آگاه: در همین راستا در سال ۱۳۹۴ به سراغ یکی از کسانی رفتیم که خود به تنهایی صندوقچهای از اطلاعات و تجارب ارزشمند حوزه جهاد و جهادگران عرصه دفاع مقدس بود. سردار شهید مهندس حسینعلی عظیمی که در دوران دفاع مقدس تا فرماندهی ستاد مهندسی قرارگاه کربلا پیش رفته بود از جمله کسانی بود که با صدور فرمان حضرت امام(ره) مبنی بر تشکیل جهاد سازندگی، شرکت مهندسی خود را رها کرد و همراه با سایر جهادگران راهی روستاها شد تا تخصص خود را برای رفع ویرانیهای کشور بهکار گیرند. شهید عظیمی در سالهای آخر عمرش به دلیل عوارض ناشی از دوران دفاع مقدس و ضعف جسمی بیشتر به بیان تجربیاتش میپرداخت و در نهایت در اسفندماه ۱۳۹۸ دار فانی را وداع گفت و به یاران شهیدش پیوست.
این گفتوگو قریب به ۱۰سال پیش در ویژهنامهای با موضوع مدیریت جهادی به انتشار رسید که بازخوانی آن حاوی نکات و مطالب مهمی است. نکته مدنظر ما در این گفتوگو مسئله رقابت و همآوردی بخشهای دولتی با حرکتهای مردمی و جهادی است که همگی توسط مرحوم عظیمی با گوشت و پوست درک شده بود.
در ابتدا اگر بخواهیم یک مفهومشناسی به همراه معرفی شاخصهها از مدیریت جهادی ارائه بدهیم؛ آن مفهومشناسی چیست؟
اگر به مدیریت جهادی بهعنوان یک دانش جدید نگاه بکنیم؛ با انقلاب اسلامی ایران متولد شده است و متاسفانه درست هم تدوین نشده است. فقر منابع و فقر کسانی که عامل این کار باشند منجر به این قضیه شده است. درهرحال من اگر بخواهم یک مفهومی از آن ارائه بدهم اول باید کلید این کار را ارائه بدهم که تفاوتش با مدیریتهای دیگر که در دنیا مطرح است؛ مشخص بشود. علم مدیریت دنیا یک اشاره کوچکی در کنار کارهایش به مدیریتهای مذهبی دارد ولی در مقیاسهای کوچک مثلا در میسیونهای مذهبی و در قالب هیئتهایی که برای کلیساها پول جمع میکنند و کارهای خیریه میکنند. اینها در همه دنیا هست و تا بشر هست اینها هم هست، این موارد به صورت کوچک موردمطالعه قرار گرفته است و دیگر پافشاری بر آن وجود ندارد. حال آنکه جهاد سازندگی آمد و برای اولینبار یک سازمان بزرگ و ملی را برای این کار درست کرد. کاری ندارم که بعدا چه شد و آنکه اول امام(ره) درست کرد و آنکه اول باید میشد و بعد چه شد بههیچوجه مد نظرم نیست. چون مفهومها و رویهها و خود مدیریت را و سازمان و اینها را باید از آن که اصلی بوده است، درآورد. برای اینکه مفهوم را درست درک بکنیم باید بگوییم که علم مدیریت دنیا یک علم سکولار است؛ یعنی در آن علم خدا، وحی، دین و روح بهخصوص کلمه روح جایگاهی ندارد. به آن مدیریت متدانی میگویند (متدانی از دنیا گرفته شده است و تعبیری است که توسط آیتالله جوادی آملی استفاده شده است.) این مدیریت متدانی یک بعد دارد و آن تحصیل اهداف دنیایی است. میخواهد موفق باشد، پروژهای انجام دهد کاری دارد فکر میکند همه چیز مادی است. این مدیریت را اینگونه تعریف کرده است. مدیریت به عنوان یک علم انسانی. بالاخره بحث آدمها را دارد. انسان محور کارش است و آن انسانی که مدیریت دنیا را ملاک کارش قرار داده انسانی است که فقط اهداف دنیایی دارد و میخواهد به اهداف دنیاییاش برسد و چیزی غیر از این در مدیریت مطرح نیست. حالآنکه وقتی که ما میخواهیم در ارتباط با انسان مدیریت بکنیم تعریف و باوری که ما از انسان داریم روی آن علم اثر میگذارد. تعریفی که ما از انسان داریم این است که انسان هم دنیا میخواهد هم آخرت؛ همانطور که میگوییم «ربنا آتنا فی الدنیا حسنه و فی الآخره حسنه» یعنی انسان یک چیز دیگر هم میخواهد؛ یعنی این دنیا همه چیز نیست بعضی وقتها یک انسان را سالها پرورش میدهی، مدیریتش میکنی بعد رها میکنی و میرود دنبال کار دیگری. پس انسان دارای دو بعد است؛ یعنی یک بعد دنیایی یک بعد روحانی و آخرتی.
