دکتر حمیدرضا غلامزاده دارای دکترای مطالعات آمریکاست که سابقه مدیریت اندیشکده خانه دیپلماسی و مدیریت روابط بین‌الملل و سردبیری انگلیسی خبرگزاری مهر را در کارنامه خود دارد و هم اکنون معاون بین‌الملل مرکز ارتباطات و امور بین‌الملل شهرداری تهران است. آنچه در ادامه می‌آید تحلیلی است پیرامون حواشی و جوانب ارتباطات جمهوری اسلامی ایران و ایالات‌متحده آمریکا.

مذاکره در این شرایط نقض منافع ملی است

رهبر انقلاب در دیدار روز جمعه خود تصریح کردند که مذاکره با آمریکا هیچ تاثیری در رفع مشکلات کشور ندارد. برای دلیل هم به تجربه تاریخی اشاره کردند. این تجربه دقیقا چیست که ایشان به چنین گزاره‌ای تصریح می‌کنند؟
ما تجربه مستقیم بدعهدی آمریکا را داریم و همچنین سوابق مفصلی از بدقولی‌های این کشور از ابتدای شکل‌گیری آن وجود دارد. می‌توان این بدقولی‌ها را حتی در قبال بومیان سرزمین آمریکا، یعنی سرخپوست‌ها، مشاهده کرد. آمریکا نزدیک به ۴۰۰قرارداد با قبایل مختلف امضا کرد. در آن زمان، این قبایل ملت‌های مستقلی بودند و آمریکا با هر یک از آنها پیمان‌ها و معاهداتی امضا کرد که تقریبا همه آنها ازسوی آمریکا نقض شد. بسیاری از این توافقات به انتقال بومیان به غرب مربوط می‌شد، زیرا آمریکایی‌ها در آن دوره قصد داشتند به‌سمت غرب حرکت و سرزمین‌های غربی را تصرف کنند.
آمریکا در ابتدا در سواحل شرقی شکل گرفته بود و ۱۳ایالت شرقی داشت و به‌تدریج به‌سمت غرب و اقیانوس حرکت کرد. برای این کار، به بومیان وعده و قراردادهایی دادند که در آنها اعلام کردند اگر سرزمین‌هایشان را رها کنند، زمین‌هایی در غرب به آنها خواهند داد. اما تقریبا هیچ‌یک از این توافقات عملی نشد و حقوقی که قرار بود محقق شود، اعم از دارایی‌ها، فرهنگ ناملموس و آسیب‌هایی که به مزارع آنها وارد شده بود، نادیده گرفته شد.
علاوه بر این، موارد دیگری نیز وجود دارد که نشان‌دهنده بدعهدی آمریکا در قبال سازمان‌های بین‌المللی است. آمریکا به بسیاری از پیمان‌ها و میثاق‌ها پیوسته، اما کنگره آنها را تصویب نکرده است؛ به‌عنوان مثال، قبل از شکل‌گیری سازمان ملل، اتحادیه ملل پیشنهاد خود رییس‌جمهور آمریکا بود که کنگره آن را تصویب نکرد و این امر منجر به فروپاشی این سازمان شد. همچنین، آمریکا دادگاه کیفری بین‌المللی را به رسمیت نمی‌شناسد و در سال‌های اخیر نیز از پیمان‌های یونسکو و اقلیمی پاریس خارج شده است. در دهه‌های گذشته، قرار بود که از ویتنام و کشورهای جنوب شرق آسیا حمایت کنند اما به‌دلیل مصالح سیاسی خود وعده‌های خود را نقض کرده و عملا این کشورها را به دیگران واگذار کردند. موارد متعددی از این دست وجود دارد.
در مورد ایران نیز از ابتدای انقلاب موارد متعددی وجود دارد. اسناد آمریکایی نشان می‌دهند که آنها به‌دنبال هایجک کردن انقلاب ایران بودند. مسئول میز ایران در وزارت خارجه آمریکا در زمان انقلاب اظهار کرده که هر تلاشی برای ارتباط با ایران با هدف هایجک کردن انقلاب بوده است. حتی برای این هدف، قرار ملاقات‌هایی با امام خمینی در فرانسه گذاشتند که البته لغو شد. درباره هدف از این قرار ملاقات به گفته آنها این بود که ببینند چگونه می‌توانند انقلاب را از اهداف خود منحرف کنند.
