سنگی شیری کمین کرده است، معمولا فرض او نادرست از کار درمیآمد اما در مقایسه با غارنشینی که همیشه خلاف این را فرض میگرفت از احتمال بقا و تولیدمثل بسیار بیشتری برخوردار بود. اما اینها همه به پیش از روزنامهها، تلویزیون و اینترنت برمیگردد. در این دوران آنچه میخوانیم، آنچه میشنویم و در نهایت آنچه میبینیم، به بیش از آنچه واقعا وجود دارد، اهمیت دارد. برای همین است که ما دقیقهها و ساعتهای بسیاری را در شبکههای اجتماعی تصویرمحور مانند اینستاگرام، فیسبوک و... صرف میکنیم و باز هم بیشتر میخواهیم. انگار چشمهای ما تشنگی سیریناپذیری برای دیدن دارند.
قدرت آرزوهای اینجهانی ما
در گذشته، از دوران قرون وسطایی در اروپا و سلطنت کلیسا بر مبنای دین و بستر آرزوهای دور و دراز بشر که همگی با رستگاری انسان در جهانی دیگر پیوند داشتند تا امروز، شیوه آرزومندی او بسیار تغییر کرده است. اگرچه میانگین عمر انسان چیزی حدود چهار دهه نسبت به قرنهای گذشته افزایش یافته اما او بیش از همیشه این جهان را فرصتی کوتاه و گذرا برای زندگی کردن یافته است و مشیای را دنبال میکند که در آن «عمر به قدری طولانی نیست که برای رستگاری در جهانی دیگر کاری کند و خوشبختی در همین دنیا او را بس.» این مفهوم را با بیانهای دیگری در سالهای اخیر زیاد میشنویم. همه ما به یاد میآوریم که در گذشته و نسلهای پیشین که امروز یا مسافران خاکاند یا موسپید، در بستر زندگی روزمره بارها و بارها از بسیاری چیزها میگذشتند و زندگی را جاری و بهسوی آیندهای نه از جنس این جهان میدیدند. در جریان نوستالژی و گذشتهدوستی شدیدی که این سالها برای ما بسیار جذاب است و ما را هر روز در زندگی روزمره و نیز در بسیاری از آثار نمایشی و رسانهای بهسوی آن میکشاند نیز این موضوع از آنهایی است که بیش از همه تکرار میشود. اگرچه ما اغلب به طغیان علیه آرمانها و آرزوهای مادران و پدرانمان افتخار میکنیم و هر مسیری را بهجز آنچه آنها تشخیص داده و میدهند، برمیگزینیم اما در انتها نگاهی تلخ به آنچه در سر دارند، داریم و میخواهیم کمی از آن را زندگی کنیم.
آرزوهای ما در بند اقتصاد توجه
در سالهای اخیر، بسیار درباره اقتصاد توجه شنیدهایم. اقتصاد توجه، اساسا ماشین غولپیکری است که شما را وادار میکند به چیزهایی اهمیت دهید که پیش از این نمیخواستید به آنها اهمیت بدهید. گویی کسی فرمان داده باشد، کنترل شما بر توجهتان بسیار اندکتر از آن است که تصمیم بگیرید تسلیم وسوسههایش نشوید. همه ما با شکل و شمایل کلی چنین موقعیتی آشناییم. میدانیم که بسترهای رسانههای اجتماعی آزادی که استفاده میکنیم واقعا آزاد نیستند، چراکه بهاصطلاح شما مشتری نیستید، بلکه محصولی هستید که به فروش میرسد. به عبارت دیگر، شرکتهای فناوری منافعشان را از این راه تامین میکنند که توجه شما را جلب کنند و بعد، آن را به شرکتهای تبلیغاتی بفروشند. این هدف ازسوی طراحی ترغیبی محقق میشود. طراحی ترغیبی، اصطلاحی کلی است برای مجموعهای از فنون روانشناختی؛ این فنون مستقیما از طراحان دستگاههای سکهای کازینویی وام گرفته شدهاند و آشکارا هدفشان تشویق رفتار اجباری است.
از آنجا که اقتصاد توجه برای این طراحی شده که پرکششترین چیزها را در اولویت قرار دهد، نه صحیحترینها یا مفیدترینها را پس بهطور نظاممند تصویری را که همواره در ذهنمان از جهان داریم بر هم میزند. فهم ما از اینکه کدام امور اهمیت دارند یا با کدام تهدیدها مواجهیم از این مسئله تاثیر میپذیرند و تمام این قضاوتهای تحریفشده بر نحوه تخصیص زمان مان در دنیای واقعی هم اثر میگذارد.