انسان از جسم و روح تشکیل شده است بنابراین وقتی مدیریت جهادی مطرح میشود این مدیریت دو بعد دارد. یک بعد فیزیکی یا دنیایی یک بعد روحانی یا آخرتی؛ از نظر مفهوم اگر این برای ما جا افتاد که این دو رکن باید با هم لحاظ شوند؛ آن موقع درست رفتهایم. پس از نظر مفهومشناسی یک بعد اضافه میشود و آن بعد روح و مسائلی که به آخرت مربوط میشود، است. انسانی که با مرگ میمیرد، تمام میشود و زندگی را زندگیای که با مرگ تمام بشود نمیبینیم و میگوییم که این ادامه دارد. اگر این مفهوم شروع کار باشد؛ تازه ابعاد دیگر مشخص میشود. ابعاد خیلی عجیبی که در مقیاس بزرگ در انقلاب اسلامی ایران تجربه شده است و فعلا آن را در دانشگاههای ما مدفون کردهاند و میخواهند پاکش کنند.
درحالحاضر ما بروز مدیریت جهادی را بعد از انقلاب در جنگ داشتیم. البته ما کاری نداریم به اینکه خود حرکت امام(ره) و انقلاب نشأتگرفته از مدیریت جهادی است. از سال ۵۹ تا ۶۷ در واقع در این بازه هشتساله ما شاهد این هستیم که یک جریانی در کشور پیش آید که با یک مدیریتی فارغ از مدیریتهای رایج آن روز دنیا پیش میرود و در واقع طبق گفته بسیاری از کسانی که در آن جریان بودند جاهایی که سعی کردیم از مدیریت رایج استفاده کنیم به بنبست خوردیم. در اینجا بحث ما در حوزه نظامی نیست یکی از حوزهها در حوزههای مربوط به جهادسازندگی بود که احساس میکنم زیر سایه مدیریت نظامی دیده نشده است. این الگوی جهادی در حوزه مذکور چگونه بود و چه شرایطی داشت؟
من یک توضیحی بدهم که قبل از آن لازم است که بحثمان خالصتر پیش برود. چون بحث علمی میخواهیم بکنیم. در جنگ الان به نظر شرعی و دینیمان به هر کسی که جنگ میکند میگوییم جهادی. آن جهادی که تعریف میکنیم به عنوان علم مدیریت جهادی یک چیز دیگری است مخالف این. مخالف که نه یعنی متفاوت با این است از نظر علمی. در نیروهای نظامی آنچه که ما داشتیم از سبکهای اسلامی است ولی فرماندهی جهادی است. در بین بچههای جهاد جنگ؛ در درون سازمان مدیریت جهادی بود و بیرون سازمان بچههای جهاد تابع فرماندهان جنگ بودند. این خیلی مهم است که بچههای جوان بفهمند اگر جوانان ما این را نفهمند نمیتوانند علم مدیریت جهادی را از کارهای جهادی تفکیک کنند. داعش میگوید من جهاد میکنم. دیگری میگوید من هم جهاد میکنم. جنبه عمومی جهاد اینجا اصلا نباید طرح بشود. اینجا باید از ذهن بیرون برود و بگوییم جهاد یک نوع مدیریتی است که با تاسیس جهاد سازندگی در ایران اسلامی در دهههای گذشته بهوجود آمد. حالا تدوین نشده است که شما این را خوب فهمیدید. بنابراین یک دانش است. این جهاد منظور جهاد سازندگی است یعنی میتوانیم در کشورهای تونس، لیبی، مصر، سوریه، لبنان و... آن را تکرار کنیم اگر به دانش تبدیلش کنیم. قاطیکردن فرماندهی جهادی با مدیریت جهادی را باید در ذهن جوانان حل کنید که بفهمند این یک دانش دیگری است و میتواند برای سازندگی حتی در جایی که جنگ هم نیست پیاده شود و شما میتوانید تکرارش بکنید. این را اساتید ما و بقیه باید بفهمند. این یک فن مدیریتی و یک دانش مدیریتی است که به اعتقادات اسلامی متکی است ولی برای خود تعریف خودش را دارد. این را باید جوانان بتوانند تفکیک کنند. فرماندهی جهادی با مدیریت جهادی متفاوت است.
