آگاه: هیچ روزی چون چهاردهم خرداد نبود که در آن طوفان مصیبت و عزا بر این مردم تازیانه غم و اندوه فرود آورد. ایران یک دل شد و آن دل در حسرتی گدازنده سوخت و یک چشم شد و آن چشم در مصیبتی عظیم گریست. در آن روز خورشیدی غروب کرد که با طلوع آن هزار چشمه نور در زندگی ملت ایران جوشیده بود؛ روحی عروج کرد که با نَفَس روحاللهیاش، پیکر ملت را جان بخشیده بود؛ حنجرهیی خاموش شد که نَفَس گرمش، سردی و افسردگی از جهان اسلام زدوده بود؛ لبانی بسته شد که آیات الهی عزت و کرامت را بر مسلمین فروخوانده و افسون یاس و ذلت را در روح آنان باطل ساخته بود.
او بتها را شکست و باورهای شرکآلود را زدود. او به همه فهماند که انسان کاملشدن، علیوار زیستن و تا نزدیکی مرزهای عصمت پیشرفتن، افسانه نیست. او به ملتها نیز فهماند که قویشدن و بند اسارت گسستن و پنجه در پنجه سلطهگران انداختن، ممکن است. انوار قرب حق را صاحبان بصیرت در چهره منور او دیدند و طعم بِرّ الهی را که در حیاتوممات بر او میبارید، همه چشیدند؛ دعای او مستجاب شد که میگفت: اِلهی لَمیَزَل بِرُّکَ عَلَیَّ اَیّامَ حَیاتی فَلا تَقطَع بِرَّکَ عَنّی فی مَماتی؛ «بار خدایا! نیکی تو در ایام حیاتم پیوسته نصیب من بوده؛ در زمان مردنم این نیکی را از من دریغ مدار.» با رحلت خود انقلابی دیگر بر پا کرد؛ ده میلیون دل بیقرار را بر جنازه خود گرد آورد و صدها میلیون را در سراسر جهان در غم خود عزادار کرد. همانطور که در زندگیاش تختهای فرعونی را لرزانده بود، با مرگ خود نیز خواب و خیال باطل را از چشم دشمنان ربود.به مناسبت فرارسیدن سی و ششمین سالگرد رحلت جانسوز رهبر کبیر انقلاب اسلامی، حضرت امام خمینی (ره) به بازخوانی روایت چند نفر از شاگردان و دلدادگان آن شخصیت استثنایی خواهیم پرداخت. آنچه در ادامه میخوانید روایت آیتالله جوادی آملی از حضرت امام (ره) است.
آنکه اسفار اربعه را از علم به عینیت آورد حضرت امام بود
حضرت امام خمینی (قدسسره) نهتنها «مهندس اسلام» بود، بلکه «معمار اسلام» نیز بود، ایشان نهتنها فهمید که دین چه میگوید بلکه کوشید تا دین را از صفحه کتاب بدر آورده و در صحنه جامعه پیاده کند. امام امت (قدسسره) معماری بود که بر اسلوب هندسه اسلامشناسی، ساختمان عظیمی را پیافکنی کرده و به پایان رساند و همه دیوارها و سقفهای آن را چون «بنیان مرصوص» ساخت. امام راحل (قدسسره) یک سیر تاریخی دارد که مورخان میتوانند درباره او و شناسنامه او بررسی کرده و سخن بگویند: «او ۱۹ سال در خمین زندگی کرد و پس از آن کمکم وارد مسائل علمی شد. ادبیات، فقه و اصول را مانند دیگران فراگرفت، تا به حدود سن ۲۷ سالگی رسید و...» که دیگران نیز این مراحل را داشتهاند، ولی در سن ۹۰ سال امام امت (قدسسره) دو دهه را باید از یکدیگر جدا کرد که دیگران این دو دهه را نداشتند و این دو دهه مخصوص ایشان است:
دهه اول دهه انس او به جهان «غیب» و «عرفان» است.
دهه دوم دهه انس او به عالم «شهادت» و «رهبری» است.
