زهرا بذرافکن- خبرنگار گروه فرهنگ: در جهانی که سرعت گردش اطلاعات از توان درک انسان پیشی می‌گیرد، روایت‌گری به یکی از حیاتی‌ترین کنش‌های اجتماعی بدل شده است. هر خبر، تصویر یا ویدیو تنها قطعه‌ای از واقعیتی چندوجهی است که بدون روایت، معنای خود را از دست می‌دهد. ما در زمانه‌ای زندگی می‌کنیم که وفور داده‌ها به‌جای افزایش فهم گاه به بحران معنا منجر شده است؛ هرکس می‌تواند ناقل خبر باشد اما کمتر کسی راوی است. روایت همان خط باریکی است که میان واقعیت و تفسیر، میان دانستن و درک کردن فاصله می‌گذارد.

در جنگ روایت‌ها، حقیقت باید مهم‌تر از منافع رسانه باشد

آگاه: بازاندیشی در مفهوم روایت خبری و نسبت آن با حقیقت، مسئولیت اجتماعی و نگاه انسانی، ضرورتی انکارناپذیر است. برای واکاوی این مسئله و فهم نسبت روایت با خبرنگاری، مستندسازی و نوشتن در عصر حاضر، گفت‌وگویی مفصل با حامد هادیان، خبرنگار، نویسنده و مستندساز انجام داده‌ایم تا کمی به درک دقیق‌تر از روایت در جهان پرهیاهوی امروز نزدیک شویم. او نویسنده کتاب‌هایی از جمله «خبرنگار دو دلاری» و «اردک دیوانه» است که به تازگی منتشر شده :

 شما در کتاب «خبرنگار دو دلاری» روایت جنگی را از نزدیک ثبت کردید که در ایران پوشش رسمی متفاوتی داشت. از دید شما، تجربه مواجهه مخاطب ایرانی با دو روایت کاملا متفاوت از یک بحران واحد چقدر به تشدید بحران روایت در داخل کمک کرده و این تجربه چگونه اعتماد عمومی را تحت تاثیر قرار می‌دهد؟
درباره تفاوت روایت رسمی با واقعیت، تا چند سال پیش شاید شرایط کمی ساده‌تر بود. در آن دوران هنوز می‌شد روایتی ساخت که با روایت واقعی تفاوت داشته باشد؛ چه در سطح کلان، چه در سطح خرد. یعنی گاهی سازمان یا نهادی روایت را دستکاری می‌کرد یا واقعیت را به‌درستی نشان نمی‌داد و حتی در سطح فردی، یک شخص می‌توانست یک روایت اشتباه را به مخاطب منتقل کند.
اما امروز این اتفاق بسیار سخت‌تر شده است. دیگر به این راحتی نمی‌توان هر روایتی را که می‌خواهیم به روایت رسمی تبدیل کنیم. از طرف دیگر، ایران به دلایل مختلف، مخالفان و منتقدانی دارد که آنها هم سعی می‌کنند روایت‌سازی‌های خودشان را داشته باشند. به همین دلیل، مخاطب امروز، به‌ویژه با حضور شبکه‌های اجتماعی مخاطب باهوش‌تری است. ممکن است خبری را بخواند اما لزوما آن را باور نمی‌کند. اگر فاصله‌ای جدی میان واقعیت و روایت وجود داشته باشد، اعتماد عمومی به‌شدت آسیب می‌بیند. برای مثال، در ماجرای هواپیمای اوکراینی ضربه بزرگی خوردیم، به خاطر فاصله‌ای که بین واقعیت و روایت اولیه رسانه‌ها وجود داشت. البته بخشی از این مشکل هم تقصیر مستقیم رسانه نبود، چون رسانه در آن زمان نقش واسطه را داشت.