در فرماندهی جهادی سلسلهمراتب وجود دارد و اطاعت از آن هم واجب است ولی در جهاد سلسلهمراتب نیست و خیلی جاها کارها شورایی و به شکل دیگری است. ما در سپاه و بسیج گزینش داریم و شخصی که میآید اطلاعات نظامی و امنیتی میگیرد مدل امنیتی است ولی این جا مسائل بهتدریج باز میشود و همهچیز؛ یعنی هر چیزی که مثلا رئیس جهاد در شورای مرکزی جهاد میداند میآید در روستا هم به روستایی میگوید. مثلا راجع به وضعیت مملکت اگر لازم است صحبت کنیم فضا فضای نظامی و امنیتی نیست؛ یعنی مسائل امنیتی حساس کشور دست این مجموعه نیست. اینجا میخواهد بسازد و کاملا با مردم باز است یعنی نیرویی که گزینش نشده است نماز نمیخواند در جهاد کار میکند. شما میبینید در جنگ هم کار میکند. در جنگ ما رانندهها را اجباری باید به جبهه میآوردیم. برخی رانندهها که میآمدند مردمی بودند که اصلا اعتقاداتی نداشت. ما باید این قشر را مدیریت میکردیم که برود و برای جبهه خدمت انجام دهد این خیلی فکر و تفکرش و رأیاش متفاوت بود ولی مدیریت شدند. بعضیها که ماندگار میشدند بعضیها زیرورو میشدند اتفاقاتی که برای قشر راننده افتاده ۱۰۰جلد کتاب دربارهاش بنویسند، باز هم کم است.
سیستم مدیریت جهادی این است که فرد را بگیرد و پالایش کند و اگر هم پالایشش نکند آن کاری را که باید بکند از او میکشد طوری که راضی باشد و احساس کند که بالاخره یک کاری هم کرده است. پس فرق مدیریت جهادی را با فرماندهی جهادی عرض کردیم هر دو جهادی و اسلامیاند و هر دو آدمهای فداکار و خاص میخواهد ولی این یک کاری میکند و آن یک کار و امام هم تا آخر این دو تا را با هم مخلوط نکرد حتی در جنگ. جهاد سازندگی جدا بود و آن یکی هم جدا بود.
بهعنوان مسئول ستاد مهندسی قرارگاه کربلا اگر بخواهید مهمترین مولفههای مدیریت جهادی در دوران دفاع مقدس را که خودتان با چشم خودتان دیدهاید، ذکر کنید، چه مواردی را بیان میکنید؟
چون در مدیریت اسلامی میآییم سبک جهادی را میخواهیم بررسی کنیم مؤلفه اصلی مدیران آنجا اعتقاد به جهاد، پیروی ولیامر یعنی تحت امر او بودن، اعتقاد به اینکه جهاد در راه خداست یعنی ایمان خالص، اخلاص تنها و... بود. این کلیدی بود که به روح جهادی مربوط میشود به درون آن جهادی مربوط میشود. نمیشود شما آدمهایی را به راههای جهادی بیاورید که در آن مدیریت جهادی اعمال بکنید، بسازید. این مقدور نیست چون اعتقادات جزء تفکیکناپذیرش است اینجاست که ما تفاوت پیدا میکنیم نمیتوانیم همهجا سازمان جهادی درست کنیم. مشخصه دوم این است که مدیران جهادی اینگونهاند ولی با مردم کار میکنند یک چیز عجیبی است اول تضاد به نظر میرسد مدیران باید اخلاص داشته باشند جهاد کنند مثل سپاه مثل بسیج ولو آن نیروی بسیجی کار میکند این نه، این با مردم کار میکند با رنگها و شکلهای مختلف اعتقادات