دهه اول از اواخر سن ۲۷ سالگی تا اوایل ۳۸ سالگی است. از سال (۱۳۴۷ ه- ق) شروع و تا سال ۱۳۵۸ (ه - ق) ادامه مییابد یعنی سالهایی که حضرت امام (قدسسره) کتابهای عمیق عرفانی را مینوشت؛ در ۲۷ سالگی کتاب شریف «مصباح الهدایة إلی الخلافة و الولایة» را نوشت؛ سپس تعلیقات بر فصوص، تعلیقات بر مصباح الأُنس و آنگاه «سرّ الصلاة» را به رشته تحریر درآورد. اینها کتابهایی نیستند که هر کس ۱۰ یا ۲۰ سال در حوزه علمیه بود و درس میخواند، بتواند بفهمد. اینها نظیر رسائل، مکاسب، جواهر یا منظومه نیست. این دهه ۲۷ تا ۳۷ سالگی دهه غیب و قلمرو غیبی شخصیت امام راحل (قدسسره) است.
اما دهه دوم که دهه شهادت اوست، از پایان سال (۱۳۵۷ ه- ق) تا آغاز سال (۱۳۶۸ ه- ق) است که در این دهه عالم را زیر و رو کرد. دوران زندان و تبعید نشانه «مظلومیت» بود. نه اقتدار و خیلی از افراد به زندان رفتند ولی آیا توانستند پس از آزاد شدن، کشور را رهبری و جنگ را هدایت کرده، انقلاب را به سامان برسانند؟ بسیاری مظلوم بودند ولی آیا این قدرت را داشتند که اگر بر سریر اقتدار بنشینند، چون حضرت علی(ع) حکومت کنند؟ این مطلب برای دیگران ثابت نشد، ممکن بود که «مدرس» بتواند، ولی ثابت نشد. ممکن بود که دیگران بتوانند ولی عملی نشد. آنکه همه یافتهها و اسفار اربعه را از علم بهعین آورد و از گوش به آغوش رساند، امام امت (قدسسره) بود. این دو دهه شاخص و بارز، تمیز دهنده زندگی حضرت امام خمینی (قدس سره) از دیگران است. بقیه آنچه ایشان در قم بود، یعنی ۴۰ سال وسط هرچند با ریاضت و تهذیب نفس هماهنگ بود، تدریس میکرد. ولی دیگران نیز چنین دورانی را پشت سر گذاشتند و تفاوتی که با دیگران بود. در این جهات قابل تبیین بود، اگر تعمق در «اصول» یا تحقیق در «فقه» داشت، هرچند با دیگران فاصله داشت ولی نه آنقدر که عالم آرا و عالمگیر باشد.
بنابراین امام راحل (قدسسره) را باید با این دو دهه شناخت: دهه اول دهه «غیب» و دهه دیگر دهه «شهادت» اوست. طوبی برای کسی است که بین غیب و شهادت از یک سو بین عرفان و سیاست از سوی دیگر و بین فلسفه و سیاست از سوی سوم جمع کرد. او نهتنها قایل به «ولایتفقیه» بلکه چون حکیم بود قائل به «ولایت حکیم» بود و چون عارف قائل به «ولایت عارف» بود؛ او «ولایتی» را آورد که در آن فقاهت، آمیخته با حکمت و حکمت عجین شده با عرفان بود.
اقامه عبادت
امام راحل (قدسسره) که هنگام ارتحال در آستانه ۹۰ سالگی بود، تا آخرین لحظه همان حرفی را داشت که در اوایل فرمود. درحالیکه رهبران دیگر در این سن بازنشست هستند. فرق اساسی بین این دو آن است که آنها برای آبوخاک میجنگند، درحالیکه او برای «فرشتهشدن» نبرد میکند؛ آنها برای نان و رفاه مبارزه میکنند و حالآنکه او برای تحصیل عقل و کسب بهشت میجنگد. لذا هرچه سن او بیشتر میشود، خوی رزم جویی و جهاد در او تقویت میشود. فرق جهاد اسلامی با جهاد غیراسلامی در همین است.
لذا هرچه سن انسان بالاتر میرود، رزم او بیشتر میشود؛ چه اینکه نماز و روزه وی نیز بیشتر میشود. چون انسان برای مقام نمیجنگد. اگر کسی برای مقام مبارزه میکرد، وقتی دوران بازنشستگی او فرارسید، دیگر داعیه و انگیزه نظامی ندارد. همچنین اگر کسی برای مال یا اعمال غرایز جنسی جنگ میکرد وقتی پیر و فرتوت شد و همه این نیروها را از دست داد، چنانکه نه غذای سالمی میتواند بخورد نه خواب خوبی دارد، او که دیگر داعی برای جنگ ندارد! اما اگر کسی برای رضای خدا جنگ و جهاد کرد، هرچه پیرتر میشود، مبارزه را با نشاط بیشتری ادامه میدهد.