در جنگ روایت‌ها، حقیقت باید مهم‌تر از منافع رسانه باشد

 در بسیاری از بحران‌های داخلی، روایت رسمی با تاخیر وارد میدان می‌شود و این تاخیر، فرصت را به روایت‌های غیرداخلی می‌دهد. علت اصلی این تاخیر را در چه می‌بینید؟ آیا این یک ناتوانی حرفه‌ای است یا ناشی از بروکراسی، محافظه‌کاری و ترس رسانه‌ها از روایت ناقص است که ترجیح می‌دهند هیچ روایتی ارائه ندهند؟
 معمولا این تاخیری که در ورود روایت رسمی به میدان رخ می‌دهد، بیشتر در موضوعاتی است که شفافیت کمی دارند. در چنین شرایطی همه منتظر می‌مانند تا ببینند واقعیت ماجرا چیست. عوامل متعددی در این مسئله نقش دارند. یکی از مهم‌ترین موانع این است که در کشور ما سیستم روابط‌عمومی‌ها از رسانه‌ها قوی‌تر عمل می‌کند. روابط‌عمومی‌ها معمولا برای تبلیغ یا اطلاع‌رسانی درست ایجاد نمی‌شوند، بلکه مأموریت اصلی‌شان جلوگیری از آسیب دیدن وجهه سازمان‌ها و نهادهاست. برای آنها درست و غلط بودن ماجرا چندان اهمیتی ندارد، بلکه هدفشان کنترل پیام است. از آنجا که این روابط‌عمومی‌ها دسترسی به پول، قدرت و امکانات دارند، در مواقع بحرانی اولین مانع در مسیر اطلاع‌رسانی می‌شوند؛ گاهی خود سازمان و گاهی روابط‌عمومی آن.
عامل بعدی شاید بروکراسی باشد. بسیاری از سازمان‌ها هنوز نگاه اداری و کندی نسبت به رسانه دارند و اهمیت مخاطب و زمان را درک نکرده‌اند. بخش دیگر ماجرا هم ضعف خود رسانه‌هاست. رسانه‌های امروز ایران نسبت به گذشته بسیار ضعیف‌تر شده‌اند. بخش زیادی از این ضعف به این دلیل است که رسانه‌ها محتوا را نمی‌فروشند؛ چه رسانه‌های مکتوب و چه رسانه‌های مجازی که اوضاعشان کمی بهتر است. با این حال به علت بالا بودن هزینه‌ها، محتوا را نمی‌فروشند و همچنان به نوعی «نفتی» اداره می‌شوند. هزینه‌های بالا و اتکای مالی غیرمستقیم، باعث شده رسانه‌ها انگیزه و آمادگی لازم برای پوشش سریع بحران‌ها را نداشته باشند. در چنین فضایی، رسانه‌ها در حوزه‌هایی مانند دروازه‌بانی خبر، حضور میدانی و ارتباطات حرفه‌ای دچار غفلت شده‌اند. این غفلت در سال‌های اخیر حتی بیشتر هم شده است. در نتیجه، در بحران‌های داخلی ما عملا با ترکیبی از روابط‌عمومی‌گرایی، بروکراسی و ضعف رسانه‌ای مواجه‌ایم. البته منظور من از نقد روابط‌عمومی، تخطئه کل این حوزه نیست، بلکه نقد آن رویکردی است که با حقیقت کاری ندارد و صرفا می‌خواهد بگوید حرف ما درست است.

