۲۴ آبان ۱۴۰۳ - ۰۱:۵۸

ابراهیم فیاض ، استاد علوم اجتماعی دانشگاه تهران شخصیتی است که به‌خاطر موضع‌گیری‌های صریحش معمولا مورد توجه و رجوع است. او به معنای واقعی دغدغه حوزه فرهنگ و اجتماع را دارد و از دغدغه چندساله خود هنوز عدول نکرده است.

آگاه: بسیاری از مواقع در کشور ما شاهدیم که یک فیلم سینمایی به اصطلاح «جریان‌ساز» می‌شود و مردم ساعت‌ها برای تماشای آن صف می‌کشند. اما چنین استقبالی را کمتر در مورد کتاب‌ها می‌بینیم. می‌خواهم دیدگاه شما را در مورد این مسئله بدانم
 این به دلیل این است که کتاب‌ها معمولا به تفکرات عمیق‌تر و متفکران اختصاص دارند و ازسوی متفکران نوشته و خوانده می‌شوند. به‌عبارتی، هم نویسنده و هم خواننده کتاب معمولا افرادی با دیدگاه‌های عمیق‌تر هستند.
در مقابل، سینما بیشتر با فضای عمومی و جامعه ارتباط دارد و برخلاف کتاب که معمولا مخاطبانی اندیشمند دارد، تماشاگران سینما از عموم مردم هستند. سینما یک رسانه دیداری و شنیداری است که اغلب با داستانی جذاب همراه است. حتی اگر کتابی داستانی نباشد، باز هم می‌تواند مخاطب خود را جذب کند، اما این اتفاق به‌ندرت رخ می‌دهد. با این‌حال، نباید از نقش کتاب در ایجاد و شکل‌گیری سایر رسانه‌ها غافل شد؛ رسانه‌هایی چون سینما، مطبوعات و حتی رادیو و تلویزیون نیز همگی به نحوی ریشه در کتاب و تفکرات نهفته در آن دارند. 
می‌توان گفت که شناخت و معرفت‌شناسی از اینجا آغاز می‌شود و پس از آن است که ارتباطات شکل می‌گیرد. 
اگر معرفت‌شناسی نباشد، ارتباطات نیز نخواهد بود و مطبوعات هم نمی‌توانند نقش خود را در شکل‌دهی به افکار عمومی ایفا کنند. در حقیقت، اوج تفکر از کتاب‌ها نشأت می‌گیرد و همین افکار از طریق رسانه‌های مختلف به حوزه عمومی راه پیدا می‌کند.
امروزه رسانه‌های اجتماعی نیز به‌شدت به متون کوتاه و مختصر توجه دارند و متون کتاب‌ها را فشرده‌تر و با تعداد بازدیدهای میلیونی در اختیار مردم قرار می‌دهند. من خود شاهد بودم که یک موضوع از طریق این رسانه‌ها به هفت‌میلیون بازدید می‌رسد؛ این نشان می‌دهد که مردم همچنان به محتوای فکری علاقه دارند اما ممکن است زمان و حوصله لازم برای خواندن کتاب کامل را نداشته باشند.
 به همین دلیل، کتاب نباید حذف و کم‌اثر شود. کتاب، محصول تفکرات یک متفکر است و ازسوی افراد اهل فکر خوانده می‌شود؛ بنابراین سانسور یا برخورد نامناسب با آن به تفکر و اندیشه آسیب می‌زند.
به عنوان مثال، یک دانشجوی نابغه‌ای که چندین زبان قدیمی مانند یونانی، فرانسه، انگلیسی، فارسی و عربی را بلد بود و در فلسفه مهارت داشت، کتابی نوشت. من نیز برای او مقدمه‌ای نوشتم که در آن تاریخ فلسفه را از دیدگاه خاصی مطرح کرده بودم. 
