۱۱ آذر ۱۴۰۴ - ۱۰:۲۷
کد خبر: ۱۸٬۴۳۴

۱۲ آذرماه در تقویم کشورمان به نام روز علوم اجتماعی، نام‌گذاری شده است. این روز مصادف با تولد غلامحسین صدیقی، استاد پیشگام علوم اجتماعی و جامعه‌شناسی است که نقش بسزایی در توسعه این علم در کشورمان داشته است. روز ملی علوم اجتماعی توسط عده‌ای از علاقه‌مندان از جمله جناب ناصر تکمیل‌همایون سال‌ها قبل پیشنهاد و در مراسم صدمین زادروز دکتر صدیقی در سال ۱۳۸۴ در باغ نگارستان فعلی رسما اعلام شد. از آن تاریخ به بعد هرسال در این ایام، مراسم و همایش‌های مختلفی با محوریت علوم اجتماعی در موسسات آموزشی و انجمن‌های علمی برگزار می‌شود.

دانش تحلیل

آگاه: غلامحسین صدیقی در ۱۲ آذر ۱۲۸۴ در محله سرچشمه تهران زاده شد. او تحصیلات ابتدایی و بخشی از تحصیلات متوسطه را در مدرسه اقدسیه گذراند و نیز در مدرسه آلیانس به فراگرفتن زبان فرانسوی پرداخت. سپس به دبیرستان دارالفنون رفت و سال‌های آخر متوسطه را در آن مدرسه تحصیل کرد. در شهریور ۱۳۰۸ همراه با دومین گروه دانشجویان اعزامی از سوی وزارت معارف به فرانسه رفت و در دانشسرای مقدماتی شهر آنگولم به تحصیل پرداخت و در تیرماه ۱۳۱۱ موفق به اخذ لیسانس شد. غلامحسین صدیقی در بهار ۱۳۱۴ از دانشسرای عالی سن کلو در حومه پاریس فارغ‌التحصیل شد و در اسفند ۱۳۱۶ درجه دکتری را از دانشگاه پاریس دریافت کرد. وی در فروردین ۱۳۱۷ به ایران بازگشت و بلافاصله با سمت دانشیار در دانشگاه تهران مشغول کار شد. وی به واسطه آشنایی با افکار آگوست کنت و امیل دورکیم و مشاهده فضای اجتماعی، فرهنگی و سیاسی غرب بیش از پیش به اهمیت و ضرورت علوم اجتماعی پی برد. وی بعد از هشت سال تحصیل در فرانسه به ایران بازگشت و تصمیم گرفت تحولی ایجاد کند. مهم‌ترین خدمت علمی و فرهنگی او تاسیس موسسه مطالعات و تحقیقات اجتماعی در دانشگاه تهران در ۱۳۲۷ بود که در ۱۳۵۱ به دانشکده علوم اجتماعی تبدیل شد.

