۲۵ فروردین‌ماه در تقویم ملی کشورمان به‌نام روز عطار نامگذاری شده است. شاعری که در عرصه شعر و ادب و عرفان، سرآمد روزگار خود بود. او با سخنان ساده و بی‌پیرایه‌اش، مقاصد بلند عرفانی خویش را به گوش جهانیان رسانده و شاعران نامداری چون مولانا و جامی را به زهد و ستایش واداشته است.

تو خورشیدی ولیکن در نقابی

آگاه: محمد جعفری‌قنواتی، پژوهشگر و عضو مرکز دایره‌المعارف بزرگ اسلامی، در مقاله‌ای با عنوان «عطار» که در مرکز دایره‌المعارف بزرگ اسلامی منتشر شده، نوشته است: او مشهور به شیخ عطار و عطار نیشابوری است. نامش محمد، کنیه‌اش ابوحامد، لقبش فریدالدین و تخلص وی عطار بوده است. البته گاه، فرید را نیز در تخلص خود به‌کـار برده است؛ اما به‌هرحال شهرت او از سده هفتم قمری به این‌سو بیشتر عطار بوده، به‌گونه‌ای که این شهرت نام و عناوین دیگر او را تحت‌الشعاع قرار داده است. 
در اینکه عطار، نیشابوری بوده شکی نیست اما در مورد نامش که چرا «عطار» می‌نامندش، احتمالا به‌خاطر شغلش که مربوط به داروشناسی، داروسازی و عطاری بوده این لقب را گرفته است. دوران کودکی عطار باطغیان غُزها (بخشی از اقوام تُرک) همراه بود و احتمالا همین تیره‌وتاربودن زمانه بر نوشته‌های او که خیلی به مرگ، درد و رنج اندیشیده تاثیر گذاشته است. او دوست نداشت عرفان را نزد عارفی یا در خانقاه بیاموزد و همین موضوع باعث شد خودش در مسیر عرفان قدم بگذارد و به مرور زمان در این حوزه انقدر خبره شد که حلقه‌های درس عرفانش در نیشابور بسیار گرم و پرشور شد.
بیشتر مردم عطار را با آثاری چون منطق‌الطیر و تذکره‌الاولیا می‌شناسند؛ اما او آثار سترگ دیگری چون الهی‌نامه، اسرارنامه،
مصیبت‌نامه، جواهرنامه، خسرونامه، مختارنامه، پندنامه، اشترنامه، نزهةالحجاب، بیان‌الارشاد، سی‌فصل، هیلاج‌نامه و وصلت‌نامه نیز دارد که کمتر شناخته‌شده است.
همانطور که در مورد تاریخ تولد بزرگان این سده‌ها قطعیتی وجود ندارد و به یقین نمی‌توان گفت متولد چه روز و چه سالی هستند، درباره تاریخ وفاتشان هم این شک‌وشبهه وجود دارد اما بنابر اسناد و مدارک، عطار حدود ۶۴‌سال عمر کرده است. درباره چگونگی قتل او تقریبا همه منابع به اتفاق نوشته‌اند که در حمله مغول و به‌دست یکی از سپاهیان این قوم به قتل رسیده است و درباره آن نیز حکایتی نقل کرده‌اند. برخی افزوده‌اند هنگامی که سر شیخ را به شمشیر قطع می‌کنند، شیخ سر خود را بردست گرفته، روان می‌شود و در همان ضمن اشعاری می‌سراید تا سرانجام به جایی می‌رسد که اکنون آرامگاهش قرار دارد؛ در همان‌جا می‌افتد و جان تسلیم می‌کند. این اشعار بعدها به «بیسرنامه» معروف می‌شود.