اما زمانی که این کتاب برای چاپ ارسال شد، با سانسور روبه‌رو شد. مقدمه کتاب که برای ارائه دیدگاه نویسنده ضروری بود، گفته بودند حذف شود؛ مشخص نبود چرا این سانسور اعمال شده است. این دانشجو سال‌ها برای چاپ کتابش صبر کرد و با اصرار و پیگیری، درنهایت موفق شد کتابش را برای چاپ بفرستد. این مثال نشان می‌دهد که چگونه سانسور حتی می‌تواند مانع از بروز و رشد تفکرات فلسفی و علمی در جامعه شود و متفکران را دچار محدودیت کند. در نهایت، باید گفت که کتاب و تفکرات نهفته در آن، همچنان ستون فکری و معرفتی جامعه ما را تشکیل می‌دهد و نباید به‌سادگی تحت تاثیر محدودیت‌ها و سانسورها قرار بگیرد.
برای مثال، یک کتاب فلسفی ممکن است پنج سال برای دریافت مجوز چاپ در وزارت ارشاد معطل بماند؛ اما در این بین، جامعه با مشکلات فکری و فرهنگی زیادی روبه‌رو می‌شود و این محدودیت‌ها صرفا به رشد تفکر کمک نمی‌کنند. چرا باید ممیزی‌های کتاب این‌چنین دقیق و سختگیرانه اعمال شود؟ آیا فردی بیش از یک استاد دانشگاه می‌تواند درباره محتوای علمی یا فلسفی کتاب نظر بدهد؟ برای ایجاد یک رسانه مرجع و تاثیرگذار، باید تفکر و اندیشه به‌صورت آزاد و جدید در جامعه ترویج شود و کتاب‌ها به‌راحتی در دسترس متفکران و دانشجویان قرار دارد. درحالی‌که در قرآن نیز مباحث مرتبط با مسائل جنسی به‌صورت عمیق و فلسفی مطرح شده‌اند ولی تلاش من برای چاپ تحقیقاتی در این زمینه نیز با موانع متعددی مواجه شده است.
اما در ارشاد و این افراد که در ارشاد مشغول به کار هستند، معلوم نیست دقیقا چه هدف و مسئولیتی دارند. حتی به وزیر جدید هم گفتم: «آقای دکتر، چرا باید استاد دانشگاه بیاید و سانسور کنید؟ چرا شما مسئول سانسور کتاب‌ها شده‌اید؟ این کتاب‌ها را اساتید دانشگاهی بر اساس دانش و تخصص خود می‌نویسند. شما چرا این آثار را سانسور می‌کنید؟» او هم قبول داشت که نباید سانسور صورت بگیرد و گفت که این کارها سانسور نیست. حتی وقتی موضوع به رمان‌ها رسید، باز هم گفتم که شما چرا در محتوای رمان‌ها دخالت می‌کنید؟ اگر کسی نوشته‌ای مستهجن یا توهین‌آمیز داشته باشد، مسلما باید جلویش گرفته شود؛ اما اگر کسی از بحران‌های واقعی جامعه، مثل بحران‌های جنسی، می‌نویسد، چرا باید سانسور شود؟ در ایران بحران جنسی واقعیت دارد و یکی از دلایل افزایش طلاق در جامعه همین بحران‌هاست. 
ما حتی در دانشگاه‌ها نیز با این مسائل روبه‌رو هستیم. اگر به‌جای سرکوب، اطلاعات درست در این زمینه در اختیار مردم قرار گیرد، بسیاری از مشکلات حل می‌شوند. مثلا سایت‌ها و شبکه‌های اجتماعی پر از محتوای غیرمجاز و نامناسب شده‌اند. اگر مردم اطلاعات صحیح داشته باشند، نیاز به مراجعه به این منابع کاهش می‌یابد. 