میراث صدیقی برای علم جامعه‌شناسی امروز
آزاد ارمکی، استاد جامعه‌شناسی دانشگاه تهران در مورد میراثی که از صدیقی به‌عنوان پدر علم جامعه‌شناسی به جا مانده می‌گوید: چند میراث از دکتر صدیقی بر جای مانده است. یکی، تاسیس نهادهایی است که امروز وجود دارد، مثل تاسیس گروه جامعه‌شناسی، بنیاد موسسه مطالعات تحقیقات و اجتماعی و از همه مهم‌تر، میراث آموزشی او. چون دکتر صدیقی بیش از اینکه به عنوان یک متفکر منتقد قلمداد شود، بیشتر به عنوان یک معلم تمام‌عیار با همه ویژگی‌های معلمی و استادی جلوه می‌کرد. این میراث مهم اوست، مثل آداب سخن گفتن و کلاس رفتن، ارتباطات اجتماعی، نزاکت علمی، استدلال علمی، نگارش و نظایر آن. اینها چیزهای مهمی است که ما در علوم اجتماعی از آن دور شدیم؛ یعنی درست بنویس، درست سخن بگو، کم بنویس، زیاده نگو، سر کلاس باش، به دانشجو اهمیت بده و بحث را دقیق پیش ببر. صدیقی بیشتر در حد یک معلم دانشگاه بود تا یک متفکر دانشگاهی. اصلا و ابدا هیچ اثری وجود ندارد که نشان دهد ایشان، تفکر یا جهت‌گیری اندیشگی خیلی خاصی را دنبال کرده باشد یا تلاش کرده باشد یک سوال بنیادین را جواب دهد. با این وجود، همه شاگردانش هم به این مهم اشراف دارند و اظهار می‌کنند که او یک استاد با منزلت آکادمیک به معنای معلمی و تعلیم و تربیت بود. تعلیم و تربیت، دغدغه نسل اول و دوم روشنفکران ایرانی است که به ایران آمده بودند؛ دغدغه‌ای که در دکتر صدیقی هم دیده می‌شد. البته کسانی هم قبل از صدیقی، در پی تربیت، اخلاق و آموزش بودند، اما صدیقی بهترین مثال‌واره این دغدغه است. در ایران، دانشگاه‌ها از تعبیری که در مورد صدیقی به کار بردم، عبور کرده. چرا؟ چون صدیقیون بعد از دکتر صدیقی، ایشان را به یک کلیشه تبدیل کردند تا از منش او بهره بگیرند. در واقع، صدیقیون داخل دانشگاه، کلیشه‌وار از دکتر صدیقی یاد کردند که فی‌الواقع بیشتر، وی را به آداب تعبیر می‌کردند تا کسی که یک الگوی رفتاری را ارائه داده باشد. البته من نمی‌گویم که اخلاق در دانشگاه نیست، اما سبک و سیاق سنتی صدیقی در دانشگاه وجود ندارد. مثلا شما نمی‌توانید استادی را پیدا کنید که وقتی دو ساعت سر کلاس می‌آید، شروع کند تمام‌عیار سخن بگوید و سوالات دانشجوها را جواب دهد. اینطور نیست. 

بی‌توجهی کشورهای جهان سوم به علم جامعه‌شناسی
در یکی از شماره‌های خبرنامه انجمن جامعه‌شناسی بریتانیا آمده است که پروفسور ساری حنفی که اخیرا به‌عنوان معاون انجمن بین‌المللی جامعه‌شناسی (ISA) برگزیده شده و نخستین معاون عربی- فلسطینی این انجمن است، درباره بی‌توجهی دولت‌های عربی خاورمیانه نسبت به علوم اجتماعی زبان به گلایه گشوده است. شاید در بیشتر کشورهای موسوم به جهان سوم یا درحال توسعه (که گویی برای همیشه در حال توسعه یا در حال ‌گذار هستند) قدر علوم اجتماعی آنطور که باید و شاید دانسته نشده است. در هر صورت شاید بتوان گفت این قضیه در کشور ما پیچیدگی‌های ویژه خودش را دارد. برخی افراد از علوم اجتماعی و به‌ویژه از جامعه‌شناسی، انتظار معجزه دارند. در این تردیدی نیست که انتظار پیش‌بینی دقیق و ارائه راه‌حل حقیقتا درست و کامل برای یک مسئله معین، از هیچ علمی- حتی علوم فیزیکی و پزشکی- نمی‌تواند واقع‌بینانه باشد. بدیهی است علوم اجتماعی و به‌ویژه جامعه‌شناسی، مقوله‌ای بسیار پیچیده و غامض است. با این همه، در کشور ما هنوز شکل‌گیری اجتماع علمی- حداقل در حوزه علوم اجتماعی- چندان جدی نبوده یا بسیار رقیق است و همچنین پژوهش اجتماعی به واقع و به‌طور جدی صورت نمی‌گیرد و بیشتر حالت صوری، رسمی و پیمانکاری دارد.