مختلف روحیات مختلف فکرهای مختلف و به تقسیم کار دانشبنیان احتیاج دارد تقسیم کار حرفهای، تخصصی، صنفی؛ یعنی مثلا انواع و اقسام خدماتی که در کشور یا در جامعه وجود دارد در جهاد هم میبینید که هست. تعمیرکاری هست، پینهدوزی هست، لباسدوزی هست، هر چه که فکر میکنید. کارش هم جای خودش انجام میشود. یعنی هیچ لزومی ندارد اینها را ببرید به جبهه. میبینید همه اینها جزء شده به همدیگر. مدیریت است که این پازل عجیب را به هم میچسباند. فرق جهاد با نیروی نظامی همین مدیریت جهادی با فرماندهی نظامی همین است. در نظامیها ما هر نیروی آماده بسیجی که داوطلب میشد میآوردیم لشکر و لشکر اینها را تبدیل میکرد به گردان و گروهان و دسته. این مثل چرخ گوشت است. چرخ گوشت را هر چه درونش بریزی، از آن طرف یک شکل معینی درمیآید. یعنی همه چیز را میریزی و یک قانون مشخصی بیرون میآید. ولی مدیریت جهادی دیگر اینطور نیست. ما چرخ گوشت نداشتیم که یک سازمان معین از داخلش در بیاوریم برای اینکه نیروی مردمی میآمد که کار خودش را بکند نه کاری که ما میگوییم. ما میبردیمش قالب خودمان و میگفتیم این کار را باید بکنی. بعد هم به تو دستور میدهیم چه بکنی و ماموریتت این است. ولی جهادی میگوید من تعمیرکار سبکم و هیچ کار دیگری نمیکنم. نه تیراندازی میکنم؛ نه آشپزی میکنم؛ نه نگهبانی میدهم هیچ کار دیگری نمیکنم. اگر ماشین دارید من تعمیر میکنم. ما باید وسیله تعمیرکردن را فراهم کنیم. یکی دیگر میگفت آقا من نقشه بردارم و در خدمتم. مدیریت جهادی باید مثل پازلی که با هم جور میکنند همه اینها را بچیند که هر کس کار خودش را بکند ولی در مجموع آن ماموریتی که فرماندهان میخواهند انجام بشود. این خیلی سخت است. مثل پازل جور کردن است. برای اینکه طرف میآید آن کاری که خودش بخواهد را انجام دهد نه آن کاری که ما میگوییم خودش را تحت امر ما نمیگذارد. برعکس نیروی بسیجی که خودش را تحت امر فرمانده میگذارد و هرچه بگویی، میگوید سمعا و طاعتا.
درحالحاضر مهمترین چالشهایی که نمیگذارد مدیریت جهادی در عرصه عمل کشور به مرحله ظهور برسد، چیست؟ چه موانعی باعث میشود که حضور مردم در صحنه آنطور که باید رخ ندهد؟
مهمترین مسئله ساختار دولت است. اصلا هم نمیشود گفت صرفا بروکراسی است. بوروکراسی یکی از جلوههای ساختار غلطی است که نظام اجرایی ما دارد. خیلی چیزهای دیگر هم دارد. در علم مدیریت سازمان و ساختار چیزی است که باید اقتضائات فضایی که این ساختار میخواهد در آن عمل کند، جواب دهد. این مطلب از مطلبهای پیچیدهای است که انتقال این فهم به جوانان کار سختی است؛ ولی اگر شما وقت برایش صرف کنید اینها زمینههای ذهن بچهها را جهش میدهد و متوجه میشوند که ما ساختار جدید لازم داریم. من چند بار گفتم این را و بازهم میگویم برای توضیحش برای جوانان.