لذا شخصیت والای امام راحل (قدسسره) از آن جهات یاد شده تامین شده است؛ یعنی او:
اولا: خود را به منطقه فرشتهها نزدیک کرد.
ثانیا: در نظام درونی همه خواستههای خود را بر «عقل» عرضه کرد.
ثالثا: بازده این دو فعالیت علمی و عملی آن بود که موفق شد همه عبادات مخصوصا «حج» را اقامه کند.
دنیا خود شما هستید
حضرت امام خمینی (قدسسره) در تفسیر شریف سوره حمداین تعبیر را داشتند که: جوانها بهتر از سالمندان میتوانند خود را نجات دهند. همه ما باید بکوشیم تا خاطراتی را که برایمان خوشایند و جاذبهدار است، طرد کنیم. چون این نوع جاذبهها مصداق این حدیث شریف است که: «فإنما مثل الدنیا کَمِثل الحیّة لیِّنٌ مسّها و قاتلٌ سمّها» دنیا مانند مار است که تماس با بدن آن نرم و سم آن کشنده است.
یکی از نوآوریهای امام بزرگوار آن است که در تبیین معنای «دنیا» میفرمود: دنیا خود شما هستید، انسان «بد» خود دنیاست وگرنه آسمان، زمین، درخت، کوه، صحرا و دریا هیچکدام دنیا نبوده بلکه از «آیات الهی» هستند و خدای سبحان از همه آنها با تجلیل یاد کرده است. هرگز از آسمان به بدی یاد نشد، از اختران گنبد مینا به زشتی نام برده نشد و از زمین، کوهها، معادن دل زمین، دریا و موجودات دریایی بدگویی نشد، اینها دنیا نیستند. «دنیا» (که ضمیر و قلب، متوجه اوست) مجموعهای از «عناوین اعتباری» است که انسان تبهکار را به خود سرگرم و مشغول کرده است. مجموعه خودخواهیها است که دنیا را تشکیل داده و به جهنم تبدیل خواهد شد. گاهی انسان خود هیزم جهنم است و نمیداند که چه میکند: «و أما القاسطون فکانوا لِجَهَنَّمَ حطبا» کسی که اهل قَسط (جور و ظلم) است، هیزم افروخته جهنم است وگرنه شما به آسمان یا زمین بروید، دنیا را پیدا نمیکنید؛ زیرا همه اینها «آیات الهی» هستند، موجوداتی که تسبیحگوی حقاند و مستقیما برای عبادت خدای سبحان و بهطور غیرمستقیم برای نفع ما خلق شدهاند.
همانطوری که بین صاحبنظران و اندیشمندان تفاوت و اختلاف است، بین صاحبدلان و صاحب بصران نیز تمایز و تفاوت است. نه آنها که از راه فکر قدم بر میدارند همتا و همسان هستند و نه آنها که با شهود این راه را طی میکنند هم سنگ یکدیگرند.امام راحل (قدسسره) هم در بخش صاحبنظران حضور دارد و هم در صحنه صاحبدلان. او در صحنه صاحبنظران یک اندیشمند فائق است و در میدان صاحبدلان، یک صاحب بصر صائب است. نشانهاش آن است که هم در براهین فکری بر بزرگان، نقدی قابلتوجه دارد و هم در مسائل عرفانی بر رهآورد صاحب بصران نقدی عمیق و عارفانه دارد؛ مثلا بر «اسفار اربعه»، آنگونه که عارف نامدار میرزا محمدرضا قمشهای (قدسسره) بیان میکند، نقد داشته و آن را به سبک خاص خود تبیین میکند و سرّ مطلب این است که هر چه «بَصَر» قویتر باشد، رهآورد آن نیز بیشتر و بهتر خواهد بود.