اینطور است که رسانهها، در قدم اول، تعریف ما را از «امور مهم» تغییر میدهند. به قول هری فرانکفورت، فیلسوف، آنها در توانایی ما برای «خواستن آنچه میخواهیم بخواهیم» اخلال ایجاد میکنند. مسئله این است که رسانههای اجتماعی طوری طراحی شدهاند که مدام خودشان را با علایق ما تطبیق دهند تا توجه ما را در بند خود نگه دارند؛ بنابراین تعجبی ندارد که گاهی واقعیت توان رقابت با آنها را نداشته باشد. به گفته تریستان هریس، منتقد حوزه فناوری، هر بار که یکی از اپلیکیشنهای رسانههای اجتماعی را باز میکنید، «هزاران نفر آنسوی صفحهنمایش» هستند که پول میگیرند تا شما را آنجا نگه دارند؛ بنابراین واقعبینانه نیست که از کاربران توقع داشته باشیم تنها با قدرت اراده، مانع تجاوز به توجه و زمانشان شوند.
در مسیر بیپایان آرزومندی
آنچه ما را به حواسپرتی ترغیب میکند میل ما به تلاش برای گریز از بخش دردناک تجربهمان از زمان حال است. همین الگوی از کار و زندگی افتادن ازسوی رسانههای اجتماعی را در نظر بگیرید، معمولا اینجور نیست که همینطور که سر جایتان نشسته و با جدیت روی کارتان تمرکز کردهاید، توجهتان ناگهان، برخلاف اراده شما، به سویی کشیده شود. درحقیقت، این شمایید که مشتاقانه منتظرید، با کوچکترین بهانهای، دست از کاری که انجام میدهید بکشید تا از حس نامطلوب انجامدادنش فرار کنید، پس یواشکی میخزید به داخل لشکرکشیهای توییتری یا سایتهای شایعات سلبریتیها، آن هم نه با بیمیلی، که با حس فراغت.
گرگ کرچ، نویسنده آمریکایی، تجربه خودش از این میل شدید را اینگونه توصیف میکند: «یکی از درسهای حیرتانگیزی که آموختهام این است که بیشتر اوقات، حوصله بیشتر کارهایی را که انجامدادنشان لازم است ندارم. حرفم فقط درباره کارهای اداری مانند پرکردن اظهارنامه مالیاتی نیست. اشارهام به آن کارهایی است که صادقانه آرزو دارم به انجام برسانم». چرا موقع تمرکز بر امور مهم و نقشههایی که به خیالمان برای زندگیمان داریم، اینقدر معذب میشویم که ترجیح میدهیم به حواسپرتی پناه ببریم، آن هم حواسپرتیهایی که بنا به تعریف، چیزهاییاند که نمیخواهیم در زندگی به آنها بپردازیم؟ بهاینترتیب، ناگهان چیزهایی که مصمم به انجامشان بودیم، بهطرز عجیبی، آنقدر خستهکننده میشوند که دیگر حتی یک لحظه هم نمیتوانیم تحملشان کنیم. راهحل این معما، هرچند ممکن است غمانگیز به نظر برسد، این است که ما هروقت تسلیم حواسپرتی میشویم، در تلاشیم از مواجهه دردناک با فانیبودن خودمان اجتناب کنیم، یعنی از تنگنایی که بشر بهخاطر داشتن زمان محدود و (بهطور ویژهتر درمورد حواسپرتی) کنترل محدود بر این زمان با آن روبهروست. وقتی میکوشید روی چیزی تمرکز کنید که مهم تلقیاش میکنید، ناچارید با محدودیتهایتان رودررو شوید، تجربهای که دقیقا وقتی ناراحتکننده میشود که کاری که در دست دارید بسیار برایتان ارزشمند باشد همانطور که جیمز داستربرگ، منتقد میگوید «در قلمرویی که مکان در آن معنایی ندارد و زمان در زمان حال بیپایان امتداد یافته است» به اینسو و آنسو کشانده شوید.
