مجتبی مشهدی محمد، دبیر گروه فرهنگ : در سالگرد درگذشت جلال آل‌احمد، نگاهی می‌کنیم به زندگی او، جریان پرفرازونشیب فکری این زندگی کوتاه و تاثیر عمیقی که این مرد در فرهنگ ایران گذاشت. جلال آل‌احمد واسع «غرب‌زدگی» در ایران بود. کسی بود که در نقد اجتماعی، نگاهی نو ایجاد کرد و تلاش کرد نگاه خود و هم‌نسلان خود را با زوایای جدیدی از دنیا آشنا کند.

نگاه نقادانه به دنیا

آگاه: جلال آل‌احمد، با نام کامل سید جلال‌الدین سادات آل‌احمد، یکی از برجسته‌ترین روشنفکران، نویسندگان، منتقدان ادبی، مترجمان و فعالان سیاسی ایران در قرن بیستم بود. او در ۱۱ آذر ۱۳۰۲ در خانواده‌ای مذهبی و روحانی در محله سیدنصرالدین تهران متولد شد. پدرش، سید احمد حسینی طالقانی، روحانی شیعه و امام‌جماعت مسجد پاچنار تهران بود و خانواده‌اش اصالتا از روستای اورازان طالقان بودند. جلال نهمین فرزند از ۱۰ فرزند خانواده بود و پسرعموی سید محمود طالقانی، روحانی انقلابی به شمار می‌رفت. دوران کودکی او در محیطی سنتی و مذهبی گذشت، جایی که پدرش بر تربیت دینی فرزندان تاکید داشت. با این حال، جلال از نوجوانی با بحران‌های اعتقادی روبه‌رو شد؛ در بیست‌سالگی به نجف رفت تا علوم دینی بخواند، اما پس از سه ماه بازگشت از عقاید خود برگشت که این امر منجر به طردشدنش از سوی پدر و خروج از خانه شد. برای تامین مخارج، به مشاغلی مانند ساعت‌سازی، سیم‌کشی برق، چرم‌فروشی و حتی فروش کتاب‌های خطی روی آورد. او در سال ۱۳۲۲ وارد دانشسرای عالی تهران شد و در رشته زبان و ادبیات فارسی فارغ‌التحصیل شد، اما دکترای ادبیات را نیمه‌تمام گذاشت. جلال در سال ۱۳۲۷ با سیمین دانشور، نویسنده برجسته، ازدواج کرد؛ این ازدواج بدون فرزند ماند و سیمین تا پایان عمرش در سال ۱۳۹۰ از او به عنوان یار و همراه یاد می‌کرد. او به تدریس در مدارس، از جمله هنرستان هنرهای زیبای پسران تهران، پرداخت و در فعالیت‌های سیاسی شرکت کرد. جلال در دهه ۱۳۴۰ به شهرت رسید، اما زندگی‌اش کوتاه بود؛ در ۱۸ شهریور ۱۳۴۸ در سن ۴۸ سالگی در ویلای خود در اسالم گیلان درگذشت و پیکرش در مسجد فیروزآبادی شهرری دفن شد. جلال نماد روشنفکری متعهد ایران بود که از گرایش‌های چپ‌گرایانه به‌نوعی بازگشت به ریشه‌های فرهنگی و مذهبی رسید.