در بحث آزادی گروگان‌های آمریکایی در لبنان نیز وعده‌هایی داده شد که محقق نشد. پس از حوادث ۱۱سپتامبر، ما را محور شرارت خواندند و ما در افغانستان و عراق کمک کردیم اما پس از آن نه‌تنها به وعده‌های خود عمل نکردند، بلکه مواضع خصمانه‌ای علیه ما اتخاذ کردند.
در مورد برجام نیز زمانی که امضا شد، کنگره مصوبه‌ای برای نظارت و محدود کردن آن پیش گرفت که آقای اوباما آن را به‌عنوان قانون اجرایی امضا کرد و آن را وتو نکرد. نهایتا خروج آمریکا از برجام ازسوی آقای ترامپ صورت گرفت و آقای بایدن نیز برخلاف وعده‌هایش، بازگشتی به برجام نداشت و زیاده‌خواهی‌هایی در مذاکرات انجام داد.
این موارد نشان‌دهنده بدعهدی‌های مکرر آمریکا در سطح جهانی است و تجربه ما نشان می‌دهد که واقعا نمی‌توان به آمریکا اتکا کرد. اعتماد به آمریکا برای انجام اقدامات لازم، به‌هیچ‌وجه منطقی نیست. اگر بخواهیم توافقی داشته باشیم که ثمری داشته باشد، نمی‌توانیم به آمریکا اتکا کنیم.

ارتباط عدم مذاکره با آمریکا با حفظ منافع ملی چیست؟
مهم‌ترین عنصر در سیاست خارجی، تامین منافع ملی است و برای این هدف، باید از هر ابزاری که مفید است، استفاده کنیم. در حال حاضر، مذاکره با آمریکا برای ما هیچ آورده‌ای ندارد و برعکس، ممکن است مشکلات بیشتری ایجاد کند.
نکته مهمی که در مورد آمریکا وجود دارد این است که اکنون برای این کشور، خود مذاکره هدف شده است. آنها می‌خواهند نشان دهند که با فشار و تهدید توانسته‌اند ایران را به پای میز مذاکره بیاورند؛ بنابراین، برای آمریکا هدف مذاکره است، درحالی‌که برای ما، مذاکره صرفا ابزاری برای دستیابی به اهدافی مانند رفع یا کاهش تحریم‌هاست. خود مذاکره برای ما هدف نیست و موضوعیتی ندارد که فقط به‌خاطر مذاکره پای میز بنشینیم.
برای آمریکا، حتی اگر به نتیجه نرسیم، همین که ما وارد میز مذاکره شویم، پیروزی محسوب می‌شود و آنها می‌خواهند نشان دهند که ایران تسلیم شده است. این تسلیم شدن به معنای اثبات تضعیف ایران و تاثیر فشارها و تهدیدهای آمریکاست. اگر این اتفاق بیفتد، به معنای تایید گزاره تضعیف ایران خواهد بود و منجر به افزایش فشارها و تهدیدها خواهد شد که دقیقا برخلاف منافع ملی ماست؛ بنابراین، مذاکره در این شرایط نقض منافع ملی است و عدم مذاکره به حفظ منافع ملی کمک می‌کند.

چرا با چنین دولتی در آمریکا مذاکره کردن عاقلانه، شرافتمندانه و هوشمندانه نیست؟
مسئله ما دولت‌ها نیستند، بلکه نتیجه مذاکرات اهمیت دارد. به نظر نمی‌رسد که از آمریکا خروجی خاصی در مذاکرات حاصل شود. مذاکره باید مبتنی ‌بر یک نتیجه و دستاورد باشد که به پیشبرد سیاست خارجی و تامین منافع ملی کمک کند. در شرایطی که آمریکا تصور می‌کند ما تضعیف شده‌ایم و به‌دنبال امتیاز دادن نیست، بلکه امتیاز گرفتن است، نمی‌توان با چنین کشوری مذاکره کرد و نام آن را عاقلانه، شرافتمندانه یا هوشمندانه گذاشت.
عقلانیت و هوشمندی در این است که اقدامی انجام شود که نتیجه داشته باشد. اگر اقدام نتیجه نداشته باشد یا حتی نتیجه منفی بدهد، قطعا عاقلانه و هوشمندانه نخواهد بود. برخی به اشتباه تصور می‌کنند باید در برابر آمریکا کوتاه بیاییم تا شاید از فشارهایش کاسته شود. اما این تصور نادرست است؛ چراکه این کار خلاف شرافت انسانی است و باعث شروع سلسله‌ای از فشارها و تحقیرها خواهد شد.