 در واقع رشد کتاب و کتاب‌خوانی را در اصلاح استفاده عموم از شبکه‌های اجتماعی موثر می‌دانید؟
بله؛ قطعا. در یک سخنرانی در میدان فلسطین، درباره استفاده ابزاری و غیرانسانی از برخی تصاویر و موضوعات در تبلیغات صحبت کردم. گفتم که برخی از مفاهیم و اصطلاحات باید به شکلی علمی و دقیق بررسی شوند تا افراد بتوانند به درستی آنها را درک کنند. حتی اگر درباره فحشا بنویسیم، هدف باید درک آسیب‌های آن باشد، نه اینکه بدون آگاهی به موضوعات پرداخته شود. کتاب مغز رسانه‌هاست. متاسفانه رسانه‌های ما ازجمله سینما و تلویزیون به‌سمت نمایش تصویرهای تلخ و سیاه از جامعه رفته‌اند. حتی سریال‌هایی که به‌عنوان طنز ساخته می‌شوند، مثل آثار مهران مدیری، بیش از آنکه طنز باشند، به تلخی متمایل شده‌اند.
این مسائل وقتی بیشتر به چشم می‌آید که درک کنیم سینما و تلویزیون به‌عنوان رسانه‌های اصلی فرهنگ‌سازی، چقدر بر افکار عمومی تاثیرگذار هستند. اما مشکل فقط به اینجا ختم نمی‌شود. اقتصاد کتاب و مطالعه نیز در وضعیت بسیار بدی قرار گرفته است. کتاب‌ها به قدری گران شده‌اند که خرید آنها برای بسیاری از مردم غیرممکن شده است. به‌عنوان یک استاد، حتی خود من نمی‌توانم کتاب‌هایی را که نیاز دارم به‌راحتی تهیه کنم. قبلا یک سهمیه به استادها می‌دادند اما الان هیچ. برای اساتید و فرهنگیان که قدرت خریدشان بسیار کاهش یافته است.
امروز وضعیت به گونه‌ای است که حتی اساتید دانشگاه، برای مطالعه بیشتر و توسعه دانش خود، به‌دنبال کتاب‌های دست‌دوم هستند یا از همکاران و دوستان خود کتاب قرض می‌گیرند. کتابخانه‌ها نیز دیگر آن توانایی گذشته را ندارند و منابع‌شان محدودتر از قبل شده است. این چرخه باعث می‌شود که تولید علمی کاهش یابد، چراکه تولید علم نیازمند دسترسی آسان به منابع علمی و کتاب‌هاست.
همچنین، کتاب‌ها در حوزه‌های علمی و فلسفی کمتر به دست مخاطبان می‌رسند؛ برخی کتاب‌های فلسفی که مقدمه‌ای بر موضوعات مهم دارند، به‌دلیل فرآیند طولانی اخذ مجوز، گاهی تا پنج سال در ارشاد معطل می‌مانند. در نتیجه، فضای دانشگاه‌ها و جوامع علمی ما نیز از این کمبودها آسیب می‌بیند. وضعیت به گونه‌ای شده که حتی در کلاس‌ها، صحبت درباره موضوعاتی چون اثبات خدا یا مفاهیم عمیق فلسفی، با مخالفت‌ها و بدفهمی‌هایی روبه‌رو می‌شود. ما در قم یک کتاب برای معرفی خدا نداریم. چندتا کتاب درباره پیامبران نوشته‌ایم؟ هیچی. نه دانشگاه‌ها می‌نویسند نه حوزه.
کتاب، به‌عنوان یک رسانه اصلی اندیشه و علم، در حال تضعیف است و این موضوع پیامدهای عمیقی بر تفکر و فرهنگ جامعه دارد.
تصور کنید که پنج سال طول می‌کشد تا یک مقدمه فلسفی در قالب یک کتاب منتشر شود؛ این تاخیر باعث می‌شود که نویسنده و مخاطب هر دو از موضوع فاصله بگیرند و ارزش اصلی کار از بین برود. حالا همه این مشکلات و محدودیت‌ها به کجا ختم می‌شود؟ این همه سانسور و ممیزی برای چیست؟ چرا باید کتاب‌هایی که ازسوی اساتید دانشگاه نوشته می‌شوند هم دچار سانسور شوند؟ اگر می‌خواهیم جامعه‌ای داشته باشیم که مرجع فکری آن کتاب‌ها و اندیشه‌های نوین باشند، باید به متفکران اجازه دهیم که آزادانه بیان کنند.