نوشته‌های جلال
جلال آل‌احمد، یکی از پرکارترین نویسندگان معاصر ایران بود که در حوزه‌های متنوعی فعالیت کرد: داستان‌نویسی، مقاله‌نویسی اجتماعی و سیاسی، پژوهش‌های مردم‌شناسی، سفرنامه‌نویسی، ترجمه و نقد ادبی. او بیش از ۴۰ کتاب نوشت یا ترجمه کرد و مقالات متعددی در مجلاتی مانند «سخن»، «اندیشه و هنر» و «کیهان ماه» منتشر کرد. نخستین اثرش، مجموعه داستان «دیدوبازدید» (۱۳۲۴)، در دوران دانشجویی منتشر شد و نشان‌دهنده سبک اولیه او بود. در دهه ۱۳۲۰، با گرایش به حزب توده، آثاری مانند «از رنجی که می‌بریم» (۱۳۲۶) را نوشت که به مسائل کارگران و زندانیان سیاسی می‌پرداخت. پس از جدایی از حزب توده، به فعالیت در حزب نیروی سوم (سوسیالیست وابسته به جبهه ملی) پرداخت و در جریان ملی‌شدن نفت از محمد مصدق حمایت کرد؛ در تظاهرات ۹ اسفند ۱۳۳۱ زخمی شد و بعدها در کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، از سیاست کناره گرفت و به سفرهای مردم‌شناختی روی آورد. مهم‌ترین اثرش «غرب‌زدگی» (۱۳۴۱)، کتابی انتقادی بود که غرب‌زدگی را به عنوان بیماری جوامع شرقی در برابر مدرنیسم غربی توصیف کرد و تاثیر عمیقی بر روشنفکران گذاشت. دیگر آثار داستانی او شامل «سرگذشت کندوها» (۱۳۳۳)، «مدیر مدرسه» (۱۳۳۷) - که نقدی بر سیستم آموزشی بود - «نون و القلم» (۱۳۴۰)، «نفرین زمین» (۱۳۴۰) و «سنگی بر گوری» (که در ۱۳۴۲، پس از مرگش منتشر شد) است که به مسائل ناباروری و دغدغه‌های شخصی او می‌پردازد. در حوزه مردم‌شناسی و سفرنامه، کتاب‌هایی مانند «اورازان» (۱۳۳۳)، «تات‌نشین‌های بلوک زهرا» (۱۳۳۷)، «جزیره خارک، در یتیم خلیج‌فارس» (۱۳۴۰) و «خسی در میقات» (۱۳۴۵، سفرنامه حج) را نوشت که جنبه‌های فرهنگی و اجتماعی روستاهای ایران و سفرهای او را بررسی می‌کرد. مقالاتش شامل «هفت مقاله» (۱۳۳۲)، «ارزیابی شتاب‌زده» (۱۳۴۳) و «در خدمت و خیانت روشنفکران» (که در ۱۳۵۶، پس از مرگ او منتشر شد) است که به نقد نقش روشنفکران در جامعه می‌پردازد. در ترجمه آثار نویسندگانی مانند آندره ژید «بازگشت از شوروی» (۱۳۳۳)، آلبر کامو «بیگانه»، (با کمک دیگران)، ژان پل سارتر «دست‌های آلوده»، فئودور داستایوفسکی «عرفان روسی» و اوژن یونسکو را به فارسی برگرداند، سفرهایش به سرزمین‌های اشغالی فلسطین (۱۳۴۱)، منجر به نگارش کتابی با عنوان سفر به ولایت عزرائیل و شوروی نیز منجر به گزارش‌هایی شد که سوسیالیسم دهقانی و کمونیسم را نقد می‌کرد.