من اول مثال میزنم که ساختار چیست؟ وقتی شما یک هواپیما را نگاه میکنید میبینید در ارتفاع ۳۰هزار پایی با سرعت ۸۰۰-۹۰۰ کیلومتر حرکت میکند و خلبان هم این هواپیما را کنترل میکند و با سرعت زیاد یا کمتر با فاصله ۲۰-۳۰ سانت وسط آن باند مینشیند. هواپیمایی با آن سرعت؛ اینقدر قشنگ مینشاند، کنترل میکند. حالا این هواپیما را در دریا در نظر بگیرید و محیطش را عوض کنید چه اتفاقی میافتد؟ بهترین کاپیتان کشتی را هم استخدام کنید و بگویید حرکت کن. یک کشتی در دریا خیلی راحت حرکت میکند ولی یک ساختار دیگری دارد حالا این کشتی را بردارید ببرید ارتفاع ۳۰هزار مایلی یک خلبان هم بگذارید پشتش بگو حالا حرکت کن. چه میشود؟
ساختار در مدیریت هم همینطور است. ساختار با آدمها فرق میکند. مثلا فرض کنید ساختار مدیریت یک کاروان زیارتی چه شکلی است؟ مسئول توجیه دارد، مسئول تدارکات دارد که خریدها را انجام میدهد، مسئول اسکان دارد جا را پیشبینی میکند، یک روحانی دارد برای سخنرانی و توجیه و یک مسئول غذا و آشپزخانه و غیره با اینها موضوع جمع میشود. این یک ساختار مدیریتی کاروان است. ۱۵۰نفر را هم میبرد و بر میگرداند. حالا یک کارخانه نساجی را ببینید ۱۵۰کارگر دارد این پنج تا را با همین تقسیم وظایف که جزء ساختار است ببرید، بگذارید در کارخانه و مدیر قبلی را بردارید بگویید حالا این کارخانه را اداره کنید. میبینید بعد از یک ماه این کارخانه ورشکسته میشود. حالآنکه غذای کارکنان کاملا بهموقع میرسد، سرویس رفتوآمد و حملونقلشان کاملا درست است. چون آن شخص در این کار ماهر بوده است. مسئول سرویس دارد. مسئول حملونقل و مسئول تدارکات و اینها را دارد. توجیه میشوند، برایشان سخنرانی میشود و از نظر اسکان محلشان، صندلیشان، میزشان، همه چیزشان کاملا مرتب است، ولی کارخانه ورشکست میشود. برای اینکه مثلا آن شخصی که باید پارچه را طراحی بکند و سلیقه مشتری را بداند، زیر نظر مسئول خرید کار میکند. مسئول خرید میرود فقط غذا میخرد و میآورد و کار دیگری بلد نیست و... ترکیبی که آدمها تقسیم وظایف در آن میکنند، وظایف تقسیم میشود و نوع وظایفی که انتخاب میشود که مسئول برایش بگذارند اینها اجزا و ارکان و ساختار است. اتفاقی که در نظام اجرایی کشور افتاد، چه شد؟ فضای مملکت قبل از انقلاب چه بود؟ فضای غربی و وابسته هر اسمی رویش میتوان گذاشت. دیکتاتوری بود و نوکری آمریکا. چون بالاخره مستشاران حکومت میکردند. ظرف مدت کوتاهی امام(ره) آمد و فضای آن را عوض کرد و انقلاب شد و فضای ایران فضای اسلامی شد. ما قبلا نوکر آمریکا بودیم و اینجا اصلا مقابل آمریکا قرار گرفتیم نه حتی بیتفاوت یعنی فضای قبلی کامل برچیده شد؛ اصلا همهچیز عوض شد.
در بخش اجرا امام یک سری نهادهایی مثل جهاد سازندگی درست کردند. همین ساختار بزرگترین تهاجم را آورد به جهاد سازندگی و وزارت جهاد جایگزینش شد. برای اینکه ساختار نمیتوانست آن را تحمل کند. جهاد قبل از این از موقعی که وزارتخانه شد جمع شد چون وزارتخانه شد رفت قالب آنجا. از همان موقع دیگر نیروی مردمی نمیتوانست پایش را در خیابان طالقانی بگذارد و مثلا بگوید من فلان تخصص را دارم. همه مسئولیتها قالبی شد. یک قالبهایی چیدند و جهاد از کار افتاد؛ تمام شد. شما ببینید سالیان دراز است که یک نفر از نیروی مردمی در جهاد رفته است که کار بکند بگوید من مثلا ۱۵روز میخواهم در این جهاد سازندگی و در معاونت دام کار کنم.
