آگاه: حوزهای را میتوان پیشرو و سرآمد دانست که نه فقط در حفظ سنت و عمق علمی ممتاز باشد، بلکه توانسته باشد با جامعه خود- اعم از مردم و نخبگان- زبان مشترک پیدا کرده باشد. چرا که هیچ تاثیرگذاری بدون ارتباط و هیچ ارتباطی بدون زبان مشترک ممکن نیست. برای اینکه حوزه علمیه بتواند با جامعه زبان مشترک پیدا کند، نیاز به انقلاب در رویکردها، ابزارها و تعاملات خود دارد. این تحول همزمان ناظر به «زبان دغدغهها» «زبان گفتار» و «زبان مفهومی» است.
زبان مشترک، از فهم و دغدغه مشترک برمیخیزد. وقتی حوزه تنها زبان متون را بداند و مردم زبان زیست روزانه را گفتوگویی شکل نمیگیرد. دغدغه مشترک با رصد تحولات اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و روانی جامعه، مسائل مردم و شناخت آن شکل میگیرد. این شناخت باید ناظر به: دغدغههای جوانان و مردم باشد؛ ناظر به دغدغه هویت، آینده، معنویت، خانواده. حوزه نهتنها باید مسائل نوپدید را بشناسند؛ بلکه باید با آیندهپژوهی مسائلی که هنوز پدید نیامدهاند را تخمین بزند و برای آن تحلیل داشته باشد، در حوزههایی مانند رسانه، سبک زندگی و بحرانهای روانی.
شکافهای موجود میان دین و زندگی روزمره را بشناسند و برای آن راهحل داشته باشد. اینگونه حوزه به فهم و دغدغه مشترک با جامعه می رسد و از این فهم و دغدغه مشترک زبان مشترک پیدا می کند.
غیر از فهم و دغدغه مشترک، پیدا کردن زبان مشترک احتیاج به رعایت ملاحظات گفتاری هم دارد؛ حوزه غالباً با زبان متون سنتی مانند فقه، اصول، فلسفه و حدیث سروکار دارد؛ زبانی که آکنده از اصطلاحات خاص، ساختارهای منطقی پیچیده و مباحث درونمتنی است. بعضی از واژگان دینی برای مردم امروزی غریباند، حوزه باید مفاهیم را به زبان ساده، دقیق و روزآمد بیان کند. اصطلاحات تخصصی را ترجمهپذیر و کاربردی نماید و از بیانهای تهدیدمحور، کلیشهای و طردگرایانه پرهیز کند. مثلا به جای «وجوب کفایی»، از تعبیر «مسئولیت اجتماعی لازم» بهره ببرد.
زبان متون را تبدیل به زبان روزمره و زندگی کند وقتی این دو زبان ازهمگسسته باشند گفتوگو مختل میشود. مثلا وقتی طلبهای با ادبیات «لزوم امتثال حکم مولوی» سخن میگوید، اما مخاطب دنبال این است که بداند «مهم اینست که دل و درون ما خوب باشد و خدا را دلی دوست داشته باشیم»، در واقع دو طرف در دو فضا گفتوگو میکنند.
یکی از مهمترین چالشهای امروز روحانیت، یافتن زبان مشترک با مردم و نخبگان است؛ زبانی که بتواند معارف عمیق دین را در قالبی روشن، قابلفهم و متناسب با ذهن و زندگی مخاطب منتقل کند. اما دقیقا در همین نقطه، خطر انحرافی جدی وجود دارد: فروکاستن زبان مشترک به زبان عوامانه.
گاهی برخی حوزویان برای اینکه مورد توجه جامعه و مردم قرار بگیرند یا پیامی را منتقل کنند، به زبانهایی روی میآورند که بیش از آنکه ساده باشد، سطحی، عامیانه، احساسی و گاه تحریفگر معنا است. این زبان ممکن است موقتا مخاطب جذب کند، اما در درازمدت به افت علمی و معنوی و دینی منجر میشود. شان کلام دین را پایین میآورد و اعتماد نخبگان و حتی بسیاری از مردم فهیم را تضعیف میکند. زبان گفتاری مشترک با مردم، یعنی زبان روشن، روان و معنادار؛ نه زبان عامیانه، کوچهبازاری یا شعاری و خدایی ناکرده هتاک، زبان مشترک باید از عمق معرفت برخاسته باشد ولی در قالبی فهمپذیر، انسانی و امروزی ارائه شود. همانگونه که قرآن کریم با زبانی فصیح، ولی قابلفهم با فطرت انسانها سخن گفت؛ نه به زبان سطحی یا تحقیرآمیز و طنز و هزل.