شاعری که هم قصه‌گوی خوبی بود، هم مترجم
محمدعلی موحد، ادیب و عرفان‌پژوه برجسته کشورمان عطار را از بزرگان خوش‌شانس می‌خواند که هم در نثر و هم در نظم دست‌بالایی دارد و می‌نویسد: شاید پیش از سعدی، فقط عطار است که در هر دو مقوله ادب فارسی از چنین جایگاهی برخوردار است. عطار به‌قول قدیمی‌ها شاعری «مُکْثِر» و به‌قول خودش «بساگوی» است. خودش هم جوابش را گفته است: «بسا گویم؟ تو مشنو می‌توانی!» عطار گاهی معانی بسیاری را در یک «تک‌بیت» جمع می‌کند. قهرمانان مثنوی‌های او مانند منطق‌الطیر، مصیبت‌نامه و الهی‌نامه معمولا در پی گم‌گشته‌ای هستند. سراغ گمشده‌ای را می‌گیرند و از زمین و زمان نشانی‌های او را می‌گیرند.
عطار دو جنبه خیلی قوی هم دارد که شاید کمتر درباره‌اش بحث شده است: یکی این‌که او مترجم زبردستی است. این را شاید نشنیده‌اید و جایی مطرح‌نشده است ولی حقیقت دارد. «تذکره‌الاولیا» را که می‌خوانیم، مثلا فرض کنید «معراج‌نامه‌ بایزید» را اگر با متن عربی‌ای که در دست است، مقایسه کنیم می‌بینیم در این ترجمه چه کرده است.  تمام اینها روایت‌های عربی بوده که برگردانده است و در این‌کار دستی قوی دارد. 
هنر دیگر او که فوق‌العاده است و هیچ نظیری ندارد، قصه‌گویی (حکایت‌گویی) است. عطار حکایت‌های بسیاری دارد که نمایانگر قدرت و غنای تخیل اوست. حالا ممکن است اصل بسیاری از حکایت‌ها را هم از جاهایی گرفته باشد. ولی نقل آنها به مناسبت و تصرفی که در ساختار حکایت‌ها می‌کند تا با مقصد وی سازگار دربیاید و چاشنی ظرافت و طنزی که غالبا در بازگوکردن قصه‌ها می‌افزاید نشان از خلاقیت ذهن و پختگی طبع او دارد.

وقتی حرف‌های عرفانی عطار اینستاگرامی می‌شود
حتما این روزها در شبکه‌های اجتماعی جملات عرفانی و کوتاهی که منتسب به تذکره‌الولیا عطار است دیده‌اید- که البته همه آنها هم صحیح و مربوط به عطار نیست-  این حجم از علاقه و توجه به این جملات، نشان‌دهنده زبان قابل‌فهم عطار در عرفان است که حقیقتا می‌توان آن را یک هنر دانست؛ چون اینکه زبان سخت و ثقیل عرفان را به زبانی تبدیل کنی که قابل‌فهم و درک برای غیرعرفا شود، کار سختی است که هرکسی از پس آن برنمی‌آید.
نکته بسیار مهم درباره عطار این است که با اینکه عطار پس از سنایی قرار می‌گیرد و می‌دانیم خود سنایی در عرفان به‌عنوان قطب است و «حدیقه» سنایی بیش از منطق‌الطیر و آثار عرفانی عطار یک اثر شاخص عرفانی است؛ اما نکته بسیار مهم این‌که اگر به محتوای سنگین و فلسفی «حدیقه» نظر بیندازیم، متوجه می‌شویم اثر عرفانی سنایی با مضامین کلام و نوعی نگاه فلسفی است که این بحث را ثقیل می‌کند و از ذوق و حال‌وهوای عرفانی کم می‌کند؛ اما در آثار عطار این‌گونه نیست. خیلی از مطالب و اشعار شاعران دیگر موجود است که خیلی انتزاعی هستند و شاعر بازگشایی و تجسم‌بخشی نمی‌کند. در واقع مهم‌ترین خدمت عطار به مقوله عرفان این است که مفاهیم مضامین عرفانی را در قالب ادبیات سمبلیک تجسم می‌بخشد و در قالب بیان تمثیلی مفاهیم را عینیت می‌دهد که باعث می‌شود تعهد عرفان ادا شود و مخاطب تعامل بهتری با این مفاهیم داشته باشد. درحالی‌که مفاهیم عرفانی در دوران قبل او با زبان فلسفی تشریح می‌شد.