نکته دیگری که باید مورد توجه قرار گیرد این است که دولت فعلی نیز باید با اقتدار و عزت در برابر آمریکا بایستد. همانطور که نخست‌وزیر سابق استرالیا اشاره کرده، تعامل با ترامپ تنها با عزت و اقتدار ممکن است. اگر ترامپ ببیند که طرف مقابل مقتدر است، احترام خواهد گذاشت و از موضعش کوتاه می‌آید. در همین مدت کوتاه مشابه همین نتیجه را درباره کانادا و مکزیک دیدیم. این نخست‌وزیر استرالیا هم از تجربه موفق خود همزمان با دوره اول ترامپ می‌گوید. اگر با اقتدار درمقابل آمریکا عمل کنیم، هم عاقلانه است و هم شرافت خود را حذف کرده‌ و هوشمندانه به اهداف خود رسیده است.
مهم‌ترین اشکال کسانی که طرفدار مطلق مذاکره با آمریکا برای رفع مشکلات کشور هستند چیست؟
به‌طورکلی، مهم‌ترین ایراد کسانی که طرفدار مطلق مذاکره با آمریکا هستند این است که صحنه سیاست جهانی را به اشتباه می‌بینند. تصورات آنها مربوط به سه دهه قبل از فروپاشی شوروی است و هنوز در آن تاریخ مانده‌اند، درحالی‌که خود آمریکایی‌ها اذعان دارند که دیگر نظام تک‌قطبی وجود ندارد.
درحالی‌که افرادی مانند آقای فوکویاما، که زمانی نظریه
«پایان تاریخ» را مطرح کردند و ادعا کردند که آمریکا مهم‌ترین و تنها الگوی حکمرانی در جهان است، اکنون به این نتیجه رسیده‌اند که دنیا دیگر مانند گذشته نیست و آمریکا دیگر قدرت برتر به آن معنا که تک‌قطبی باشد، نیست. خود آمریکایی‌ها نیز این واقعیت را تایید می‌کنند. با این حال، در ایران عده‌ای هنوز تصور می‌کنند که همه‌چیز در دستان آمریکاست و اگر این کشور بخواهد، اتفاقی می‌افتد و اگر نخواهد، هیچ‌چیزی تغییر نخواهد کرد. این تصور نادرست آنها ناشی از دیدگاه غلطشان نسبت به صحنه بین‌الملل است. نه‌تنها آمریکا دیگر قدرت برتر نیست، بلکه حتی کشورهای اروپایی، به‌ویژه سه کشور غربی اروپا، نیز دیگر آن قدرت سابق و بازیگران اصلی صحنه بین‌الملل به شمار نمی‌روند. اساسا صحنه بین‌الملل تغییر کرده و متاسفانه ما با طیف گسترده‌ای از افرادی مواجهیم که خود را متخصص در روابط بین‌الملل و سیاست خارجی می‌دانند اما شناخت نادرستی دارند و هنوز در فهم خود از سه دهه قبل متوقف مانده‌اند؛ به عنوان مثال، سیاست‌های آقای ترامپ در دولت فعلی آمریکا دقیقا نشان‌دهنده تضعیف این کشور است. اگر کسی سخنرانی تحلیف او را بادقت گوش دهد، متوجه خواهد شد که هر جمله آن حاکی از این واقعیت است که آمریکا تضعیف شده است و باید به تقویت خود بپردازد و رویکرد ایشان به‌نوعی مشابه دکترین مونرو است که به‌سمت درون‌گرایی حرکت می‌کند. این رویکرد در تلاش است تا قدرت داخلی، اقتصاد و نیروی نظامی را تقویت کند و به‌عنوان یک عقبگرد، زمینه‌ساز حرکتی برای قدرت‌گیری مجدد در آینده باشد. هدف این است که بتواند دوباره استعمارگری و استکبارگری خود را تقویت و اجرا کند. حتی وزارت بهینه‌سازی که آقای ایلان ماسک راه‌اندازی کرده، ناظر بر همین موضوع است؛ او احساس می‌کند که باید هزینه‌ها را کاهش و بهینه‌سازی کند. برخی سعی می‌کنند این موضوع را تقلیل دهند یا به یک موضوع حزبی نسبت دهند اما این مسئله کاملا بر اساس بهینه‌سازی دخل و خرج آمریکاست، زیرا آمریکا احساس مشکل می‌کند و نیاز دارد هزینه‌هایش را کاهش دهد تا بتواند بهتر برای رویکرد تهاجمی آینده خود استفاده کند.
