آگاه: به عبارت دیگر، ایشان همچون امام راحل یک رابطه غیریّتِ شدید میان انقلاب اسلامی و دولت آمریکا تعریف کرده و علیرغم وجود برخی صداهایی که گهگاه در داخل در حمایت از نزدیکی به آمریکا بلند میشود، در جایگاه ترسیمکننده جهتگیریهای کلان سیاست خارجی کشور ضمن اتخاذ مواضع صریح و روشن، همواره ترک مخاصمه و دوستی با ابرقدرت نظام بینالملل را در صورت تداوم خوی استکباری آن ناممکن ارزیابی کردهاند؛ برای مثال، در اول فروردینماه ۱۳۸۸ در حرم مقدس رضوی عنوان کردند: «تا وقتی دولت آمریکا روش خود را، عمل خود را، جهتگیری خود را، سیاستهای خود را مثل این ۳۰سال علیه ما ادامه دهد، ما همان آدم ۳۰سال قبل، همان ملت این ۳۰سال هستیم.»
اکنون این پرسش به ذهن متبادر میشود که ریشه راهبرد آمریکاستیزی رهبران انقلاب اسلامی چیست؟ آیا چنین راهبردی معلول نوعی خصومت شخصی و سلیقهای آنان با حکومت آمریکاست و آیا اگر کشور دیگری بهجز آمریکا بر اریکه ابرقدرتی جهان تکیه میزد، همه مشکلات فیمابین مرتفع میگردید یا اینکه باید فلسفه این خصومت دیرپا و آشتیناپذیر را در بستر گستردهتر و در ژرفای ایدئولوژی اسلامی ریشهیابی کرد؟ بررسی بیانات رهبر انقلاب طی سالهای گذشته نشان میدهد آمریکاستیزی بهخودیخود در سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران اصالت ندارد، بلکه نتیجه رویکرد استکبارستیزی محسوب میشود. استکبارستیزی نیز رویکردی سلیقهای و خودساخته نبوده، بلکه از اعماق آموزههای قرآنی ریشه میگیرد. در ادامه از طریق انطباق سخنان رهبر انقلاب با آیات قرآن کریم، پشتوانه اعتقادی جهتگیریهای استکبارستیزانه ایشان و بهطورکلی نظام اسلامی را شناسایی کنیم.
استکبار: مفهوم؛ آمریکا: مصداق
از منظر رهبر انقلاب، راز عداوت دیرینه نظام اسلامی با آمریکا در این نکته نهفته است که آمریکا بیتردید بارزترین مصداق برای مفهوم استکبارگری در دوران معاصر به شمار میآید. ایشان صراحتا اظهار میدارند:
«برای ما آمریکا خصوصیتی هم ندارد... مسئله ما، مسئله استکبار است؛ منتها دولت آمریکا دولت مستکبری است. هر دولت دیگر هم که همین خصوصیت را داشته باشد، بخواهد زور بگوید و بخواهد فشار بیاورد، ملت ایران با او همینطور خواهد بود.» پس آنچه اصالت دارد استکبار است و آنچه آمریکا را به خصمی غیرقابل معاشرت بدل میسازد، همانا روح استکباری نهادینهشده در ذات آن است. ایشان همچنین بر این نکته تاکید میورزند که استکبارستیزی و بهتبع آن آمریکاستیزی، نه سیاستی ساخته و پرداخته دولتمردان جمهوری اسلامی بلکه نشأتگرفته از بطن تعالیم عالیه اسلام است و ما به اقتضای مسلمانی ملزم به عمل بر وفق آن هستیم. با این حساب راهبرد استکبارستیزی بهعنوان جهتگیری اصلی انقلاب اسلامی در عرصه سیاستخارجی، بر شالوده اصول سیاسی و بینالمللی اسلام استوار است و برای ریشهیابی آن میبایست به بررسی در آیات قرآن کریم بپردازیم.