سفر به ولایت عزرائیل
در زمانی که رژیم اسرائیل تلاش داشت سرزمین‌های اشغالی را به کشور جعلی اسرائیل تبدیل کند، مستشاران اسرائیلی در ایران در حال تبلیغ بسیار برای سفر روشنفکران به این کشور و صحبت درباره ساختار آن در جامعه ایرانی بودند. بسیاری از هم‌قطاران سوسیالیست مسلک آل‌احمد نیز به این سرزمین راهی می‌شدند و شیفته‌وار از تبلیغات موجود از آن سخن می‌راندند. جلال در سفری دوهفته‌ای که در پایان دومین سفرش به اروپا و پیش از مراجعت به ایران شکل گرفت، یک سال پیش از کودتای ۲۸ مرداد به این سرزمین‌ها سفر کرد. نهضت ملی‌شدن صنعت نفت شکست خورده بود و او احساس می‌کرد که کشورش در آستانه یک رویداد بزرگ است و او این اتفاق را در قالب نامه‌هایی که میان او و همسرش ردوبدل شده است، پیش‌گویی می‌کرد. او در این سفر کوتاه، به روایت متن سفرنامه و نظر بسیاری از منتقدان باتوجه‌به اینکه از سال‌های قبل با کیبوتص‌های اسرائیلی (مزرعه‌های اشتراکی) آشنا شده است، به دنبال دریافتن بهتر این اقتصاد سوسیالیستی و دهقانی است که در می‌یابد این اقتصاد که توسط یهودیان مهاجر روس و لهستانی در سرزمین‌های اشغالی ابداع شده است، هر چه می‌گذرد بیشتر رو به افول است. این روایت که حاصل مشاهدات او از این سرزمین و پیش از آغاز جنگ‌های نظامی در آن و مبدل‌شدن مسئله این کشور به یک اعتراض بین‌المللی و جهانی شکل گرفته است، پس از انتشار در ایران با انتقادات بسیاری همراه می‌شود.
رهبر انقلاب که آن زمان از طلاب مبارز و جوان بودند، درباره واکنش خود به این مقاله و سفر این‌گونه روایت می‌کنند: «آمدم تهران (البته نه اختصاصا برای این کار)، تلفنی با او تماس گرفتم و مریدانه اعتراض کردم، با اینکه جواب درستی نداد، از ارادتم به او چیزی کم نشد. این دیدار تلفنی برای من خاطره‌انگیز است. در حرف‌هایی که ردوبدل شد، هوشمندی، حاضرجوابی، صفا و دردمندی مردی که آن روز در قله ادبیات مقاومت قرار داشت، موج می‌زد...» (مقدمه سفر به ولایت عزرائیل، انتشارات مجید، چاپ پنجم، صفحه ۳۶). آل‌احمد چند سال پس از این اتفاق و در واکنش به حمله اسرائیل به مصر، سوریه و اردن مقاله‌ای با عنوان «آغاز یک نفرت» می‌نویسد و در آن با اذعان به اینکه «رفتاری که دیروز نازی‌ها با یهود کرده‌اند، امروز یهود به کمک وجدان ناراحت اروپا و آمریکا دارد با اعراب می‌کند»؛ به این مسئله می‌پردازد که «باید تکلیف خودمان را با این رویداد مشخص و سمت خودمان را در تاریخ برای مواجهه با این اتفاق مشخص کنیم» و انتخاب او سمت مردم و سرزمین فلسطین است.
این رفتار او، نمادی از کنش‌مندی درباره یکی از مهم‌ترین رویدادهای سیاسی اجتماعی در زندگی و زمانه نویسنده‌ای بود که حیات خود را با کنش‌مندی و اطلاع‌رسانی به زمانه خود تعریف کرده بود. او آرمان‌گرایی و گزارش‌نویسی را با هم ترکیب کرد و در خدمت هم درآورد.

یک وطن‌پرست
جلال آل‌احمد روابط گسترده‌ای با روشنفکران، نویسندگان، شاعران و فعالان سیاسی داشت و در محافل ادبی و سیاسی تهران حضور فعالی داشت. همسرش، سیمین دانشور، نزدیک‌ترین یار او بود؛ آنها در سال ۱۳۲۷ آشنا شدند و سیمین در ویرایش آثار جلال نقش موثری داشت. خانواده‌اش شامل سید محمود طالقانی (پسرعمو) بود که با او روابط خانوادگی و سیاسی و با سید روح‌الله خمینی دیدار داشت؛ امام خمینی کتاب «غرب‌زدگی» را ستود و جلال را «برادر» 
خطاب کرد. جلال آل‌احمد شخصیتی پیچیده، حساس، صریح و برون‌گرا داشت که در آثار و زندگی‌اش منعکس بود. او فردی عمل‌گرا، پرجنب‌وجوش و دقیق بود که از مذهب سنتی به روشنفکری گرایش یافت، اما در اواخر عمر به ریشه‌های فرهنگی و مذهبی بازگشت (توضیح این بازگشت به دین را در «خسی در میقات» می‌توان خواند). منتقدان او را «وطن‌پرست» و عاشق فرهنگ ملی می‌دانند، با زبانی صریح که حتی مخالفانش را تحت‌تاثیر قرار  می‌داد.
نثر ادبی‌اش نوآورانه بود: تلگرافی، شلاقی، فشرده، با حذف افعال و حروف اضافه برای ایجاد ضرب‌آهنگ سریع، استفاده از ضرب‌المثل‌ها، اصطلاحات عامیانه و «من‌نویسی» (بیان شخصی در قالب داستان). او به ادبیات متعهد باور داشت و هنر را ابزاری برای نقد اجتماعی می‌دانست، نه صرفا زیبایی‌شناختی. گرایش به کلی‌گویی داشت. ویژگی‌های منفی‌اش شامل تندی، حسادت و گاهی تناقض در گرایش‌ها (به دلیل نگاه نقادانه) بود.
در نامه‌هایش، شجاعتی کم‌نظیر در شکستن قواعد دستور زبان فارسی نشان داد و نثرش سنگین، گزارشی و روزنامه‌نگارانه بود. منتقدان او را «صاحب‌سبک» می‌دانند که جنبش و جهشی در نثر فارسی ایجاد کرد.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.