مظلومیت قرآن
امام راحل (قدسسره) دلش برای معرفت بلند انسان سوخته و درباره قرآن کریم اظهارنظر کرده، میگوید: ما چقدر بیچارهایم و قرآن کریم چقدر مظلوم شده که باید خدای سبحان را بهوسیله «شتر» معرفی کرده و به ما بگوید: «أفلا ینظُرون إلی الإبل کیف خُلِقَت» امام راحل (قدسسره) این مسئله را با احساس درد میگوید، ایشان در تفسیر شریف سوره حمد میفرماید: ما برای آن مینالیم که کار معرفت به جایی رسیده که به جای اینکه خدا را با «هو الاوّل و الاخرُ و الظاهرُ و الباطنُ » بشناسیم، باید خدا را با شتر بشناسیم. چرا خدا را با «فلمّا تجلّی ربهُ للجبل جعله دکّا» نشناسیم؟ چرا خدا را باید با شتر بشناسیم که شترشناسی باید معرّف «اللّه» باشد؟
دیانت و سیاست
امام راحل شاخصهای دارد که نه شریعتیان دارند، نه طریقتیان داشتند و نه حقیقتیان از آن برخوردار هستند؛ چون شریعتیان میگفتند: «شریعت» منهای «سیاست» است و طریقتیان میگفتند: «طریقت» منهای «سیاست» است و حقیقتیان هم باورشان این بود که «حقیقت» منهای «سیاست» است، ولی امام امت هم سخن مرحوم مدرس (قدسسره) را فرمود که: «شریعت و دیانت ما عین سیاست است» و هم بالاتر از مدرس؛ آنچه را که ما از مدرس نشنیده بودیم، فرمود که: «طریقت» ما عین «سیاست» ماست و بالاتر از آن سخن حقیقتیان را هم سیر کرد که: «حقیقت» ما عین «سیاست» است. البته سیاست در شریعت به سبکی، در طریقت به سبک دیگر و در حقیقت نیز به روش خاص خود است.
وظیفه، ادای دین است
ادامه راه انبیا نهتنها در سالگرد انقلاب، دهه فجر و نه فقط سالی چند بار یا هفتهای یکبار، بلکه «هر بامداد» و «هر شامگاه» خواهد بود. اگر سخن از نماز در اوقات پنجگانه مطرح است، پیام آن ناظر بهصرف نعمت در راهی که متنعّمین صرف کردهاند، است. انسان باید قدرت علم و توان عمل را علیه باطل به پیکار گیرد که این خود برخاسته از محتوای نماز است.
اگر رزمندگان در جبهههای نبرد ما در هنگام محاصره میگفتند: «کلّا اِنّ معی ربّی سیهدینِ» از برکت «نماز» بود و اگر آنها وقتی در کام خطر قرار میگرفتند، میگفتند: «لا تحزن انّ اللّه معنا» در سایه «نماز» است؛ بنابراین پاسداشتن نعمت الهی و بهجا صرفکردن آن، مایه تدوام انقلاب اسلامی خواهد بود. وظیفهای که امت اسلامی در برابر این نعمت الهی دارد این است که دین خود را به خداوند سبحان ادا کند. قرآن کریم از دوگروهی که به اسلام رای مثبت دادهاند، چنین یاد میکند: گروهی تعهد کردند که در تداوم دین، پایداری را از کف ندهند، ولی لغزیده و افتادند: «ولقد کانوا عاهدواللّه لا یُولون الادبار و کان عهدُ اللّه مسؤولاً» این گروه با رای که به اسلام دادهاند، تعهّد پایداری کردهاند تا نگریخته و صحنه را ترک نکنند و این تعهد الهی مورد سوال است، ولی در روز خطر، دِین خود را به دین ادا نکرده، برگشتند و صحنه دین را خالی و دین را تنها گذاشتند. قرآن کریم به این گروه میگوید: «قل لن ینفعکم الفرار إن فررتم من الموت أو القتل و إذا لا تُمتّعون الّا قلیلاً» خداوند سبحان به پیامبر گرانقدر الهی صلیالله علیه و آله فرمود: به فراریها بگو: نه فرارکردن از مرگ طَرْفی دارد و نه گریختن از کشتهشدن سودی. شما در این میان جز اندک مدتی نمیمانید. این گروه به اسلام رای دادند، ولی پایداری نکرده و گریختند.