بنابراین، سیاست فعلی ترامپ مقدمه‌ای برای سیاست‌های آینده‌اش است که احتمالا در یکی دو سال اول با این رویکرد پیش خواهد رفت تا دورخیز کرده و تهاجم کند. در گذشته، آمریکا به‌راحتی می‌توانست اراده خود را اعمال کند و به افغانستان و عراق حمله کند اما اکنون با مشکلات مالی و نظامی متعددی مواجه است و احساس ضعف می‌کند. افرادی که شناخت نادرستی از وضعیت دارند، تصور می‌کنند که مذاکره با «کدخدا» می‌تواند مشکلات را حل کند، درحالی‌که اساسا کدخدایی وجود ندارد. نه آمریکا و نه کشورهای اروپایی دیگر بازیگران اصلی صحنه سیاست نیستند. این کشورها تاثیرگذار هستند اما تنها اثرگذار نیستند.
کشورهای دیگر نیز درحال رشد هستند و تاثیرگذاری خود را در موضوعات مختلف نشان می‌دهند. مثلا سیطره انگلیس بر شرق و غرب دنیا دیگر وجود ندارد و فرانسه نیز دیگر مانند گذشته تاثیرگذار نیست. در حوزه فناوری، چین به مراتب جلوتر از آمریکاست و اروپا نیز قافیه را باخته است. اروپایی‌ها از چند سال پیش این خسران را احساس کرده‌ و اذعان کرده‌اند که در حوزه فناوری عقب مانده‌اند.
هنوز برخی از صنایع آنها وجود دارد و در بعضی از زمینه‌های سیاسی سلطه دارند، اما قدرت برتر را ندارند و به راحتی می‌توان این صنایع را جایگزین کرد. در موضوعاتی که آنها زمانی نفوذ داشتند، اکنون مسیرهای جایگزینی وجود دارد که می‌توان بر اساس آن‌ها خلأ موافقت آنها را پر کرد. به عنوان مثال، اگر انگلیس، فرانسه، آلمان یا آمریکا در موضوعی مخالف باشند، راه‌هایی وجود دارد که می‌توان با ائتلاف یا سازوکارهای مختلف این مشکلات را جبران کرد و بدون نیاز به موافقت و چراغ سبز آها، بسیاری از مسائل را پیش برد. این موضوع در موارد مختلفی اتفاق افتاده است؛ زمانی جنگ‌ها بدون اجازه آنها شکل نمی‌گرفت یا پایان نمی‌پذیرفت اما درحال‌حاضر در موضوعاتی مانند جنگ سوریه که از سال۲۰۱۱ آغاز شد، هیچ‌یک از آنها نقشی نداشتند. این وضعیت در منطقه ما، آفریقا و شرق آسیا نیز وجود دارد.

به‌طورکلی مذاکره خوب چه مختصاتی دارد و از چه عقبه‌ای برخوردار است؟
مذاکره خوب باید مبتنی بر محاسبه و اولویت‌بندی منافع ملی باشد و طرف مذاکره با هدف مشخص انتخاب شود. ما هم‌اکنون مذاکره با اروپایی‌ها را آغاز کرده‌ایم، درحالی‌که آنها آسیب‌های جدی به ما زده‌اند. مثلا همین پاییز امسال، صنعت هوایی و کشتیرانی ما را تحریم کردند، بدون اینکه به اتهاماتی که خود اوکراین هم آنها را رد کرده توجهی داشته باشند. باوجود تحریم‌ها، ما با آنها مذاکره کردیم، گویی تحریم‌ها هیچ تاثیری نداشته‌اند.
آلمان در موضوع جمشید شارمهد مداخله کرده و مراکز اسلامی ما را بسته و فشارهایی به ما وارد کرده است. کنسولگری‌های ما تعطیل شده‌اند و انگار نه انگار که این اتفاقات افتاده‌اند. با این حال، ما همچنان درحال مذاکره هستیم. وقتی در چنین شرایطی مذاکره می‌کنیم، نشان‌دهنده این است که اولا هدفمند عمل نکرده‌ایم و ثانیا موضوعات مرتبط با ایران به‌درستی مورد توجه قرار نگرفته‌اند. ما توانسته‌ایم با اروپایی‌ها توافق کنیم و خواسته‌ایم که با آنها همکاری کنیم اما واقعیت این است که اقتصاد ما به‌شدت وابسته به اروپا نیست و تاثیر آن بر ما بسیار کم شده است.
در گذشته، خودروسازی ما وابسته به شرکت‌هایی مانند پژو و رنو بود اما اکنون دیگر این‌طور نیست. در دنیای امروز، این شرکت‌ها دیگر حرف چندانی برای گفتن ندارند و خودروهای برقی، به‌ویژه از چین، در حال تسلط بر بازار هستند. بی‌وای‌دی چین اکنون پرفروش‌ترین خودروهای برقی را تولید می‌کند و حتی از تسلا نیز بیشتر می‌فروشد. دلایل این موفقیت شامل قیمت مناسب و کیفیت بالای محصولات است.