مثلا زمانی با مرحوم قانعی‌راد در روزنامه اعتماد صحبت می‌کردیم و او به تکنولوژی و تاثیرات آن اشاره می‌کرد. می‌گفت که حتی اساتید دانشگاه هم دیگر انگیزه‌ای برای مطالعه و نوشتن ندارند، چون هم هزینه‌ها بالاست و هم سانسور به شدت وجود دارد. نتیجه این است که اساتید دیگر کتاب نمی‌خوانند و دانش جدیدی وارد جامعه نمی‌شود. اصلا استاد استاد شده است تا کتاب نخواند.
برای مثال، در زمینه جامعه‌شناسی جنسی، من در حال تدریس هستم اما منابع محدودی در اختیار دارم. کتاب‌هایی که در این حوزه وجود دارند، اغلب ازسوی محققان خارجی نوشته شده‌اند و از منظر شرق‌شناسی به موضوع نگاه کرده‌اند که گاهی با تحقیر و توهین همراه است. در ایران کتاب مناسبی در این زمینه نوشته نشده و بیشتر اشاره‌های پراکنده‌ای در کتاب‌هایی همچون «تاریخ اجتماعی ایران» اثر ابوالفضل راوندی دیده می‌شود. این در حالی است که مباحث جنسی به شکلی عمیق در قرآن نیز مطرح شده‌اند و من سال‌ها روی این موضوع تحقیق کرده‌ام.
یکی از نمونه‌های موفق رسانه‌ای در این زمینه، سریال «یوسف پیامبر» بود. حتی آیت‌الله حائری شیرازی به تاثیرگذاری این سریال در جامعه اشاره کرده بود. خدا رحمت کند آقای سلحشور را؛ ایشان توانست از طریق این سریال به مسائل فرهنگی و مذهبی مهمی بپردازد که تاثیر عمیقی بر مخاطبان داشت. ما به عنوان جامعه نیاز داریم که کتاب‌ها و منابع اصیل به‌جای سانسور و محدودیت، به مردم عرضه شوند، اما متاسفانه به‌جای تولید کتاب و منابع ارزشمند، شاهد افت کیفیت منابع علمی و فرهنگی هستیم. ما مغز کتاب را سانسور کردیم.

 فکر نمی کنید جای خالی آموزش در کشور ما باعث معضلات مختلف به‌خصوص دوری از مطالعه باشد؟
آموزش خوب وقتی به وجود می‌آید که فلسفه داشته باشیم. بچه‌های ما در هر مقطع تحصیلی که باشند تمایلی به درس خواندن ندارند. من استاد دانشگاه تهران هستم و دانشجویی که در مقطع دکتری نشسته است آرزو می‌کند به کلاس نروم. چرا دانشجویی باید در مقطع دکتری به دانشگاه تهران بیاید و دوست نداشته باشد بیاموزد. اساتیدی هم داریم که در ترم جدید هنوز به کلاس نرفته‌اند. ما هنوز فلسفه درس خواندن و تدریس را متوجه نشده‌ایم. آموزش باید از فلسفه غربی برخیزد. چون فلسفه بیان مفاهیم است. در آلمان حتی دکتری فیزیک هم بروید به شما کتاب فلسفه می‌دهند. درصورتی که ما هنوز داریم عرفان حافظه را پرورش می‌دهیم. کی قرار است بچه‌های ما فکر کنند؟ بچه‌های ما فقط باید بخوانند و خواندن بسیار به معنای آموختن مفید نیست. در نهایت با گذر از دروازه کنکور وارد رشته‌هایی می‌شوند که هیچ علاقه‌ای به آنها ندارند. با این همه دانشگاه چرا در دانشگاه‌ها را باز نمی‌کنند تا هر کس هر رشته‌ای را دوست دارد بخواند. مگر در دبیرستان این طور گزینش داریم؟ دانشگاه هم باید به این شکل باشد. اگر این کار را انجام دهیم دیگر فرار مغزها نداریم.