 عنوان کتاب شما، «خبرنگار دو دلاری» استعاره‌ای از خبرنگاری است که با کمترین پشتوانه به دل بحران می‌رود. خبرنگار مستقل در ایران که نه پشتوانه مالی نهادی را دارد و نه امنیت شغلی/ قانونی، چگونه می‌تواند در میدان جنگ روایت‌ها بازیگر موثری باشد؟
خبرنگاری مستقل با چند سختی اساسی مواجه است. اول اینکه بسیاری از رسانه‌ها حاضر نیستند از خبرنگاران مستقل حمایت کنند. فضای غالب رسانه‌ها این است که فقط محتوایی را می‌پذیرند که مطابق دیدگاه خودشان باشد؛ در این فضا، حقیقت در اولویت قرار ندارد.
از سوی دیگر، جریان سرگرمی هم تاثیرگذار شده است. شبکه‌هایی مانند یوتیوب و اینستاگرام باعث شده‌اند که گاهی سرگرمی از حقیقت مهم‌تر به نظر برسد. محتوا به چیزی تبدیل شده که باید مطابق میل مخاطب باشد. اگر واقعیت تلخ یا ناخوشایند باشد، کمتر به سراغش می‌روند. قدیم گفته می‌شد خبرنگاران با تلخی حقیقت سر و کار دارند اما امروز این تلخی برای مخاطب هم تلخ است. به همین دلیل، مستقل ماندن و مستقل کار کردن در ایران بسیار دشوار شده، هرچند هنوز ممکن است. کار بینابینی ــ نه کاملا رسمی و نه کاملا مستقل ــ هنوز جواب می‌دهد. برخی خبرنگاران و تحلیلگران ایرانی برای ادامه کار به سراغ رسانه‌های خارجی رفته‌اند، مثل الجزیره یا رسانه‌های لبنان که از نظر مالی حمایتشان می‌کنند. بعضی دیگر نیز به حوزه سرگرمی یا فیلم‌سازی روی آورده‌اند. این مسیرها فرصت‌هایی برای استقلال نسبی ایجاد کرده، اما در نهایت، برای اینکه یک خبرنگار جدی گرفته شود، همچنان به رسانه نیاز دارد.
 
شما هم در سوریه و هم در اوکراین و همچنین در بحران‌های داخلی فعالیت کرده‌اید. تفاوت عمده خبرنگاری در یک جنگ خارجی کلاسیک مثل اوکراین با پوشش یک بحران داخلی سیاسی-اجتماعی از منظر ساختار روایت و فشار بر خبرنگار چیست؟ کدام‌یک برای خبرنگار ایرانی دشوارتر است؟
برای خبرنگاری که از ایران به پوشش جنگ‌هایی مانند اوکراین یا سوریه می‌رود یا برعکس، خبرنگاری آمریکایی که جنگ عراق را پوشش می‌دهد، بحران خارجی از جهتی آسان‌تر است. هرچند سختی‌های میدانی، زیرساختی و پشتیبانی در آنجا وجود دارد اما از نظر محتوایی دست خبرنگار بازتر است. او می‌تواند راحت‌تر بنویسد و از نظر روحی نیز تحت فشار مستقیم نیست، چون درگیر بحران کشور خودش نیست.
اما در بحران‌های داخلی وضعیت فرق می‌کند. خبرنگار خودش بخشی از ماجراست و زندگی شخصی و اجتماعی‌اش تحت تاثیر قرار می‌گیرد. در این شرایط نوشتن از حقیقت بسیار سخت‌تر می‌شود. فشارهای روانی و اجتماعی، تاثیر بر اطرافیان و محدودیت‌های مختلف باعث می‌شود خبرنگاری در بحران داخلی به مراتب دشوارتر باشد. در مقابل، کار کردن در بحران‌های خارجی از نظر روحی و محتوایی آزادتر است، هرچند از نظر فنی و امنیتی چالش‌های خاص خودش را دارد.

 بسیاری فضای مجازی را به دلیل انتشار شایعات و اخبار جعلی منشأ بحران روایت می‌دانند. اما شما به عنوان یک فعال رسانه‌ای، نقش شبکه‌های اجتماعی را در شکست انحصار روایت و ایجاد فرصت برای روایت‌های جایگزین چگونه ارزیابی می‌کنید؟ آیا شبکه‌های اجتماعی بیشتر بحران‌زای روایت هستند یا راه‌حل؟
حتما شبکه‌های اجتماعی در بازتر شدن فضای خبری و رسانه‌ای نقش مهمی داشته‌اند اما درباره آنها اغراق می‌شود. برخی تصور می‌کنند شهروندخبرنگارها یا شبکه‌های اجتماعی می‌توانند جایگزین خبرنگاران حرفه‌ای شوند، در حالی‌که چنین چیزی ممکن نیست. رسانه و خبرنگاری، مانند هر حرفه تخصصی دیگر، نیازمند دانش، تجربه و مهارت است. رسانه‌ها ساختار و روشی دارند که کار آنها را از فعالیت‌های فردی در شبکه‌های اجتماعی متمایز می‌کند. شهروندخبرنگاران می‌توانند مکمل باشند اما نمی‌توان از آنها انتظار داشت که جای رسانه‌های حرفه‌ای را بگیرند. واقعیت این است که بحران‌ها هم از حرفه‌ای‌ترین حوزه‌های کار رسانه‌اند؛ بنابراین در چنین موقعیت‌هایی ضعف شهروندخبرنگاران آشکارتر می‌شود و نباید بیشتر از چیزی که می‌بینند از آنها انتظار داشت.

