موضوع «خروج از حاکمیت» برای یک جریان سیاسی که پس از انتخابات سال ۷۶ به نام اصلاحات شناخته شدند، تازگی ندارد. کنشگری مجلس ششمی‌ها در قالب نطق‌های تند و تیز و اتهاماتی که به نظام وارد می‌کردند یا برگزاری تحصن در واکنش به عدم احراز صلاحیت‌های‌شان در هفتمین دوره انتخابات مجلس به اضافه درخواست از رئیس دولت اصلاحات برای عدم پذیرش مسئولیت بعد از پایان دوران ریاست‌جمهوری و تقابل با آرای مردم در سال ۸۸ از سوی اصلاح‌طلبان رادیکال نمونه‌هایی‌ است که نشان می‌دهد تندروها، از پیش پروژه «خروج از حاکمیت» را کلید زده بودند. اکنون چهره تاثیرگذار که نقش لیدری اصلاح‌طلبان را هم برعهده دارد در موضع‌گیری‌های اخیرش خواهان اعمال تغییر در رویکرد حاکمیت شده است!

تغییر رویکرد در حکمرانی یا ضرورت اصلاح در منش سیاسی اصلاح‌طلبان

آگاه: سیدمحمد خاتمی ۲۲ آبان ماه در پیامی به کنگره انجمن اسلامی مدرسین دانشگاه‌ها آورده بود: «جا دارد که ما و همه کسانی که به برکت فداکاری این ملت روی کار آمده‌اند از خود بپرسیم که آیا رویکردها و رویه‌های اتخاذ شده پس از انقلاب چه در داخل با مردم و چه در روابط خارجی درست بوده است و نتیجه مطلوب برای ملت داشته است؟ و به عبارت دیگر بعد از مرحله اول انقلاب که ویران کردن سازمان و سامان قبلی اصل کار بوده است در مرحله دوم و ایجابی انقلاب که ساختن، آبادکردن و ایجادنظم و نظام مردمی و مترقی در آن هدف است، راه درست را پیموده‌ایم؟ و اگر نه آیا نباید رویکردها را به نفع مردم و بنیاد آرمان‌هایی که در انقلاب بوده است، اصلاح کرد؟»
موضع‌گیری او با استقبال همفکرانش و به ویژه رسانه‌های دوم خردادی روبه‌رو شد و به تحلیل و واکاوی آنچه رئیس دولت اصلاحات در پیامش بیان کرده بود پرداختند، اما این پایان ماجرا نبود. خاتمی به تازگی یاران سیاسی‌اش در جبهه اصلاحات را به حضور پذیرفت و همان حرف‌های گذشته‌اش را تکرار کرد و تلاش جبهه اصلاحات ایران را برای یافتن پاسخ این پرسش که «در شرایط بسیار خطیر امروز ایران چه باید کرد؟» مغتنم شمرد و گفت: همچنان معتقدم که تنها و کم‌هزینه‌ترین راه ممکن در شرایط فعلی این است که حاکمیت رویکرد خود را تغییر دهد و حتی در خط قرمزهای خود در صورتی که اصل نظام و مصلحت ملت و کشور آسیب ببینند، تجدید نظر کند و البته این امر به هیچ وجه به معنی تسلیم در برابر فزون‌خواهی بیگانه نیست.
خط اصلی داده شد؛ حاکمیت تغییر رویکرد دهد. براین اساس فعالان اصلاح‌طلب که بیشتر در جرگه رادیکال‌ها تعریف می‌شوند در اظهارات‌شان همان آهنگی که به مذاق خاتمی خوش می‌آید را به صدا درآوردند. آذر منصوری، رئیس جبهه اصلاحات ایران روز گذشته در گفت‌وگویی با یک رسانه نزدیک به دولت مدعی شد: اگر حکمرانی نتواند در جهت رضایت مردم، تامین رفاه و معیشت آنان و ترمیم شکاف میان حاکمیت و مردم گام بردارد، نه تنها انسجام ملی شکل نخواهد گرفت، بلکه اقتدار ملی هم از دل آن بیرون نخواهد آمد.
وی با تاکید بر این نکته که انسجام ملی همواره ضرورتی برای کشور بوده و امروز نیز همین‌گونه است، تصریح کرد: برای رسیدن به انسجام ملی در وهله نخست، این مجموعه حکمرانی است که باید لوازم و پیش‌شرط‌های تحقق انسجام ملی را فراهم کند.
علاوه بر او که انتقادهای زیادی به مواضع حزب و جبهه متبوعش در سپهر سیاست ایران وارد می‌شود، یک اصلاح‌طلب دیگر، اولین قدم برای قوی‌تر شدن کشور را تغییر رویکرد در حکمرانی می‌داند و می‌گوید: تا زمانی که نگرش ما نسبت به مسائل داخلی، سیاسی، بین‌المللی و دیپلماسی تغییر نکند، همین جریان ادامه خواهد داشت.