سیستم آموزشی چقدر در کاهش سرانه مطالعه اثرگذار است؟
اصل فراری بودن ما از مطالعه همین سیستم آموزشی است. بچه‌ها قبل از اینکه به مدرسه وارد شوند سوال‌های شان آغاز می‌شود و این سوال‌ها همین‌طور ادامه پیدا می‌کند. اما سیستم مناسبی برای پاسخ دادن به این سوال‌ها وجود ندارد. فلسفه دانستن و آموختن در بچه‌ها گم می شود و در نهایت خلاقیت در آنها از بین می‌رود. بچه‌ها کتاب می‌خرند ولی کتاب‌ها را نمی‌خوانند چون آموزش به آنها نگفته که چه می‌خواهند. در کشور ما آموزش، اشتغال را تداعی می‌کند. درصورتی‌که اشتغال عشق و علاقه می‌خواهد و مدرک به‌تنهایی موجب موفقیت افراد در کارهای‌شان نمی‌شود.

 چگونه این شرایط را تغییر دهیم؟
اول باید شخصیت‌های خودمان را اصلاح کنیم تا بعد بتوانیم در جامعه اصلاحات اعمال کنیم. اول باید شخصیتمان را پیدا کنیم، چراکه همه از معلم تا پدر و مادر در مسائل آموزشی بچه‌ها دخیل هستند. در کشور نسل به نسل انحطاط فکری را پرورش دادیم و این انحطاط به حافظه تاریخی تبدیل شده است. اگر ماهیت هر چیزی برای بچه‌ها مشخص شود بچه‌ها خلاق می‌شوند. 
فرد اول در علم خودآگاهی پیدا می‌کند و بعد علم مکمل قصه می‌شود. ما از هر چه نمی‌توانیم بفهمیم، متنفر می‌شویم. به همین دلیل است که به مطالعه علاقه نداریم. ایرانی‌ها به‌زور کتاب می‌خوانند چون برایشان بی‌معناست. الگوهای آموزشی کشور ما اشتباه است. بارها گفته‌ام در ۶سال اول تحصیلی باید دروس عمومی آموزش داده شود و در ۶سال دوم بچه‌ها را آزاد بگذاریم هر رشته‌ای دوست دارند، بخوانند. بچه‌ها در ۶سال دوم تخصص پیدا می‌کنند. در واقع ورود راحت و خروج کمی مشکل‌تر از الان می‌شود.

 چه باید کرد که کتاب بیشتر در سبد خانواده‌های ما بیایید؟
یک جریان خیانت ملی در ایران رخ داد به نام ISI یا مقاله‌نویسی. امروزه در دانشگاه‌ها و حوزه‌ها نیز به‌جای تالیف و تولید کتاب، مقالات علمی و پژوهشی جایگزین شده‌اند. این تغییر مسیر به نوعی انحراف تاریخی منجر شده است. مقاله‌نویسی به طور عمده در حوزه‌های فنی و پزشکی اهمیت دارد اما این روند در علوم انسانی و فلسفه باعث کاهش عمق و ارزش کارهای پژوهشی شده است. به جای اینکه اساتید دانشگاه و حوزه‌ها دست به تالیف و تولید کتاب بزنند، به نوشتن مقالات کوتاه و پراکنده روی آورده‌اند که به رشد علمی و فرهنگی جامعه کمک چندانی نمی‌کند.
این‌همه کتاب کجاست؟ چرا وضعیت علمی ما به این حال افتاده است؟ یکی از مشکلات اساسی، به دوره قبل از انقلاب بازمی‌گردد که با وارد شدن شاخص آی‌اس‌آی (ISI)، نظام علمی ما به‌طور کلی دچار آسیب شد.