ادای واژه‌ها با لهجه
محمد جعفری‌قنواتی، پژوهشگر ادبیات عامه هم در جایی راجع‌به زبان ساده و قابل‌فهم عطار گفته است: بیشتر پژوهشگرانی که به تحقیق در آثار عطار پرداخته‌اند، بر زبان ساده وی تاکید کرده‌اند؛ زبانی که با فضل‌فروشی‌های متکلفانه فاصله زیادی دارد. این موضوع ازیک سو به وجه تعلیمی آثار او و ازسوی دیگر به وجه غالب مخاطبان او مربوط می‌شده است. یکی از ویژگی‌های شعر عطار آن است که واژه‌ها را به همان‌گونه‌ای که در لهجه او تلفظ می‌شده است، به‌کار برده است؛ برای نمونه به جای گرسنگی، واژه «گسنگی» را که در لهجه کدکن (زادگاه عطار) و نیز برخی مناطق دیگر ازجمله جنوب ایران، تا هم‌اکنون نیز رایج است، به‌کار برده است؛ مثال بعدی اینکه «گفت» را با «گُرُفت» (به‌معنی گرفت و مطابق با تلفظ رایج در منطقۀ خود) هم‌قافیه کرده است. این موارد در حقیقت «خروج از هنجارهای بوطیقایی عصر» بوده است. هم ازاین‌رو برخی کاتبان در سده‌های بعد که نمی‌توانسته‌اند این ویژگی را درک کنند، به «اصلاح» اشعـار شاعر دست‌زده‌اند. نمونه‌ای دیگر از این «هنجارگریزی» را می‌توان به قافیه‌کردن نجات و صراط، البته به گونه صرات، اشاره کرد: «تو امید منی اندر صراتم / به فضل خویشتن بخشی نجاتم». این نوع قافیه، یعنی قافیه شنیداری، در شعر شفاهی بسیار رایج است. برای نمونه کاغذ با گز و عرض، یا خاص با پلاس قافیه می‌شوند.
همچنین از منطق‌الطیر عطار که واژه سیمرغ آن برای همه آشناست نباید غافل شد. این اثر، از شیواترین مثنوی‌های عرفانی عطار است که موضوع آن پرندگان و یک پرنده افسانه‌ای به نام سیمرغ است و منظور عطار از پرندگان، عارفان راه حق و مراد از سیمرغ وجود حق یعنی خداوند است که عطار با نیروی تخیلی سخن خود را به زیباترین روش بیان‌کرده است. عطار در این اثر که می‌توان گفت مهم‌ترین اثرش است با توجه به اسطوره‌های ایران‌زمین و اندیشه‌های اسلامی از راه تمثیل و بیان سمبلیک به قصد تنبیه و آگاه‌سازی استفاده شده و بیشترین تأثیرگذاری را دارد. انسان‌ از لحاظ روانی به داستان علاقه بیشتری دارد و آموزه‌های عرفانی و اخلاقی را در قالب یک داستان بیان می‌کند. عطار هم با توجه به شم داستان‌سرایی که دارد، مضامین عالی را با توجه به اسطوره‌های کاملا منتسب به فرهنگ ایران‌زمین ارائه می‌کند.
 سخن پایانی اینکه بر همه واجب است که هرکسی به هرشکلی به مانایی و نامدارشدن مفاخر ادبیات ایران کمک کند تا چند صباحی دیگر یک کشوری از راه نرسد و ادعای انتساب این نامداران را به کشور خودش دهد. از این جهت وجود یک روز به نام عطار در تقویم کشورمان، اتفاق نکویی‌ست و از آن مهم‌تر اینکه نام این مفاخر را زنده نگه داریم. چون قدم کوچکی‌ست در جهت مانایی نام این مفاخر که خیلی از کشورها حسرت داشتنشان را می‌خورند.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.