۲۹ بهمن ۱۴۰۲ - ۱۸:۰۲
کد خبر: ۲٬۳۴۲

سریال «مستوران» ایده‌ای جذاب برای به تصویر کشیدن تاریخ کهن ایران با حال و هوای جادویی و رازآمیز بود. باتوجه به اینکه هدف سازندگان این بوده که داستانی تخیلی را در قالبی تاریخی روایت کنند، اما گویی تنها ایده بسیار جذاب بوده و اجرای آن آنچنان که باید چنگی به دل نزده است. باتوجه به اینکه مجموعه تلویزیونی «مستوران» محصول «سازمان هنری رسانه‌ای اوج» است و غرب‌ستیزی یکی از مضامین غالب آثار این سازمان است، در این سریال هم اشاره‌ها و نمادپردازی‌های نسبتا واضحی وجود دارد که همین مضمون را منتقل می‌کنند.

تنیدگی کهن الگوها با ادبیات مدرن

الناز برکاتی_ خبرنگار سرویس فرهنگی: همیشه قصه‌های افسانه‌ای جذاب بوده‌اند. گواه این ادعا انبوه آثار ادبی به جا مانده با این مضمون در تاریخ ادبیات جهان و خاصه ایران است. از شاهنامه گرفته تا هزار و یک شب که اولی شاهکار فردوسی برای نظم کشیدن اساطیر ایرانی است تا آخری که کشکولی از داستان‌های هندی، عربی و ایرانی به شمار می‌رود و مولف مشخصی ندارد و هر که توانسته داستانی به هزار و یک شب افزوده است. با وجود چنین عقبه درخشانی در فرهنگ غنی ایرانی دست آثار نمایشی وطنی در بازنمایی این افسانه‌ها بسیار خالی است. سریال به یادماندنی «سلطان و شبان» شاید تنها نمونه این آثار باشد که بیش از چهار دهه از پخش آن می‌گذرد.

فصل اول سریال «مستوران» در تابستان ۱۴۰۱ و در ۲۶ قسمت از شبکه اول سیما پخش شد. داستان فصل اول درباره دزدیده شدن پسربچه‌ای به نام لطفعلی توسط یک قبیله وحشی و تلاش پدر و مادرش برای بازگرداندن او بود. «مستوران ۲» عاشقانه‌ای در دل تاریخ است، باز هم قصه‌ای از لطفعلی در شهر مستوران را دارد، شهری که جوانیِ لطفعلی در آن می‌گذرد؛ عطاری که دلداده دختر پادشاهی مستبد شده است.

حکایتی از شهر پر قصه

حتماً آن حکایت افسانه‌ای را شنیده‌اید که در طی آن دختر پادشاه به ناگاه دچار بیماری صعب‌العلاجی می‌شود، حاکم طبیبان شهر را فرا می‌خواند تا دخترش را مداوا کنند، اما به یک شرط؛ شرط بر آن است هر آن طبیبی که بر بالین شاهدخت حاضر می‌شود و قادر به معالجه او نمی‌شود، گردن زده شود و آن طبیبی که به این موفقیت نائل می‌شود پادشاه آرزویش را برآورده کند و حالا آرزوی لطفعلی وصال دختر پادشاه است و...این گوشه‌ای از داستان «مستوران2» است. شهری که قصه کم ندارد، سیمرغ بر فراز آن در حال پرواز است، از یک سو داستانش با قبیله وحشی‌ها گره خورده، از سویی ساحره‌ها را به خود می‌بیند و از یک سوی دیگر دوال‌پا آرزوی انسان شدن را دارد. داستان سریال مستوران اقتباسی آزاد از افسانه‌های کهن ایرانی است. منابع بسیاری از داستان‌ها و افسانه‌های کهن ایرانی به کمک فیلم‌نامه سریال مستوران آمده‌اند تا فیلم‌نامه این سریال را غنی کنند.

تنیدگی کهن الگوها با ادبیات مدرن

کارگردانی خبره و باتجربه

فصل اول سریال به کارگردانی مسعود آب‌پرور تولید شد، اما فصل دوم این سریال به کارگردانی سید علی هاشمی که پیش از این سابقه همکاری در پروژه عظیم «محمد رسول‌الله» را با مجید مجیدی و «در مسیر زاینده‌رود» را با حسن فتحی داشته است،ساخته شد. البته پیش از آنکه اولین سریال تلویزیونی خود را بسازد سینمایی «زعفرانیه ۱۴ تیر» را کارگردانی کرد. این فیلم گرچه در جشنواره‌های جهانی به نمایش درآمد، اما تاکنون فرصت اکران در ایران را پیدا نکرده است.

حاصل برون‌سپاری

«مستوران» تولید سازمان اوج است، هرچند صدا و سیما تمایل چندانی به آثاری خارج از تولیدات خود ندارد و ترجیح می‌دهد در کنار آثاری باشد که بر صفر تا صدش نظارتی تام و تمام داشته باشد، اما این سریال حاصل یک برون‌سپاری است، محصول گروهی است که پیشتر تجربه‌های موفقی همچون برنامه «به افق فلسطین»، سریال «سر دلبران»، «پایتخت 5» و... را در قاب همین تلویزیون به ثبت رسانده‌اند.فصل دوم در38  قسمت 50 دقیقه‌ای بوده است و این فصل نسبت به فصل اول، روندی کند داشت و در برخی بخش‌ها دیالوگ‌ها حالت مصنوعی و غیر قابل باور قلمداد شده‌اند.