بنابراین، انتخاب اروپا به‌عنوان طرف مذاکره انتخاب نادرستی است. این انتخاب بر اساس تصورات سه دهه پیش صورت گرفته که دیگر کارآمد نیست. آنها قدرت نظامی خود را از دست داده‌اند و با بازی‌های سیاسی سعی دارند برخی را فریب دهند که هنوز تاثیرگذار هستند. متاسفانه برخی در ایران به‌سادگی این باور را پذیرفته‌اند و فکر می‌کنند باید از آنها اجازه بگیرند و آنها را راضی کنند تا بتوانند گام بعدی را بردارند و آمریکا را راضی کنند. اگر بخواهیم با اروپایی‌ها همکاری کنیم، نهایتا به صنایع نفتی محدود می‌شود که قبلا رها کرده‌اند. در دوره برجام نیز چنین اتفاقاتی افتاد و خسارتی به ما وارد نکردند. چرا باید به‌سمت مذاکره با آنها برویم؟ وقتی شما به‌سمت آنها می‌روید، باوجود بدعهدی‌هایشان، نشان‌دهنده نیاز شماست و این نیاز باعث می‌شود که آنها از شما امتیاز بیشتری بگیرند.
مذاکره باید هدفمند باشد و طرف مذاکره به‌درستی انتخاب شود. وقتی وارد مذاکره می‌شوید، باید اهداف خود را از قبل مشخص کرده و از آنها کوتاه نیایید. درحال‌حاضر، طرف مقابل ما در موضوع هسته‌ای کاملا دست ما را خوانده است. آنها می‌دانند که ما برای چانه‌زنی ظرفیت‌های خود را بالا می‌بریم اما اساسا این ظرفیت‌ها برای چانه‌زنی ایجاد شده‌اند.
اگر تعداد سانتریفیوژها را افزایش دهیم یا آبشارها را به هم متصل کنیم، آنها می‌دانند که ما حاضریم همه اینها را برای چانه‌زنی بدهیم. در این شرایط، طرف مقابل شروع به فشار آوردن می‌کند و تحریم‌های جدیدی اعمال می‌کند تا از شما امتیاز بیشتری بگیرد.
ما آماده‌ایم که همه این موارد را ارائه دهیم، زیرا اساسا اینها را برای چانه‌زنی ساخته‌ایم و تنها یک نیاز اولیه داریم که برای ما اهمیت دارد. وقتی این‌گونه باشد، طرف مقابل نیز شروع به فشار آوردن می‌کند؛ مانند تحریم‌هایی که اخیرا اعمال شده‌اند، از جمله تحریم‌های مربوط به کشتیرانی و هواپیمایی. آنها به ازای هر یک از این موارد، از شما امتیاز بیشتری می‌گیرند. می‌دانند که شما مثلا ۱۰گزینه برای امتیاز دادن دارید و حاضرید از آنها کوتاه بیایید. در نتیجه، آنها صبر نمی‌کنند و علاوه‌بر تحریم‌های قبلی، تحریم‌های جدیدی را نیز اعمال می‌کنند تا فشارهای بیشتری به شما وارد کنند و از شما امتیاز بگیرند.
یک تحریم جدید اضافه می‌شود، اما برای رفع آن، همان دو مورد از ۱۰امتیاز را که شما می‌خواستید بدهید از شما می‌گیرند و همین‌طور پیش می‌روند. درنهایت، شما متوجه می‌شوید که همه آنچه را می‌خواستید بدهید داده‌اید و هیچ‌یک از آنچه را که می‌خواستید بگیرید دریافت نکرده‌اید. این نشان‌دهنده هدف‌گذاری غلط و مسیر نادرست در مذاکره است زیرا طرف مقابل دست شما را خوانده است.
مذاکره خوب، مذاکره‌ای است که شما دستتان بسته باشد و طرف مقابل نتواند پیشاپیش بداند که شما چه چیزهایی می‌توانید بدهید و چه چیزهایی نمی‌توانید. خط‌قرمزهای شما باید برای او مشخص باشد و او باید مطمئن باشد که شما از خط‌قرمزتان کوتاه نمی‌آیید. متاسفانه ما در برخی موارد، چه در موضوعات سیاسی، چه فنی و تخصصی، حتی در مسائل نظامی، کوتاه آمده‌ایم.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.