ساختار دوقطبی جهان از آغاز خلقت
شریعت مبین اسلام با رویکردی کلان، نظام جهانی را بهصورت دوقطبی مینگرد و دو جبهه ایدئولوژیک را رویاروی یکدیگر مینشاند که در یکسو جبهه حق با عناوینی چون «اولیای خدا»، «حزبالله» و «مستضعفین» و در سوی مقابل، جبهه باطل با عناوینی نظیر «اولیای طاغوت»، «حزبالشیطان» و یا «مستکبرین» قرار دارد. نقطه آغاز کشمکش و جدال حق و باطل، ماجرای خلقت انسان و استنکاف شیطان از اجابت فرمان الهی برای سجده در برابر آدم بوده است. از آن زمان شیطان نخستین سنگر مخالفت و عناد را در برابر حقتعالی بنا مینهد و جدالی را آغاز میکند که در سراسر تاریخ با اَشکال و صبغههای گوناگون بین رهروان او و مؤمنان به خداوند ـ یا به عبارت دیگر، دو جناح خیر و شرـ در جریان بوده و تا پایان تاریخ نیز به همین منوال ادامه خواهد داشت.
«اصلا مفهوم استکبار در قرآن همین است که عنصری یا شخصی یا جمعی یا جناحی، خود را بالاتر از حق بهحساب آورد و زیر بار حق نرود و خود و قدرتش را ملاک حق قرار بدهد. اولین مستکبر در تاریخی که قرآن برای ما ترسیم میکند، ابلیس است: «ابی واستکبر». او اولین مستکبر است.»
این رویارویی میان دو جناح حق و باطل، ماهیتی گذرا و مقطعی ندارد، بلکه در طول تاریخ و در زمانی به درازای عمر حضور بشریت روی سیاره خاکی مستدام بوده است، یعنی از ابتدای هبوط آدم بر زمین تا امروز، زمینیان یا در جبهه حق به رهبری پیامبران و اولیای الهی یا در جبهه باطل به سرکردگی شیطان گرد آمدهاند. قرآن کریم صفبندی میان دو جناح مذکور را در آیه۷۶ از سوره نساء آشکارا به تصویر میکشد: الذین آمنوا یقاتلون فی سبیلالله و الذین کفروا یقاتلون فی سبیلالطاغوت فقاتلوا اولیاء الشیطان إنّ کید الشیطان کان ضعیفاً (نساء/ ۷۶) (کسانی که ایمان آوردهاند، در راه خدا جهاد میکنند و کافران در راه طاغوت میجنگند. پس با یاران شیطان نبرد کنید زیرا حیله شیطان قطعا ضعیف است.)
آیتالله خامنهای با اشاره به این رویارویی مستمر تاریخی چنین میفرمایند: «ممکن نیست فرض کنیم که یک مسلمان یا مؤمن یا موحد، حتی یک روز یا یک لحظه، از دشمنی با ابلیس و شیطان منصرف بشود. اصلا خط اسلام، یعنی خط ضد ابلیس و شیطان. در طول دعوت انبیا. مستکبران کسانی بودند که دعوت الهی و توحید را قبول نکردند و با آن به مقابله برخاستند و زور گفتند: «قال الملأ الّذین استکبروا من قومه لنخرجنّک یا شعیب». وقتی پیامبر سخن حق میگوید و مردم را به حق دعوت میکند، مستکبران میگویند: اگر زیاد حرف بزنی، تو را اخراج میکنیم.»