طلبه و عالم دینی باید بین «سادهگویی» و «سادهانگاری» فرق بگذارد. سادهگویی یعنی رساندن معنای عمیق با زبانی روشن؛ ولی سادهانگاری یعنی خالیکردن معنا برای راحتفهم کردن. گاهی نیز در تلاش برای یافتن زبان مشترک با جامعه، برخی گرفتار نوعی انحراف واژگانی میشوند: استفاده نمایشی، پرحجم و بیجا از واژههای عربی یا اصطلاحات پیچیده غربی. این پدیده را میتوان به دو شکل مشاهده کرد، برخی اهل علم، برای حفظ ظاهر تخصص یا اظهار فضل، چنان از اصطلاحات عربی استفاده میکنند که مخاطب فارسیزبان نه تنها مفاهیم را نمیفهمد، بلکه احساس میکند این سخن برای او نیست، برای دنیای دیگری است. در سوی دیگر، گاه دیده میشود برخی برای اینکه نزد نخبگان دانشگاهی یا طبقه تحصیلکرده مقبول واقع شوند، بهجای استفاده از معادلهای دقیق اسلامی، از اصطلاحات وارداتی غربی مانند اگزیستانس، پارادایم، کانتسکت، بایاس، اینترسوبژکتیویته، هیومن و... استفاده میکنند؛ حتی وقتی که معادل دقیق و روشن بومی برای آن وجود دارد. زبان مشترک واژگانی زمانی به ابزار بلاغ مبین تبدیل میشود که خادم معنا باشد، نه جلوهفروش فضل و حوزهای که بخواهد پیام دین را به دل و ذهن مردم برساند، باید از نمایشگری زبانی پرهیز کند و به جای آن، صداقت در بیان و دقت در ترجمه معنا را محور قرار دهد.
زبان مشترک مفهومی یکی از عمیقترین و درعینحال مغفولماندهترین لایههای ارتباطی میان حوزه و جامعه است. برخلاف «زبان واژگانی» که بیشتر به الفاظ و اصطلاحات مربوط است، زبان مفهومی ناظر به معناشناسی و ادراک بنیادین مفاهیم در ذهن گوینده و شنونده است.
بسیاری از مفاهیم دینی مانند تقوا، قوامیت، ولایت، سنت، فتنه، اطاعت، حجاب، رزق، شفاعت و... در جامعه امروز بار مفهومی کاملا متفاوتی دارند. نسبت به معانی دقیق آنها در متون دینی و سنت حوزوی. مثلا: رزق در نگاه قرآن اعم از مادی و معنوی است، ولی در جامعه معمولا فقط به درآمد اقتصادی اطلاق میشود.
فرض کنید واژه «عدالت» در هر دو طرف گفتوگو (حوزه و جامعه) یکسان تلفظ میشود. اما برای فقیه، عدالت مفهومی است فنی، با کارکرد در شهادت، قضاوت، امامت جماعت و جمعه. برای یک جوان، عدالت مفهومی است احساسی یا اجتماعی، ناظر به توزیع ثروت یا فرصتهای شغلی. برای یک روشنفکر، عدالت مفهومی فلسفی است، گاه ناظر به نگاه راولزی یا ارسطویی. اینجا اگر «زبان مفهومی» مشترک نباشد، واژه یکسان است ولی گفتوگو شکل نمیگیرد، زیرا فهم دو طرف از مفهوم یکسان، متفاوت و گاه متضاد است.
اگر حوزه از «قوامیت مرد» با واژههای فقهی سخن بگوید ولی زن امروز آن را بهمثابه سلطه یا نادیدهگرفتن استقلالش تفسیر کند، سوءتفاهم پدید میآید.
این شکافهای مفهومی اگر اصلاح نشوند، حتی تبلیغ دقیقترین اصطلاحات هم باعث سوءتفاهم میشود. بنابراین حوزه باید به بازسازی زبان مفهومی بپردازند و در این راستا معانی مفاهیم دینی را استخراج، پالایش و سادهسازی کند؛ برای هر واژه مهم دینی، یک توضیح مفهومی کوتاه، قابلفهم و کاربردی ارائه دهد؛ از تحمیل مفاهیم پیشفرض بدون زمینهسازی بپرهیزد و نسبت به تغییر بار معنایی واژهها در فرهنگ عمومی حساس باشد. یکی از رسالتهای حوزه امروز، پیوند میان فقه و فرهنگ است و این بدون بازشناسی و بازسازی زبان مفهومی ممکن نیست. اگر حوزه در این میدان وارد نشود، دیگران مفاهیم دین را مصادره میکنند و با معنای تحریفشده به جامعه عرضه میدارند.
۶ خرداد ۱۴۰۴ - ۲۲:۴۸
کد خبر: ۱۳٬۳۱۶
در پیام تاریخی رهبر انقلاب به مناسبت صدسالگی بازتاسیس حوزه علمیه قم، یکی از کلیدیترین رسالتهای حوزه، بلاغ مبین معرفی شده است؛ بلاغ مبین صرفا به معنای «ابلاغ» نیست، بلکه به معنای ابلاغی رسا، قابلفهم، اثرگذار و شفاف است و چنین ابلاغی، زمانی تحقق مییابد که گوینده با مخاطبش زبان مشترک پیدا کرده باشد. نه صرفا در واژگان، بلکه در فضای ذهنی، در دغدغهها، در ساختار فهم.
نظر شما