پس مدیریت جهادی اعم از هر حرکت داوطلبانه یا رسمی از ساختار خشک اداری کاملا جداست؟
بله. ضمن اینکه ساختار اداری ما اجازه نمیدهد مدیریت جهادی شکل بگیرد. برای همین است که رهبری به حرکتهای خودجوش جهادی بها میدهند و به آن فرامیخوانند. اگر میبینیم در جاهایی از کشور نمیتوان پیشرفت را جلو برد، برای این است که ساختار و روح حاکم بر آن هنوز مربوط به ساختار شاهنشاهی است. چند سال دیگر صبر کنیم برخی از آنها دیگر چیزی از مفهوم و روح انقلاب نمیگذارد. ساختار قوه مجریه هر آدمی هم برود در آن بعد، از یک سال، دو سال همان حرفها را میزند و ساختار؛ ساختار سکولار است.
اگر شما در مقام راهکاردهنده به مسئولان کشور باشید که بخواهید این مشکل را رفع کنید و بخواهید دوباره فضای حاکم بر زمان جنگ را برگردانید؛ راهکار شما چیست؟
راهکار باید با عمل و واقعیات بتواند تطبیق پیدا بکند. یکدفعه نمیتوانیم یک قلب را دربیاوریم و یک چیز دیگری بگذاریم. اول باید بدن را مهیا کنند. چیزی که من پیشنهاد دارم این است که ما احتیاج داریم به یک سازمان جهادی. سازمان جهادی یک سری اقتضائاتی دارد. مدیریت جهادی نمیتواند در هر سازمانی اعمال بشود. شما بیایید بگویید من آدم جهادی هستم ولی مدیریت جهادی برای اعمال و تحققش و برای اینکه ظهور پیدا بکند؛ سه چیز لازم دارد. سه ضرورت غیرقابل اجتناب دارد غیر از مستحباتش؛ یک مولفه آدم جهادی است و بالاخره یکی که خالص برای خدا قصد جهاد دارد باید باشد، حداقل یک نفر. مولفه بعدی سازمان جهادی است. یعنی سازمان بهگونهای باشد که بتوان در آن فعالیت جهادی کرد. اما سومین بعد اینکه ماموریت هم باید جهادی باشد. نمیتوانید برای هر کاری بگویید این جهاد است و من فتوا بدهم این جهاد است. شما فتوا بدهید این جهاد است. آن وقت ما هر دو برای خدا جهاد میکنیم و در مقابل هم میایستیم. بنابراین آدم جهادی، سازمان جهادی و ماموریت جهادی که مولفه سوم از ولیامر نشأت میگیرد. در واقع بدون ولی امر ماموریت جهادی و مدیریت جهادی تحقق پیدا نمیکند. بنابراین این سازمان باید تحتنظر ولی درست شود و چارهای هم جز این نداریم. این هم ممکن است که به صورت موازی درست بشود. موازی هم قرار نیست با دولت دعوا بکند بلکه برود بگوید که آقا، کجا گیر هستید تا ما کمکتان کنیم؟ وقتی یک مملکتی میخواهد مستقل بشود بهخصوص در فناوری پیشرفت کند، همه ملت هم کماند ما هفتمیلیونیم ولی ۷۰۰میلیون در دنیا در حال کار روی فناوری پیشرفتهاند. این ماموریت را به یک گروه جهادی بدهند و به یک سازمان جهادی بگویند شما بروید روی خودکفایی فناوری پیشرفته کار کنید. میبینید ظرف ۱۰سال تلفنهای همراهی که در ایران ساخته میشود از همه تلفنهای همراه دنیا جدیدتر است. ولی باید سازمانی وجود داشته باشد که آن را هدایت کند. بدون سازمان، انرژیها به هدر میرود و مقابل همدیگر و موازیکاری میشود. این سازمان وقتی درست شد آرامآرام خودش را نشان میدهد؛ قدرتش را نشان میدهد. اما در جنگ هیچوقت نمیشد که بگویند آقا ما جهاد را لازم نداریم. اصلا فکر و تصور اینکه عملیات بشود و جهاد نباشد به ذهن خطور هم نمیکرد. یعنی هر جا نیروهای نظامی بدون نیروهای مهندسی جنگ جهاد عمل کردند؛ شکست خوردند. این سازمان را الان لازم داریم. باید ماموریتش را از رهبر بگیرد و ماموریت ملی هم باشد. این سازمان به نظر من قابل تشکیل است و خودش را نشان میدهد. ما معتقدیم که این شدنی است.