فرجام تقابل
اکنون باید پرسید که فرجام تقابل دو قطب حق و باطل از نظرگاه شریعت اسلام چه خواهد بود و مجادله دیرپای آنان درنهایت چگونه و با پیروزی کدامیک به پایان خواهد رسید؟
شریعت اسلام مواجهه دو قطب حق و باطل را بر روی نموداری تعریف میکند که به جانب نقطهای ازپیشتعیینشده درحال حرکت است. به بیان دیگر، تاریخ با یک فرآیند زنده و قانونمند، به گونهای دترمینیستی (جبری)، جدال دیرین حق و باطل را چنان پیش میبرد که نهایتا به محو و نابودی تدریجی بلوک باطل و مستکبرین و پیروزی بلوک حق منجر شود. اگر تاریخ را همچون یک لوکوموتیو تصور کنیم، از نظرگاه اندیشه اسلامی این لوکوموتیو تحتتاثیر قوانین متافیزیکی کیهانی بر روی ریلی قرار گرفته است که جزما آن را بهسوی ایستگاه آخر سیر میدهد. اسلام ایستگاه آخر را نابودی حتمی تمامی نیروها و ایدئولوژیهای الحادی و غلبه اجتنابناپذیر حقپرستان و سرانجام، تحقق ایدهآلیسم اسلامی تحت لوای هژمونی یک «دولت جهانی» به رهبری واپسین بازمانده از نسل رهبران الهی میداند. آیه ذیل بهروشنی گویای این حقیقت ناب است:
إن یمسسکم قرحٌ فقد مس القوم قرحٌ مثله و تلک الأیام نداولها بین الناس و لیعلم الله الذین آمنوا و یتخذ منکم شهداء والله لایحب الظالمین، و لیمحص الله الذین آمنوا و یحمق الکافرین. (آل عمران/ ۱۴۱- ۱۴۰)
اگر زخمی به شما میرسد، آن قوم (کافران) را نیز زخمی همانندش رسید و این ایام پیروزی را میان آدمیان به نوبت میگردانیم تا خدا کسانی را که ایمان آوردند بشناسد و از ایشان شهیدانی بگیرد و خدا ستمکاران را دوست نمیدارد [گرچه گاه پیروزی را نصیبشان سازد] و تا خدا کسانی را که ایمان آوردند از عیوب و ناخالصیها پاک کند و کافران را از بین ببرد.
باید توجه داشت که در آیه مذکور، کلمه «مَحق» به معنای کاهش و نابودی تدریجی است؛ لذا این مفهوم از آن مُستفاد میگردد که مطابق سنت الهی، حیات کفر و شرک تدریجا به ورطه نابودی فروافتاده، کافران از صحنه روزگار محو شده و حکومت واحد جهانی تشکیل خواهد شد. رهبر معظم انقلاب نیز در بیانی که از اعتقاد راسخ ایشان به این نویدِ محتوم قرآنی حکایت دارد، بر قطعی بودن غلبه جبهه حق و اضمحلال جبهه استکباری طاغوت در پایان رویارویی تاریخی صحه میگذارند: «ما یقین داریم که در این کارزاری که بین حق و باطل، امروز راه افتاده است- کارزار بین اسلام و معارف اسلامی و بیداری اسلامی از یکسو، و طمعورزیهای استکباری سیاستهای شیاطین عالم و در رأس آنها شیطان بزرگ یعنی دولت آمریکا از یک طرف دیگر- پیروزی با ماست؛ پیروزی با طرف حق است. در این هیچ تردیدی وجود ندارد. همه قرائن این را نشان میدهند و تایید میکنند. طبیعت سنن الهی هم همین است؛ یعنی غیر از این معنی ندارد. آن گروهی که طرفدار حقاند اگر بایستند و اقدام بکنند، شکی نیست که بر باطل پیروز خواهند شد.»
رهبر انقلاب از دریچه این الگوی دوقطبی قرآنی به محیط بینالملل مینگرند و لذا خطمشی کلان انقلاب اسلامی را همواره بر مبنای تقابل بنیادین با بلوک استکبار جهانی ترسیم میکنند. امروزه همگان معترفاند که جمهوری اسلامی در صف اول مبارزه با مستکبران مخصوصا آمریکا ایستاده و مقاومت در برابر سلطهگری ابرقدرت جهانی را بهعنوان سیاست استراتژیک خود تعریف کرده است. اما باید توجه داشت که مسئله «دگرسازی» از آمریکا و پایفشاری بر موضع قهر و مخاصمه، ناشی از سلیقه و صلاحدید شخصی رهبر ایران یا سایر دولتمردان نبوده، بلکه در راستای اجرای نقشه راه مصرح قرآن کریم پیرامون جدال تاریخی دو جبههی مؤمنین و مستکبرین صورت میپذیرد؛ درحقیقت رویکرد استکبارستیزی پیامد طبیعی درونمایه انقلابی و ایدئولوژیک نظام اسلامی به حساب میآید و این مسئله میتواند چارچوب مناسبی را برای تحلیل درست رفتار سیاسی ایران در اختیار پژوهشگران قرار دهد.