سلبریتی و شیوه آرزومندی
نوجوان در بستر هویتیابی و بحران هویت و در دورهای که هنوز جبر این زندگی را با گوشت و پوست و استخوان نچشیده است، بیش از بزرگسالان میتواند هرچیزی را آرزو کند. او میتواند چشمش را ببندد و هرآنچه میخواهد باشد؛ از قهرمان یک داستان حماسی اساطیری تا شخصیتهای محبوب فیلم و سریالهای محبوبی که ساخته میشوند. او میتواند با لمس یک جهان داستانی، ارتباطی عاطفی با آن و شخصیتهایش برقرار کند و در جهان واقعی نیز همانگونه و همانقدر آن جهان را دنبال کند. بر همین مبناست که کالاهای سرگرمکننده یا فرهنگی آثار نمایشی گاه بسیار پرفروش و محبوب میشوند. همین نوجوانان در زمانی که در معرض داستانهای سلبریتیها قرار میگیرند نیز ارتباطی عاطفی برقرار میکنند و بدل به هوادار میشوند. آنها خودشان را در لباس او تصور میکنند، با او میگریند، با او میخندند و با او آرزو میکنند. «برند شخصی» یکی از کلیدواژههایی است که در فضای مجازی زیاد شنیده میشود. کاربرها فارغ از آنچه هستند، در این فضا تلاش میکنند تا خود را با شخصیتی که ظرفیتهای محبوب شدن و دوست داشته شدن را دارد در قالب قصهای که آغازی روشن و پایانی قابل پیشبینی دارد، معرفی کنند. نوجوانان بهراحتی میتوانند با این داستانها، با آدمهایی که لباسهای بهروزی میپوشند، ماشین و خانههای لوکسی دارند و مرتب به سفرهایی که میخواهند میروند، همانندسازی کنند (همانندسازی تمایلی ناخودآگاه به جذب ویژگیهای شخصیتی فردی دیگر است. این فرآیند بهطور ناخودآگاه از ساختار روانی انسان در برابر تنشهای درونی و بیرونی محافظت میکند) . این فرآیند نوجوان و حتی بزرگسال را بهراحتی از بستری که در آن است جدا میکند و چشم او را به روی واقعیتهای تلخ و دستپاگیر زندگی میبندد و اینطور از او در برابر این تلخیها محافظت میکند.
خودیاری، دستاویز انسان آرزومند
یکی از ابزارهای مهم انسان امروز برای رسیدن به آنچه آرزو میکند، مفهوم خودیاری است. انسان امروز فرصت بسیاری برای زیستن و نیز آرزو کردن دارد. برای همین او بیش از همیشه فرصت و امکانات آرزو کردن و تلاش برای تحقق آن را دارد. این مفهوم، علاوه بر آنکه در رسانههای نوین و حتی میراثی (سنتی) دیداری و شنیداری به همین سبک و سیاق به انسان امروز القا میشود، در رسانههای نوشتاری نیز موضوع خودیاری یکی از «سکهترین» موضوعاتی است که آدمها به آن جذب میشوند. در اغلب کتابفروشیها قفسههای خودیاری بخش مهم و پرفروشی از آثار را تشکیل میدهد. این کتابها ادعا میکنند که به آدمها کمک میکنند تا یاد بگیرند آرزو کنند، برای آرزوهایشان تلاش کنند و از سقف جبر این زندگی فراتر روند. برای انسان امروز که در تمام عمر پنجه در پنجه جبر و سختیهای زندگی امروز دارد، مرهمی بهتر از تلاش برای رسیدن به آرزوهای فراتر از این زندگی نیست.
از سویی انسان بهطورکلی نیازمند دستاویزی است برای زندگی تا به آن بچسبد و به سرانجام برساندش. همانطور که یکی از محققان سعدیدوست، محمدعلی همایون کاتوزیان، از استادان دانشگاه در آکسفورد میگوید، سعدی که سرودن بوستان را به پایان برده بود، دچار خلئی در زندگی میشود که نهایتا او را به افسردگی و گوشهنشینی وامیدارد. آقای کاتوزیان نوشته است که افسردگی سعدی، شبیه به افسردگی پس از زایمان است؛ یعنی پیامد یک کار خلاقه که از خالقش جدا میشود. یعنی سعدی کار بوستان که تمام میشود، میافتد به جان خودش و میسراید: «ای که پنجاه رفت و در خوابی/ مگر این پنج روز دریابی» بعد هم زبان میبندد و ماجراهای روزه سکوتش پیش میآید. که این سرعت در کار، روی دیگری از افسردگی است که سعدی را گوشهنشین کرده و به سکوت واداشته بود. باری، خصیصه انسان این است که بهطور کلی در زندگی هدفی ارزنده را دنبال کند و آن را به سرانجامی رساند و بعد هم سراغ هدف و آرزوی شیرین دیگری رود.
قدرت آرزوی انسان و مهاجرت
روی دیگری از آرزوهای دور و دراز انسان امروز را میتوان در واژه مهاجرت و معنای امروزی آن یافت. انسانی را که میخواهد هر آنچه دیدنی و زیبا و گرانبهاست در همین جهان بیابد و به تجربه بدل کند، سالها و سالها زمان میگذارد تا بتواند در کشور و سرزمین بهتر و زیباتری زندگی کند و آرزوهایش را محقق کند. افزایش نرخ مهاجرت در برخی کشورهای جهان که شرایط سختتری بهلحاظ بحرانهای اجتماعی، اقتصادی و زیستمحیطی دارد، نشانهای است از این موضوع که تنها مختص کشور ما هم نیست.
نظر شما