 اگر شما مدیر یک رسانه تاثیرگذار داخلی بودید، برای بازیابی مرجعیت و مقابله با بحران روایت، چه تغییرات ساختاری و حرفه‌ای فوری را در دستور کار قرار می‌دادید؟
برای بازیابی مرجعیت و مقابله با بحران روایت، علاوه بر کار روزمره و بلندمدتی که رسانه‌ها انجام می‌دهند، چند حوزه باید به‌صورت جدی و نه شعاری مورد توجه قرار گیرد. ما معمولا وقتی از «خبرنگاری بحران» یا «روایت بحران» صحبت می‌کنیم، برخی تصور می‌کنند منظورمان نوعی بلاگری یا تولید محتوای شخصی است، در حالی‌که چنین چیزی هیچ جایگاهی در ساختار حرفه‌ای رسانه ندارد. رسانه باید به‌طور جدی روی حوزه‌هایی مانند خبرنگاری بحران، خبرنگاری تحقیقی و خبرنگاری تشریحی سرمایه‌گذاری کند. اینها حوزه‌هایی هستند که شاید در کوتاه‌مدت محتوا یا بازده روزانه تولید نکنند اما در زمان مناسب می‌توانند بسیار راهگشا باشند.

 با توجه به بمباران اطلاعات و روایت‌های متضاد، مخاطب ایرانی چطور می‌تواند در جنگ روایت‌ها، توانایی تشخیص روایت صادق و موثق را کسب کند؟ آیا آموزش سواد رسانه‌ای می‌تواند بخشی از بحران را حل کند؟
حتما آموزش‌های سواد رسانه‌ای می‌توانند مفید باشند اما واقعیت این است که افراد و رسانه‌ها در طول زمان است که به منابع قابل اعتماد تبدیل می‌شوند. در این میان، ابزارهایی مانند شبکه‌های اجتماعی و هوش مصنوعی نقش تکمیلی پیدا کرده‌اند. امروز ترکیب رسانه، شبکه‌های اجتماعی و هوش مصنوعی باعث می‌شود مخاطب به برداشت اولیه‌ای از موضوع برسد. اما در این مرحله باید فراتر از دریافت خبر حرکت کند و با استفاده از همان سواد رسانه‌ای به تحلیل برسد. به نظر من هوش مصنوعی در این زمینه بسیار راهگشاست.