تصویر ایران در برابر غرب

در فصل اول، قبیله وحشی‌ها در این سریال ظاهرا نمادی از غرب (در معنای سیاسی) است و شهر مستوران هم نمادی از ایران. وحشی‌ها شکل و شمایل و لباس پوشیدنشان متفاوت از مردم شهر مستوران است (شکل و شمایلی که بی‌شباهت به شخصیت‌های سریال «وایکینگ‌ها» نیست). آن‌ها مال و ثروت فراوانی دارند و کارشان غارت اموال و «امنیت» دیگران است؛ البته بین خودشان قوانین سفت و سختی برای جلوگیری از دزدی دارند. آن‌ها در شهر مستوران حداقل یک «نفوذی» هم دارند که اسمش «جهاندخت» است (کنایه‌ای که در این اسم وجود دارد کاملا روشن است). این نفوذی همان کسی است که عامل اصلی ربودن کودک «نخبه» و باهوش اهل مستوران است (کنایه‌ای به تلاش برای حذف یا جذب نخبه‌های ایرانی). این دزدی اتفاقی است که به قول راوی سریال، «امنیت» را در شهر به واژۀ غریبی تبدیل می‌کند. در بین وحشی‌ها یک فالگیر یا جادوگر هم هست که به لطیفه می‌گوید باید برای پیدا کردن پسرش از شوهرش جدا شود (احتمالا اشاره به تلاش‌های فرهنگی برای سست کردن نهاد خانواده در ایران).

اکت‌های چریکی- کماندویی «غزال»، که رهبر قبیله وحشیان است و عشق مازوخیستی او در فصل دوم، بیشتر به‌نظر می‌رسد کپی دست‌چندم زنان سریال‌های «وایکینگی» چند سال اخیر در نتفلیکس و HBO باشد. با این اوصاف و با اضافه کردن ادا و اطوارهای «دخترفرنگی» ماه‌منیر شاید بتوان گفت «فمینیسم» در ذهن خالقان مستوران رسوخ کرده است.

اضافه شدن یک «زن» شبه‌نینجا به تیم اعزامی ترور لطفعلی و به تصویر کشیدن زنی در نقش زمخت و مردانه‌ی «هیت‌من» نشان از این موضوع دارد. اما سکانس «اکشن» درگیری و تعقیب و گریز همین تیم عملیاتی هیت‌من‌ها با لطفعلی و دوستش، ناخواسته تبدیل به کمیک‌ترین بخش سریال شده، به ویژه وقتی سرگزمه‌ی دربار و منتهای عملیات تروریستی مثل آهو مغلوب لطفعلی خان «آرنولد» می شود!

تنیدگی کهن الگوها با ادبیات مدرن

ضعف‌های عمیق ساختاری و محتوایی

صحنه‌پردازی و جلوه بصری سریال اگرچه به خودی خودش چیز نظرگیر و خارق‌العاده‌ای نیست اما ظاهرا تا حدی نسبت به فصل اول پیشرفت داشته است؛ چهره‌ها کمی تابناک‌تر و زیباترند، جلوه رنگ‌ها بیشتر است و از تعداد صحنه‌هایی که در محیط‌های تاریک فیلمبرداری شده‌اند تا اندازه‌ای کاسته شده است.اما باز هم روند کند و حوصله‌سربر داستان ادامه دارد. آنچه در قسمت اول و در طول نزدیک به ۴۵ دقیقه اتفاق افتاد، بدون اغراق و به راحتی می‌توانست در ۵ یا ۱۰ دقیقه روایت شود، بدون اینکه هیچ نکته‌ای از دست برود یا خللی به داستان وارد شود؛ داستانی که با روند خطی و قابل‌پیش‌بینی‌اش چندان چیز زیادی هم برای از دست رفتن ندارد.

این سریال نیز مانند بسیاری از سریال‌های دنباله دار ایرانی نسبت به فصل اول افت محسوسی داشته است. یکی از دلایل این است که فصل دوم «مستوران» در روایت داستان و شناساندن شخصیت‌های خیر و شر خود تازگی فصل نخست را ندارد و بجای روایت داستانک‌های جذاب و پرداخت بهتر به شخصیت‌های تازه‌ای، چون نوذر، نگین، نورا و باقی بازیگران تمام تمرکز خود را به نمایش دیالوگ‌های عاشقانه میان لطفعلی و ماه منیر گذاشته است.

ایده‌ای فاخر اما خام

باتوجه به اینکه تلویزیون دشوارترین روزهای خود را سپری می‌کند، سریال «مستوران» در دل تلویزیون جا خوش کرده است و ترکیبی از عشق و معما را با ادبیات کهن به تصویر می‌کشد اما با این حال نه عاشقانه‌های لطفعلی و ماه‌منیر توانست چنگی به ساز عواطف بیننده بزند و نه نشان دادن مار و انداختن پوست گوسفند روی دوش برخی از شخصیت‌ها کمکی به رازآلود شدن قصه کرد. با آن که شأن پرنده‌ی اسطوره‌ای ایران، در حد واسطگی و تسهیل‌گری برای دستیابی لطف‌علی به نوش‌دارو برای ماه‌منیر، پایین آمده است اما به تصویر کشیدن «دَوال‌پا» موجودی شبه انسان و سیمرغ، که نماد مفاهیم والای عرفانی است، ریشه امید را برای زنده کردن ادبیات کهن در دل‌ها می‌کارد.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.