گروه دیگر پایمردی را از کف رها نکردند: «مِن المؤمنین رجالٌ صدقوا ما عاهدوا اللّه علیه فمنهم من قضی نحبَه و منهم من ینظرُ و ما بَدلوا تبدیلاً» یعنی در برابر گروه اول که فرار کرده و صحنه را ترک کردند، رادمردانی پایدار و مستقیم هستند که به عهد خود وفادار بوده، به آن حرمت مینهند و جان دادن در راه دین را یک دیْن میدانند. اگر گروه اول تعهد کردند و فرار کردند. در مقابل گروه دوم تعهد سپردند و ایستادند و راه انبیا را ادامه داده و از امدادهای آن ذوات مقدسه بهرهها بردند. آنها تعهد کردند که صحنه را رها نکنند به این تعهد ارج نهاده، آن را محترم شمرده و صحنه را ترک نکردند. چنین گروهی یا خون داده و شهید شدند یا برای خوندادن آماده بوده به انتظار شهادت نشستهاند؛ نه پیشگامان آنها که خون دادند پشیمان هستند و نه آنان که منتظر بوده و در پشت جبهه هستند؛ نگران هستند آنها هرگز تصمیم خود را عوض نکردند: «… و ما بدّلوا تبدیلاً».
قیام برای آزادی
وقتی حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب (علیه أفضل صلواتالمصلّین) مالکاشتر را به رهبری حکومت مصر منصوب فرمود، دستوری به رهبر مصر داد و فرمانی هم خطاب به امت مصر صادر کرد. دستوری که حضرت، به رهبر مصر (مالکاشتر) داد این بود که فرمود: «إنّ هذا الدّین قد کان أسیرا فی أیدی الأشرار، یُعمَل فیه بالهوی و یُطلَب به الدّنیا»
ای مالک! هدف نهایی نهضت من آزادکردن دین از چنگال طاغوتِ زمانه بوده و هست. قیام من تنها برای آزادی مردم نیست؛ زیرا مردم بنده خدا هستند بلکه قیام من برای آزادکردن دین از چنگال خونآشام اشرار پیشین بود. (هم اکنون نیز مشاهده میشود کعبه و قدس که بهترین پایگاه دین خداست، اسیر اشراری از بدترین دولتمردانی به نام اسلام است.) حضرت فرمود: ای مالک! بکوش که دین را آزاد کنی. معارف بلند و عقلی دین را از چنگال خرافات، اوهام و پندارهای عوامانه برهان تا آن معارف بلند با بیان و بنان عرضه شود. ای مالک! احکام الهی را مانند حکم دین در جامعه آزاد کن و زنده کن تا طمع آزمندان، احکام الهی را عوض نکند. ای مالک! با علما و رجال علم به سر ببر، تا حکم دین را از دام جهل و وَهْم آزاد کنند، با فقها و دیگر اسلامشناسان بهسر ببر تا احکام دین را رهایی بخشند: «و أَکثِر مُدارسة العلماء و مُناقشةَ الحکماء»
اگر علما حِکَم دین را از پردههای وَهْم آزادکرده و دیگر اسلامشناسان احکام دین را از آز و طمع زورمداران رهایی بخشند، دین آزاد و رها خواهد شد. اگر دین از اوهام و خرافات آزاد شد و از چنگال دینداران صوری رهایی یافت، آنگاه میتواند عامل آزادی جامعه باشد.
مردی که مالکاشتر عصر و نسل ما بود و فرمان مولی الموحدین حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب (علیه أفضل صلوات المصلین) را بهخوبی ادراک کرده و احیا کرد، رهبر گرانقدر و عظیم الشأن انقلاب اسلامی ایران حضرت امام خمینی (قدسسره) است که خدای سبحان را به انبیا و اولیایش سوگند میدهیم که روح بلند آن حضرت را با اجداد طاهرینش علیهمالسلام محشور فرماید. این بزرگ رهبر الهی، هم احکام الهی را آزاد کرد و هم حِکَم الهی را رهایی بخشید.
حضرت علی علیهالسلام نامهای بهطور جداگانه خطاب به مردم مصر نوشت که در آن به مسلمانان مصر چنین خطاب کرد: ای مسلمین مصر! ما در حال نبرد و جنگ علیه باطل هستیم و جامعهای که در خواب باشد، دشمن او بیدار بوده و او را رها نمیکند: «من نامَ لم یُنَمْ عنه»
اگر خواستید انقلاب اسلامی در مصر مستقر شود و عمروعاصها در قلمرو دین طمع نکنند، نخوابید تا دشمن بیدار نتازد. این بیان نورانی شعار انقلابی رهبر مسلمین، امیرالمؤمنین علیهالسلام است:
هر آن غافل زِیَد، غافل خورَد تیر.
شیطان خواه در جهاد اکبر خواه در جهاد اصغر، از راهی میآید که انسان از آن غافل است: «إنّه یَراکم هو و قبیلُه من حیث لا ترونَهم». یعنی شیطان و ستادش از راهی بر شما میتازد که شما نمیبینید.