 این جریان، انگیزه و روحیه تولید علم و کتاب در دانشگاه‌ها را از بین برد. در گذشته، آرزوی هر استادی در دانشگاه‌های معتبر، از جمله قم و تهران، این بود که کتاب بنویسد. کتاب‌هایی که نوشته می‌شدند، مورد توجه و حمایت قرار می‌گرفتند، کتابخانه‌ها آنها را تهیه می‌کردند، و حتی برخی از آثار مهم فکری و فلسفی، مانند آثار علامه طباطبایی، شریعتی و مطهری، منتشر و مطالعه می‌شدند. در آن زمان، اگر استادی کتابی می‌نوشت، تا سه سال می‌توانست امتیاز ارتقا بگیرد. اما حالا نوشتن کتاب، اعتبار خود را از دست داده و کار به جایی رسیده که مقالات کوتاه جایگزین کتاب‌ها شده‌اند.
این رویه آسیب بزرگی به علوم انسانی زده است، زیرا کتاب به‌عنوان رسانه اصلی انتقال دانش و اندیشه در این رشته‌ها اهمیت زیادی دارد. حتی در قرآن، بر اهمیت کتاب و دانش تأکید شده است. اما اکنون دانشگاه‌ها بیشتر به تولید مقاله روی آورده‌اند تا تولید کتاب، به‌طوری‌که کتاب در دانشگاه به ندرت نوشته و چاپ می‌شود؛ برای نمونه، خود من وقتی از نظر جسمی وضعیت بهتری داشتم، به دانشگاه می‌رفتم و در بخش فروش کتاب‌های دست‌دوم به دنبال کتاب‌های ارزشمند می‌گشتم.
 یک‌بار کتابی قدیمی در زمینه تاریخ علم در ایران پیدا کردم که ازسوی دانشگاه منتشر شده بود. حالا همان کتاب‌ها از بازار کتاب محو شده‌اند و دیگر تولید نمی‌شوند. من حتی کتاب‌هایی را که درباره تاریخ و ادبیات ایران در دانشگاه‌های معتبر خارجی نوشته شده‌اند، مطالعه کرده‌ام؛ کتاب‌هایی که اکنون در جهان ارزشمند و به آثار مرجع تبدیل شده‌اند اما ما در اینجا از دسترسی به آنها محروم مانده‌ایم.
این روند باعث شده است که دانشگاه‌های ما از نظر تولید علم و اندیشه تضعیف شوند و برای رسیدن به رتبه‌های جهانی، خود را محدود به مقالات و معیارهای رتبه‌بندی بین‌المللی کنند که عمدتا تحت‌تاثیر کشورهای غربی است. این نوع نگاه استعماری که فقط به رتبه‌بندی جهانی و تعداد استنادها (سایتیشن) توجه دارد، دستاورد بزرگی برای ما به همراه نداشته است. با همین مقاله‌ها چقدر استاد و دانشجو از ایران برده‌اند.
از سوی دیگر، اقتصاد کتاب نیز به شدت آسیب دیده است. کتاب‌فروشی‌های دانشگاه‌ها تحت سلطه شرکت‌های بزرگ و کارتل‌ها قرار گرفته‌اند که بیشتر تمرکز آنها بر کتاب‌های کمک‌درسی و منابع کنکور است. ساختار آموزشی نیز درگیر مافیای کنکور شده و کتاب‌های درسی آنقدر سنگین و پیچیده شده‌اند که دانش‌آموزان دیگر به مطالعه آزاد علاقه‌ای ندارند. فشارهای کنکور و نظام آموزشی فشرده، آنها را به سمت حفظ کردن مطالب برای آزمون‌ها سوق می‌دهد، به‌جای اینکه به دنبال مطالعه و درک مفاهیم عمیق علمی و فرهنگی باشند. این مجموعه‌ای از مشکلات به‌هم پیوسته است که نیازمند اصلاح و بازنگری جدی است.