داود سلیمانی، نماینده مجلس ششم و عضو شورای مرکزی انجمن اسلامی مدرسین دانشگاه روز دوشنبه در یک موضع‌گیری با بیان اینکه متاسفانه هر روز با تنگناهای بیشتری در عرصه‌های اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی مواجه می‌شویم، بنابراین، اساسی‌ترین گامی که حاکمیت باید در این مسیر بردارد، تغییر رویکردهاست، اظهار کرد: اگر مدعی دموکراسی یا جمهوریت به عنوان رکن حاکمیت هستیم، باید به تقویت نهادهای مدنی بپردازیم.
اکنون که راس و بدنه جریان مذکور خواهان تغییر رویکرد در حکمرانی است، باید چند مولفه اساسی مورد توجه قرار گیرد. نخست آنکه اصلاحاتی‌ها باید «یک سوزن به خود و یک جوالدوز به مردم بزنند». یعنی تکلیف را با خودشان مشخص کنند، نمی‌شود فقط بر تغییر و تحول در حکمرانی کشور تاکید کنند و خود آنها هیچ اصلاحاتی را در شیوه و رفتار سیاسی‌شان اعمال نکنند.
اگر قرار است اصلاح‌طلبان به سمت رفتار دموکراتیک حرکت کنند، باید  اجازه دهند احزاب نقش مستقل خود را ایفا کنند، نه اینکه احزاب را به سربازان جبهه اصلاحات تبدیل کنند. بیانه‌هایی که تاکنون به نام جبهه اصلاحات صادر شده در واقع حرف و دیدگاه حزب اتحاد ملت ـ بدل جبهه منحل شده مشارکت ـ است. همان تشکلی که چهره‌هایی همچون آذر منصوری، علی شکوری‌راد و محسن میردامادی (مشارکتی‌های سابق) در آن فعالیت می‌کنند. جالب اینجاست‌که جریان اصلاحات در طول سال‌های اخیر بارها رویکرد خود را تغییر داده است اما با این حال، «در همیشه روی یک پاشنه می‌چرخد.» از سال ۷۸ و حوادث کوی دانشگاه، تا سال ۸۸ و نپذیرفتن نتایج انتخابات، سال ۹۶ و عدم پذیرش مسئولیت دولت روحانی و در نهایت در سال ۱۴۰۱ بخش قابل توجهی از اصلاح‌طلبان در موضع اپوزیسیون قرار گرفتند. با چنین تغییرات متناوب و متناقض، آیا واقعا به مردم نزدیک‌تر شده‌اند که امروز طبل تغییر رویکرد در حاکمیت را به صدا درآورده‌اند؟ 
اصلاح‌طلبانی که می‌گویند حاکمیت یک گام به جلو بردارد و تغییر جهت دهد، خود آنها (اصلاح‌طلبان رادیکال) تاکنون چه اقدامی انجام داده‌اند تا برادری‌شان را با ساختار سیاسی به اثبات برسانند؟ چرا به‌رغم اینکه تعدادی از همفکران‌شان در انتخابات مجلس دوازدهم، خواهان  نقش‌آفرینی در رقابت‌های انتخاباتی شده بودند، حاشیه را بر متن ترجیح دادند و از صحنه کناره‌گیری کردند؟ چرا محمد خاتمی که با واژه «تکرار می‌کنم» در پیروزی اصلاح‌طلبان کمتر شناخته شده در مجلس دهم سهیم شد، در ۱۲ اسفند ۱۴۰۲ ژست اپوزیسیون گرفت و پای صندوق رای نیامد؟!
آنچه مشخص است، دوران حرف‌هایی که هیچ فایده‌ای برای مردم ندارد و ساده‌انگارانه طرح می‌شود، گذشته است و هر جریان سیاسی که بخواهد همچنان براین منطق تاکید داشته باشد، نه‌تنها کمکی به کشور نمی‌کند بلکه بر چالش‌ها می‌افزاید. حال باید خطاب به جریان اصلاحات گفت: اولا: اگر دنبال اصلاح رویکرد هستید باید ابتدا نگاه‌تان به مردم تغییر کند، نه آنکه با طرح مسائل حاشیه‌ای فرار رو به جلو کنید. ثانیا: اگر می‌خواهند تغییری انجام شود، باید از خود آغاز کنند تا با یک پوست‌اندازی در ساختار اصلاحات، تفکیکی بین تندروها و حاشیه‌سازان با سایر نیروها (میانه‌روها) صورت گیرد؛ آنگاه نشان داده می‌شود به چه اندازه به ایده‌هایی که ارائه می‌دهند پایبند هستند.
 

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.