در جنگ ۱۲روزه دیدیم که در رسانه‌های خارجی به ویژه رسانه‌های رژیم اسرائیل، وجوه انسانی جنگ به طور عمدی جایگاهی در روایت نداشتند و این وجوه دفاعی و نظامی آن بود که در اخبار و تحلیل‌ها بیش از همه روایت و برجسته می‌شد، چرا حتی رسانه‌های بزرگ در جهان معمولا تمایلی به نمایش کامل و عریان این وجوه انسانی ندارند و ترجیح می‌دهند بر ابعاد نظامی یا سیاسی تمرکز کنند؟ آیا انسانی‌سازی، روایت را تضعیف می‌کند یا قوی‌تر؟
در مورد جنگ ۱۲روزه و به‌طور کلی در بیشتر جنگ‌ها و بحران‌ها، معمولا دو جریان اصلی وجود دارد: یکی جریان نظامی ــ بمب، جنگنده و عملیات ــ و دیگری جریان رسانه‌ای. در ایران، برخلاف شعارهایی که مدیران سیاسی و اجرایی می‌دهند، بخش رسانه‌ای معمولا کم‌اهمیت‌ترین بخش بوده است. از ابتدای آن جنگ تا پایان، هیچ مجوز رسانه‌ای برای عکاسان، خبرنگاران یا فیلم‌برداران صادر نشد، جز برای تعداد بسیار محدودی. 
حتی محدودیت‌های جدی برای کسانی که قصد کار داشتند وجود داشت. بخش عمده این مسئله به این برمی‌گردد که تصمیم‌گیران اهمیت روایت رسانه‌ای را درک نمی‌کنند. وقتی چنین درکی وجود نداشته باشد، رسانه به ابزاری نمایشی تبدیل می‌شود، نه کارکردی واقعی. در این جنگ هم ما عملا خودمان را از نظر رسانه‌ای تسلیم کردیم. اتفاقاتی که در آن دوران رخ داد، بیشتر خودجوش بود؛ هیچ برنامه‌ریزی یا سیاست منسجمی پشتش نبود.

 با توجه به همه چالش‌ها، روایت خوب و موفق از یک رویداد در جامعه امروز ایران چه داخلی و چه خارجی باید واجد چه ویژگی‌های اساسی باشد تا بتواند بحران مرجعیت را حداقل تا حدی کاهش دهد؟
بخشی از ماجرا همان رعایت قواعد عادی روایت، گزارش‌نویسی و خبر است. همین پایبندی به اصول حرفه‌ای می‌تواند خودبه‌خود به تولید روایت معتبر منجر شود و رسانه را به مرجع تبدیل کند. اما ما وارد دوران جدیدی شده‌ایم؛ دوره‌ای که از آن به پساحقیقت یاد می‌شود. در این دوران، باورها، نگاه‌های شخصی و منافع فردی گاهی بر حقیقت اولویت پیدا کرده. نتیجه این می‌شود که حتی وقتی روایتی درست و دقیق ارائه می‌شود، لزوما شنیده نمی‌شود. این پدیده فقط مختص ایران نیست و در سراسر جهان وجود دارد. 
مثل طرفداری از تیم‌های ورزشی است که برای هوادار دیگر برد و باخت اهمیتی ندارد، چون دلبستگی شخصی‌اش به تیم فراتر از واقعیت بازی
 است.  بنابراین، در کنار رعایت اصول حرفه‌ای، رسانه‌ها باید در یک مسیر مستمر نشان دهند که حقیقت برایشان مهم‌تر از منافع لحظه‌ای است. مخاطب امروز، با وجود رقابت رسانه‌ای شدید، دست به انتخاب می‌زند. او کیفیت و صداقت را می‌سنجد و میان روایت‌ها مقایسه می‌کند. اگر رسانه‌ای در هر دو حوزه کیفیت و حقیقت قابل اعتماد باشد، می‌تواند مرجعیت خود را بازیابد.

 روایت نوین با روایت‌گری در گذشته چه تفاوتی دارد؟
روایت در دوره اخیر تفاوت‌های زیادی با گذشته پیدا کرده است. شاید بزرگ‌ترین تفاوتش چندرسانه‌ای شدن یا همان مولتی‌مدیا بودن روایت‌ها باشد. امروز دیگر روایت فقط متنی نیست؛ می‌توان آن را به صورت تصویر، ویدیو، مستند، کتاب یا حتی از طریق شبکه‌های اجتماعی منتقل کرد. این گسترش ابعاد باعث شده روایت‌ها در شکل‌های گوناگون تولید شوند و افراد بیشتری بتوانند را وی باشند.
در عین حال، یک چیز تغییر نکرده است و آن، اعتبار راوی است. هنوز هم مهم‌ترین عامل در پذیرش یک روایت، اعتماد مخاطب به شخص یا رسانه‌ای است که آن را ارائه می‌دهد. بنابراین، راویان باید بکوشند اعتبار خود را حفظ کنند و از جریان سریع و پرحجم اخبار عقب نمانند.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.