۲۳ مهر ۱۴۰۴ - ۲۳:۳۴
کد خبر: ۱۷٬۰۵۹

در جهانی که زندگی روزمره با شبکه‌های اجتماعی گره خورده، انسان مدرن بیش از هر زمان دیگری در معرض بازتعریف مداوم «واقعیت» قرار دارد. امروز، بسیاری از ما جهان را از پشت فیلترهای دیجیتال می‌بینیم؛ فیلترهایی که فقط نور و رنگ عکس‌ها را تنظیم نمی‌کنند، بلکه معنا، احساس و قضاوت‌های ما را نیز شکل می‌دهند. اینستاگرام، به عنوان یکی از تاثیرگذارترین پلتفرم‌های بصری عصر ما، نقشی محوری در این فرآیند دارد: در بازسازی آنچه می‌بینیم، آنچه باور می‌کنیم و حتی آنچه «واقعی» می‌پنداریم.

جهان ذهنی ما در عصر اینستاگرام

آگاه: جهان ذهنی، مفهومی است که روان‌شناسان و جامعه‌شناسان برای توصیف نقشه درونیِ انسان از جهان بیرونی به کار می‌برند؛ مجموعه‌ای از ادراکات، ارزش‌ها، خاطرات و باورهایی که به ما امکان می‌دهد واقعیت را معنا کنیم. اما این جهان ذهنی دیگر در خلأ شکل نمی‌گیرد. امروز، اینستاگرام با منطق فنی، هنجارهای بصری و روابط اجتماعی خاص خود، به محیطی تبدیل شده که در آن ذهن انسان مدرن ساخته، هدایت و گاه محدود می‌شود.
نخستین لایه اثرگذاری، «الگوریتم» است؛ همان موتور نامرئی که تصمیم می‌گیرد چه چیزی در صفحه ما نمایش داده شود. این الگوریتم‌ها بر اساس رفتار پیشین کاربران طراحی می‌شوند: آنچه لایک کرده‌ایم، ذخیره کرده‌ایم یا حتی چند ثانیه بیشتر تماشا کرده‌ایم. در ظاهر، این شخصی‌سازی به نظر مفید می‌رسد، اما در واقع نوعی «حباب فیلترینگ» می‌سازد: جهانی کوچک و هم‌داستان که در آن فقط محتوایی دیده می‌شود که باورها و علایق‌مان را تایید می‌کند. در نتیجه، ذهن ما از مواجهه با تنوع و چالش محروم و جهان ذهنی‌مان به تدریج به پژواکی از خودمان بدل می‌شود.

جهان ذهنی ما در عصر اینستاگرام
اما سازوکار فنی تنها یک بخش ماجراست. آنچه در اینستاگرام برجسته‌تر است، قدرت تصویر است. در این فضا، دیدن بر دانستن تقدم دارد. پژوهش‌های متعددی در حوزه «فرهنگ بصری» نشان داده‌اند که کاربران اینستاگرام به‌تدریج از طریق تصاویر و فیلترها یاد می‌گیرند چه چیزی زیبا، جذاب و حتی اخلاقی تلقی می‌شود. به این ترتیب، معیارهای زیبایی، موفقیت و خوشبختی نه از دل تجربه‌های واقعی، بلکه از دل یک فرهنگ بصری تکرارشونده برمی‌خیزند. فیلترها، نور و کادربندی نه فقط برای زیباتر کردن عکس، بلکه برای بازتولید نوعی «هنجار دیداری» به کار می‌روند؛ هنجاری که ذهن را شرطی می‌کند تا واقعیت را از زاویه‌ای خاص ببیند.
افزون بر آن، نظام بازخورد اجتماعی اینستاگرام - لایک، کامنت، ویو و فالو - به یکی از ابزارهای قدرتمند شکل‌دهی به خودآگاهی بدل شده است. در این فضا، «ارزش» با تعداد لایک سنجیده می‌شود و احساس رضایت یا ناکامی ما مستقیما با بازخورد دیگران پیوند می‌خورد. کاربر به مرور می‌آموزد چه محتوایی بیشتر دیده می‌شود، چه سبکی تحسین برمی‌انگیزد و چه تصویری از خود بیشترین تایید را می‌گیرد. این بازخوردهای ظاهرا ساده، معیاری نامرئی برای ارزش اجتماعی می‌سازند و در نهایت بر خودپنداره و تصویر ذهنی فرد اثر می‌گذارند. روان‌شناسان اجتماعی این پدیده را «مقایسه‌ افزایشی» می‌نامند؛ تمایل به سنجش مداوم خویش با دیگرانی که در ظاهر موفق‌تر و شادترند. نتیجه، شکل‌گیری نوعی اضطراب مقایسه‌ای است که مرز میان واقعیت و نمایش را در ذهن کاربران تیره‌می‌کند.
همزمان، اینستاگرام فضایی برای شکل‌گیری «جوامع معنادار» نیز هست؛ گروه‌هایی از کاربران که حول محور یک علاقه یا هویت خاص جمع می‌شوند: مد، سیاست، فمینیسم، سلامت روان یا حتی سبک زندگی مینیمال. این جوامع با زبان، نماد و روایت‌های مشترک خود، دنیای معنایی ویژه‌ای می‌سازند که اعضا در آن احساس تعلق می‌کنند. چنین تعلقی گرچه می‌تواند احساس حمایت و هم‌فکری ایجاد کند، اما در سطح کلان، به تثبیت روایت‌های بسته و حذف دیدگاه‌های متفاوت منجر می‌شود. ترکیب این جوامع با الگوریتم‌های همسو، جهان ذهنی‌ای می‌سازد که از تنوع فکری تهی و از هم‌صداهای مشابه اشباع است.
با این حال، نباید نقش فرد را در این میان نادیده گرفت. هر کاربر، بسته به سطح سواد رسانه‌ای، سن، پیش‌زمینه فرهنگی و انگیزه‌های شخصی، به شکلی متفاوت با این شبکه تعامل می‌کند. کسی که می‌داند الگوریتم چگونه کار می‌کند، می‌تواند فعالانه‌تر مصرف رسانه‌ای خود را تنظیم کند و از تکرار محتواهای مشابه بپرهیزد. در مقابل، کاربری که نسبت به این سازوکارها ناآگاه است، بیش از دیگران در معرض تاثیرات ناخودآگاه پلتفرم قرار دارد.
در نهایت، جهان ذهنی ما در عصر اینستاگرام، محصولِ برهم‌کنش میان چهار نیروست: الگوریتمی که تصمیم می‌گیرد چه ببینیم، تصویری که می‌گوید چگونه ببینیم، بازخوردی که تعیین می‌کند چه چیز ارزش دیدن دارد و جمعی که روایت‌های خاصی را مشروع می‌سازد. این چهار نیرو در کنار یکدیگر، مرز میان «واقعیت رسانه‌ای» و «واقعیت ذهنی» را از میان برداشته‌اند.
شاید زمان آن رسیده که کاربران، رسانه‌گران و سیاست‌گذاران به جای نگاه مصرفی به این فضا، آن را به‌مثابه میدان بازسازی ذهن و هویت در نظر بگیرند. ارتقای سواد رسانه‌ای، شفافیت در الگوریتم‌ها و ترویج تنوع محتوایی، می‌تواند راهی باشد برای رهایی از این حباب‌های فکری و بازسازی جهان ذهنی‌ای که نه محصول فیلترها، بلکه حاصل انتخاب آگاهانه‌ انسان باشد.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.