۸ مرداد ۱۴۰۴ - ۲۳:۲۱
کد خبر: ۱۵٬۰۵۳

در سال‌هایی که منطقه‌ غرب آسیا در التهاب دائم زیسته است، به ندرت مفاهیمی چون «آرامش» یا «ثبات پایدار» مجال بروز یافته‌اند. جنگ، ترور، ناامنی و بی‌ثباتی، واژگان غالب گفتمان منطقه‌ای بوده‌اند.

آگاه: با این‌حال، در لابه‌لای همین تاریکی ممتد، ردپاهایی از امید، عقلانیت و طراحی راهبردی نیز می‌توان یافت و اینجاست که دیپلماسی و اتحاد میان بازیگران هم‌سرنوشت، جایگاه تعیین‌کننده‌ای پیدا می‌کند. وقتی از «محور مقاومت» سخن می‌گوییم، اغلب نگاه‌ها به بُعد نظامی آن خیره می‌ماند. یعنی موشک، عملیات و مبارزه. اما واقعیت آن است که بقای این محور، بیش از هر چیز مدیون دو عنصر کمتر دیده‌شده است: ۱. همگرایی استراتژیک در سطوح سیاسی و فرهنگی. ۲. دیپلماسی فعال و هوشمند در لایه‌های پنهان و آشکار منطقه‌ای.ایران، به‌عنوان قلب تپنده محور مقاومت، اگر در مدیریت بحران سوریه، عراق، لبنان و یمن موفقیتی کسب کرد، بخشی از آن نه در میدان، بلکه پشت میز مذاکره به‌دست آمده است. دیپلماسی منطقه‌ای جمهوری اسلامی، مخصوصا پس از ۱۳۹۹، با واقع‌گرایی بیشتری عمل کرده است. از توافق ایران و عربستان در چین گرفته تا تعدیل مواضع نسبت به امارات، همه اینها نشان‌دهنده بلوغی دیپلماتیک‌اند که می‌توانند مکمل قدرت سخت باشند، نه رقیب آن.
در بحران سوریه، ایران نشان داد که می‌توان میان حضور نظامی و حضور سیاسی، توازن نسبی برقرار کرد. این توازن شکننده اما مهم، اگر با نهادسازی فکری و فرهنگی همراه نشود، در بلندمدت فرسوده خواهد شد. اینجاست که «دیپلماسی نرم» معنا پیدا می‌کند. این یعنی تکیه بر ظرفیت‌های مشترک نخبگانی، علمی، اقتصادی و حتی زیست‌محیطی کشورهای منطقه. امروز وقتی از «جنگ ترکیبی» حرف می‌زنیم، باید همزمان از «دیپلماسی ترکیبی» نیز سخن بگوییم، دیپلماسی‌ای که فقط محدود به وزارت‌خارجه یا رایزنان فرهنگی نیست؛ بلکه رسانه، دانشگاه، بخش خصوصی و نهادهای مردم‌نهاد را نیز در بر می‌گیرد.
اما در این میان، یک خطر جدی ما را تهدید می‌کند و آن فراموشی انسجام درونی محور مقاومت است. کشورهایی که زمانی در اوج هماهنگی بودند، امروز به دلایل مختلف (از بحران‌های اقتصادی گرفته تا فشارهای بین‌المللی) با چالش در اعتمادسازی مجدد روبه‌رو شده‌اند. لبنان، عراق، سوریه و حتی فلسطین هر یک مسائل داخلی متراکمی دارند که بعضا بر روابطشان با ایران نیز سایه انداخته است. در چنین شرایطی، حفظ اتحاد، تنها با اتکا به گفتمان مقاومت ممکن نیست؛ بلکه نیاز به گفت‌وگوی دائمی، احترام متقابل و ارائه منافع ملموس مشترک دارد.
دیپلماسی اگر نتواند «حس بُرد» به طرف مقابل منتقل کند، عملا کارکرد بازدارندگی‌اش را از دست می‌دهد و این حس بُرد، فقط با امتیاز سیاسی حاصل نمی‌شود، بلکه با نگاه انسانی، با پرهیز از نگاه فرادست و با فهم عمیق‌تر از بافت‌های ملی و مذهبی آن کشورها به‌دست می‌آید.
من معتقدم که آینده محور مقاومت، بیش از هر زمان دیگری به «کیفیت تعاملات درونی‌اش» وابسته است. سوریه، اگر چه اکنون در مسیر بازسازی است، اما هنوز نیازمند روابط شفاف، عادلانه و متقابل با تهران است. لبنان با همه فشارهای اقتصادی، هنوز می‌تواند در فضای فرهنگی و رسانه‌ای، پُلی میان مقاومت و افکار عمومی منطقه باشد. عراق، با همه پیچیدگی‌ها، هنوز پایگاهی برای آینده همکاری‌های راهبردی است، به شرط آن که از نگاه مداخله‌گرایانه پرهیز شود.
در نهایت دیپلماسی فعال، آنچنان که رهبری انقلاب بارها تاکید کرده‌اند، نباید به معنای سازش یا تسلیم باشد؛ بلکه باید تجلی «عزت، حکمت و مصلحت» در قالب گفت‌وگوی موثر، پایدار و شجاعانه باشد. اگر قرار است در منطقه‌ای مثل خاورمیانه، جایی برای صلح و توسعه باز شود، این چتر آرامش را باید هم با سلاح حفاظت کرد و هم با زبان گشود. تنها با ترکیب این دو، می‌توان بر طوفان‌های آینده غلبه کرد.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.