این دستور علوی هم اکنون نیز زنده است، یعنی اگر مسئولین کشور به وظایف خود وفادار نباشند خوابیدهاند، اگر امت اسلامی در همه مراسم اجتماعی و سیاسی در صحنه حضور پیدا نکند خوابیده است، اگر تلاش اسلامشناسان بر این محور نباشد که معارف بلند و عمیق دین را از چنگال و حجاب وَهْم و خرافات رها کنند خوابیدهاند، اگر احکامدانان دین نکوشند تا احکام الهی در جامعه بهدرستی تبیین و اجرا شود خوابیدهاند، اگر حِکَمشناسان دین تلاش نکنند تا کلمات حکیمانه کسی که میگوید: «أُعطیتُ جوامع الکَلِم» بهدرستی شناخته و عرضه شود خوابیدهاند، اگر جامعه بخوابد بیگانگان میتازند.
خط امام
کلمه «خط امام» بودن، یا «ادامهدهنده راه امام» بودن و مانند آن، یک سلسله واژهها و داعیههای پر جاذبه است، ولی اگر مسئله بهدرستی بررسی و تحلیل شود، آنگاه روشن خواهد شد که کمتر کسی به خود اجازه میدهد که بگوید من تابع خط امام هستم. امام راحل (قدسسره) مسئولیتی به نام مرجعیت (مقام افتاء) داشت که عصاره فتاوی ایشان به صورت رسالههای فارسی و عربی جلوه کرده است که مشتمل بر کلیاتی است که دیگر فقها نیز آنها را گفتهاند. فاصله فقهی ایشان با دیگران، خیلی نیست و از طرفی درک آن معانی کلی نیز خیلی سخت نیست؛ لذا بقای بر تقلید در زمان ارتحال ایشان امری دشوار نخواهد بود.
اصولا بقای بر تقلید میت کاری است آسان؛ زیرا آن مرجع تقلید فتاوی کلی را بیان کرد و آن فتاوی کلی همواره زنده است. اما ادامهدادن راه امام راحل (قدسسره) ادامهدادن راه یک «رهبر» و «ولی» است. کار «ولی» آن است که دستور جزئی داده و رهکرد خاص ارائه میکند. «ولی» درباره هر کاری که باید انجام شود، بهطور روزانه تصمیم تازه میگیرد چنانکه گاهی شهد پیروزی مینوشد و گاهی نیز سم و زهر پذیرش قطعنامه را سرمیکشد. کار او مقطعی، جزئی و روزانه است؛ لذا گاهی تلخ و زمانی شیرین است.
حال باید دید که چه کسی میتواند بگوید: «من تابع امامم» و پیروی خط آن حضرت به چه معناست؟ «تابع امام» کسی است که بینشی چون امام راحل (قدسسره) داشته باشد، چنانکه اگر فهمید امروز باید جام زهر را گرچه تلخ است، بنوشد نکول نکند و اگر دریافت که روز دیگر باید شهد را با شُکر نه با فخر بنوشد، شاکرانه قبول کند.
«بقا بر ولایت ولی» به معنای داشتن پیوند تنگاتنگ جزئی با روح ولی و ارتباط ناگسستنی غیبی با روح اوست. اینکه انسان بهدرستی فهمیده و تشخیص دهد که کجا جای فریاد است و کجا جای سکوت و دریابد که کجا جای نوشیدن زهر و سم است و کجا جای نوشیدن شهد کار آسانی نیست.
بنابراین هرگز کسی به خود اجازه ندهد که بهآسانی ببافد که «من تابع خط امام هستم!»، مگر اینکه ولای آن حضرت را از نزدیک در جان خود احساس کند. بدین معنا که اگر به او بگویند: اکنون زمانپذیرش قطعنامه و نوشیدن شرنگ است و این زهر کشنده را باید بنوشی، دریغ نورزیده، صابرانه پذیرفته و تحمل نماید. چه اینکه اگر گفتند فتح خرمشهر و جای نوشیدن شهد است، شاکرانه قبول کند. در این صورت است که انسان میتواند مدعی پیروی از خط امام باشد.
بنابراین داعیه تابعیت خط امام و ادعای پیروی مسیر امامت آن حضرت، از توان بسیاری از افراد عادی خارج و از تحمل آنها بیرون است.
*به نقل از کتاب: «امام خمینی در بیان و بنان آیتالله جوادی آملی»
نظر شما