چندی پیش، شیرین احمدنیا، استاد دانشگاه علامه به عنوان رئیس انجمن جامعه‌شناسی منصوب شد. او که مسئولیت برگزاری هفته علوم اجتماعی که این روزها در حال برگزاری است را هم به عهده دارد معتقد است: برگزاری «هفته و روز علوم اجتماعی» تلاشی است برای آنکه علوم اجتماعی از محدوده دانشگاه‌ها فراتر رود و به مسئله عمومی تبدیل شود. ما می‌خواهیم جامعه بداند که علوم اجتماعی صرفا یک رشته دانشگاهی نیست؛ بلکه ابزاری برای فهم وضعیت امروز، کاهش آسیب‌ها، افزایش کیفیت حکمرانی و توانمندسازی مردم است. طی سال‌های اخیر رویدادهای متعدد پژوهشی برگزار شده‌اند، اما «هفته علوم اجتماعی» رویکردی متفاوت دارد: این برنامه نوعی جشن مشترک دانش، جامعه و نهادهای مدنی است که می‌کوشد گفت‌وگو را میان دانشگاه، جامعه و سیاست‌گذار زنده نگه دارد. به عبارتی این برنامه‌ها اگر درست طراحی شوند، می‌توانند اثرات آگاهی‌بخشی داشته باشند و همچنین اثر ارتباطی یعنی ایجاد پل میان دانشگاه، رسانه، نهادهای مدنی و حکومت حول محور جایگاه و کارآمدی علوم اجتماعی داشته باشند. در نهایت هدف این است که یادآوری شود علوم اجتماعی در لحظات دشوار جامعه، از بحران‌های اقتصادی تا مسائل سلامت، از مهاجرت تا آسیب‌های اجتماعی به عنوان یک منبع نقد و تحلیل و تبیین حائز اهمیت است.

نگاهی واقع‌بینانه به وضعیت علوم اجتماعی در ایران
امروز دانشگاه‌های بسیاری در کشورمان، صاحب رشته‌ها و گرایش‌های مختلفی از علوم اجتماعی هستند و نتیجه‌گیری که از این وضعیت می‌توان کرد این است که در مقایسه با شمار بالای دانش‌آموختگان رشته‌های مختلف علوم اجتماعی در ایران، اولا جامعه‌شناسی ما، در توصیف و تبیین وضعیت اجتماعی داخل ایران بسیار ضعیف عمل کرده است و ثانیا آن ارتباط مطلوب و قابل توجه میان پژوهشگران و متخصصان این رشته با عموم جامعه از یک‌سو و دولت و تصمیم‌سازان از سوی دیگر وجود ندارد. درصد بالایی از فارغ‌التحصیلان و دانش‌آموختگان علوم اجتماعی در ایران، مثل بسیاری از رشته‌های دانشگاهی، صرفا عنوان لیسانس یا فوق‌لیسانس یا حتی دکترای این رشته‌ها را یدک می‌کشند و اقدام قابل توجهی در زمینه شناخت جامعه ایران و مسائل آن صورت نداده‌اند. تعداد محدودتری که به هر حال در زمینه جامعه‌شناسی و علوم اجتماعی مطالعه و تحقیق می‌کنند، درگیر مسائل نظری و مباحث انتزاعی می‌شوند و بیشتر وقت‌شان صرف ترجمه کتاب‌ها و مقالات این حوزه از زبان‌های دیگر می‌شود. تعداد جامعه‌شناسان و پژوهشگرانی که به‌طور علمی و دانشگاهی به مطالعه جامعه ایران و مسائل آن می‌پردازند و بر این اساس محصولاتی به صورت کتاب و مقاله ارائه می‌کنند، بسیار اندک است. در میان آثار و نوشته‌های فراوانی که در دانشگاه‌ها و موسسات آموزش عالی در رشته‌های مختلف علوم اجتماعی، تحت عناوینی چون رساله، پایان‌نامه، تحقیق و مقاله علمی- پژوهشی تولید می‌شود، کمتر به مسائل انضمامی و مبتلابه جامعه توجه می‌شود و مقالات و رساله‌ها، عمدتا کلیشه‌ای، قالبی یا بیش