مسئله این نیست که صرفا فکر کنیم مطالعه تنها به خواندن کتاب درسی محدود شود. دانش‌آموزی که سرش فقط در کتاب درسی است، چه نتیجه‌ای می‌گیرد؟ ساختار کنکور به گونه‌ای طراحی شده که کتاب‌های درسی را سنگین کرده و دانش‌آموزان را از مطالعه و یادگیری واقعی دور می‌کند.
. نتیجه این شده که دانش‌آموزان با فشارهای درسی، علاقه‌ای به یادگیری ندارند و تنها به فکر موفقیت در آزمون کنکور هستند. فردی که می‌خواهد وارد رشته‌های هنری شود، باید در دبیرستان وقتش را صرف درس‌های شیمی و فیزیک کند؛ این در حالی است که چنین فردی باید بتواند بر دروس مرتبط با رشته خود تمرکز کند و لذت یادگیری را تجربه کند.
در سیستم کنونی، ساختار آموزشی و حتی ساختار کنکور ضد مطالعه واقعی است. در گذشته، اساتید بزرگی مانند آیت‌الله جوادی آملی یا علامه طباطبایی به نوشتن کتاب‌های معتبر و اصیل روی می‌آوردند. اما امروز به جای تألیف کتاب‌های مهم و علمی، تولید مقالات تکراری و بی‌ارزش جایگزین شده است. مقاله‌محوری و نبود اصالت علمی در دانشگاه‌ها، ارزش علمی تولیدات دانشگاهی را به شدت کاهش داده است. حتی در مقاطعی، مقالات تقلبی و خرید و فروش مقاله به‌شدت رایج شده و اعتبار علمی کشور را خدشه‌دار کرده است.
اگر مانند گذشته بر اصالت کتاب و تالیف علمی تاکید می‌شد، شاید چنین مشکلاتی رخ نمی‌داد. در علوم انسانی، اهمیت و اعتبار کتاب به مراتب بیشتر از مقاله است. اساتید بزرگی مانند مطهری و شریعتی هر کدام در طول زندگی خود ده‌ها کتاب نوشته‌اند که تأثیر عمیقی بر جامعه و دانشگاه‌ها گذاشته است. آنها خود سخنرانی می‌کردند و بعدا مطالبشان را به‌طور منظم و دقیق در قالب کتاب تنظیم و منتشر می‌کردند، نه اینکه چند سخنرانی پراکنده را بدون انسجام به عنوان کتاب عرضه کنند. چرخه علمی و کتاب‌نویسی در دانشگاه‌ها پوچ شده است.
متأسفانه امروزه، جایگاه کتاب در برابر رسانه‌های الکترونیکی و محتوای مبتذل اینترنتی به‌شدت کاهش یافته است. دیگر کتاب‌خوانی در میان مردم به شکل گذشته وجود ندارد و حتی از نظر اقتصادی هم نوشتن و چاپ کتاب توجیه چندانی ندارد. در گذشته، نویسنده‌ها و اساتید از طریق فروش کتاب‌های خود زندگی می‌کردند، اما اکنون حتی کتابفروشی‌های دانشگاه‌ها نیز یکی پس از دیگری تعطیل می‌شوند و جای خود را به مغازه‌های ساندویچی و فروشگاه‌های دیگر می‌دهند.
مشکل دیگر این است که استادان دانشگاه‌ها و حتی دانشجویان، از نظر اقتصادی در وضعیت نامناسبی قرار گرفته‌اند. تا حدی که برخی اساتید می‌گویند درآمد کارهای پاره‌وقت یا حتی مشاغلی مانند رانندگی اسنپ، بیش از تدریس و فعالیت‌های علمی است. این نشان می‌دهد که جایگاه علمی و فرهنگی به شدت تضعیف شده و توجه به تولید علم و دانش در سایه مشکلات اقتصادی رنگ باخته است.