از حد انتزاعی هستند. آن دسته از نوشته‌ها و تحقیقات معدود اما ارزشمندی هم که واقعا مصداق تعبیر «جامعه‌شناسی» هستند، یعنی به معرفی و شناخت جامعه می‌پردازند یا معمولا به صورتی بسیار محدود و نادرست عرضه می‌شوند و عموم اهل فرهنگ و سیاستمداران، از وجودشان بی‌اطلاع هستند یا در صورت ارائه عمومی، چنان بیان و زبانی پیچیده و تخصصی و دانشگاهی دارند که عملا برای غیرمتخصصان بی‌فایده و غیرقابل فهم می‌شوند. خلاصه آنکه «جامعه‌شناسان ایرانی»، هم در مقام پژوهشگر و محقق و هم در جایگاه معلم و آموزگار و ارائه‌دهنده راهکار، در متن جامعه حضور ندارند و با فاصله از اجتماع به کار و تحقیق می‌پردازند. آنها در صورت اشتغال به علوم اجتماعی نظری، درگیر مفاهیم و نظریه‌ها و صورت‌بندی‌های نظری- مفهومی خود هستند و از توصیف و تبیین آنچه واقعا در جامعه در جریان است، ناتوان. جامعه نیز در غفلت از تولیدات محدود و معدود آنها، کار خود را می‌کند و شرایط و اصول زندگی اجتماعی را به صورت تجربی و با روش آزمون و خطا و از خلال سر و کله زدن با شبکه‌های اجتماعی و رسانه‌های جمعی و فضای مجازی می‌آموزد. مهم‌تر از این فاصله فراوان میان جامعه‌شناسان با نهادهای تصمیم‌گیرنده برای جامعه و دولت‌هاست. دولت و حکومت به‌طور خاص و عموم تصمیم‌سازان برای جامعه از جمله مدیران بخش‌های خصوصی، هیچ وقعی به دانش جامعه‌شناسی و توصیفات و تجویزهای جامعه‌شناسان نمی‌گذارند و برای قانون‌گذاری و تصمیم‌گیری در سطح اجتماع، عملا از باورهای ناسنجیده و غیرعلمی خود، بهره می‌گیرند.
علوم اجتماعی در گسست از جامعه، عملا به زایده‌ای بی‌مصرف و اضافی برای کل اجتماع به‌طور کلی و نظام دانشگاهی به‌طور خاص بدل می‌شود، البته اگر بتوان واگویه کردن نظریه‌ها و ترجمه آثاری درباره جوامعی دیگر را علوم اجتماعی به معنای دقیق آن خواند. علوم اجتماعی اگر نتواند درباره سیر و روند تحولات اجتماعی، مسائل نسلی، معضلات خانوادگی، آسیب‌های اجتماعی، مسائل جوانان، تاثیر و پیامد سیاست‌گذاری‌ها در جامعه، مسائل زنان، مشکلات اقلیت‌ها و گروه‌های مختلف اجتماعی و... روشنگری کند، اسم بی‌مسمایی می‌شود که کارش تکرار مکررات دیگران است. کاهش اقبال جوانان به دانشگاه‌ها به نحو عام و به رشته‌های علوم انسانی و علوم اجتماعی به‌طور خاص، گواهی آشکار از بی‌فایدگی دانشگاه و این رشته‌هاست. دیر زمانی در جامعه ایران به نظر می‌رسید که دانشگاه منشأ تحولات و تغییرات است و چشم امید بسیاری از دلسوزان به دانشگاه‌ها دوخته شده بود. اکنون شواهد نشانگر آن است که دانشگاه و تولیدات آن از جمله علوم اجتماعی، ارزش و اهمیت پیشین خود را از دست داده‌اند و گروه‌های علوم اجتماعی، به سمساری‌هایی تبدیل شده‌اند که اجناسی بنجل و به درد نخور و تاریخ مصرف گذشته عرضه می‌کنند. اکثریت جامعه تمایلی به مراجعه به آنها ندارد، جز علاقه‌مندان به عتیقه‌جات و مجموعه‌داران متفنن و سرگرمی‌طلب.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.