آگاه ـ در زمانی که نظام دو قطبی بر دنیا غالب بوده و دو ابرقدرت شرق و غرب تحت عنوان دو بلوک سوسیالیستی و کاپیتالیستی بقول آندره فونتن در کتاب یک بستر و دو رژیا، در یک بستر آرمیده بودن و برای خود دو رؤیای شیرین در جهان میدیدند، با وقوع و درخشش انقلاب ضد استبکاری غرب و شرق، رؤیای شیرین آنها به کابوسی تلخ تعبیر و تبدیل شد. شرق فروپاشید. غرب بدتر از فروپاشی است. نه شکست بلکه سرشکستگی و فرار خفت بار امریکا و ناتو و پیشتر شوروی سابق با آن همه هزینه و داعیه از افغانستان با دستان خالی و در منطقه، بیانگر استیصال و درمانگی و عجز آنهاست. بعد از نهضت ضد استبدادی مشروطیت با شعار آزادی و انحراف آن و نهضت ضد استعماری ملی نفت با شعار استقلال و سرکوب آن با کودتاه، انقلاب اسلامی ایران با شعائر شعور خیر و شورانگیز حکمتآمیز حرکت آفرین استقلال، آزادی و حکومت جمهوری اسلامی پرقدرت پدیدار گشته و پیروزی شکوهمند یافت. استقلال: رهایی از سلطه و نفوذ و وابستگی اقتصادی، سیاسی و فرهنگی بیکانه (چه غربی و چه شرقی)، آزادی: رهایی از خودرأیی، خودمحوری و خودکامگی سلطنتی مطلقه شخصی، خانوادگی و خاندانی، ملوکی (مالکیت دولت و مملوکیت ملت و مملکت) و موروثی و عقب ماندگی بود. به مصداق:
خوشتر آن باشد که سر دلبران گفته آید در حدیث دیگران
میشل فوکو فرانسوی، چهرگان شاخص پست مدرنیسم که شالودههای مدرنیسم را به چالش کشانیده در جریان انقلاب اسلامی به ایران سفر کرد. وی در کتاب ایرانیها چه رؤیایی در سر دارند؟ با نگاهی فرادینی و حتی غیردینی و بیرونی، غیر ایرانی و از خود غرب، در باره انقلاب اسلامی مدعی میشود: «جنبشی که از راه آن بتوان عنصری معنوی را داخل زندگی سیاسی کرد. کاری کرد که این زندگی سیاسی مثل همیشه سد راه معنویت نباشد بلکه به پرورشگاه و جلوهگاه و خمیر مایه آن تبدیل شود» (ایرانیها چه رؤیایی در سر دارند؟ ص ۴۰). اعلام میکند: «مرا تحت تاثیر قرار داده چون کوششی است برای اینکه برای پاسخگویی به پارهای مسایل امروزی، برخی از ساختارهای جدایی ناپذیر اجتماعی و دینی سیاسی شود» (همان، ص ۴۱). و تأکید میکند: «مرا تحت تأثیر قرار داده است چون از این جهت کوششی است برای اینکه سیاست یک بُعد معنوی پیدا کند»(همان). وی که مدعی نظریه گسست تاریخ بوده که توسط پرفسور محمد ارکون وارد جهان اسلام شده و دکتر سروش و محمد مجتهد شبستری وارد ایران شده و بر اساس آن گذشته کشورها هیچ رابطه معناداری یا حالیه و آینده آنها ندارد، برخلاف نظریه خودش و تنها و استثنائا در مورد ایران مدعی یگانگی سیر سرنوشت ایران آنهم بهمثابه امری عجیب شده و میگوید: «سرنوشت عجیب دارد ایران. در سپیده دم تاریخ، این کشور دولت و سازمان اداری را پدید آورد» (همان، ص ۳۲). و بشریت از بدویت وراد مدنیت کرد. و این همه اختراعات فناوری همانند ابرراینه، ماهواره تا فتح مریخ، محصول این ابر اختراع مدنی و تمدنسازی ایران، ایرانی و ایرانیان است. در موضعی دیگر باز تاکید میکند: «در سپیده دوم تاریخ، ایران دولت را اختراع کرد و نسخه آن را به اسلام سپرد»(همان). اما امروزه و با انقلاب اسلامی «این گوشه کوچک جهان است که زمین (موقعیت راهبردی) و زیر زمین (نفت و ذخائر) میدان بازیهای استراتژیهای جهانی (هارتلند) است. برای مردمی که رو این خاک زندگی میکنند جست و جوی چیزی که ما غربیها امکان آن را پس از رنسانس و بحران بزرگ مسیحیت از دست دادهایم چه معنی دارد: جست و جوی معنویت سیاسی؟»(همان). به همین سبب ادامه میدهد: «در رویدادهای ایران چیزی هست که مایه تشویش ناظران امروزی است. چیزی که نه در چین میتوان یافت؛ نه در ویتنام، نه کوبا: موج عظیمی است بدون ابزار نظامی، بدون پیشگام، بدون حزب، رویدادهای ایران از نوع جنبشهای ۱۹۶۸ هم نیست، چون این مردان و زنانی که با سر بند و گل تظاهرات میکنند یک هدف سیاسی آنی دارند؛ آماج حمله ایشان شاه و رژیم اوست، و به راستی هم این روزها دارند آن را بر میاندازند»(همان، ص ۴۴). چرا که «تشیع پیروان خود را به نوعی بی قراری مسلح میکند و در ایشان شوری میدمد که هم سیاسی و هم دینی است»(همان، ص ۳۰). در آن «نه گذشتهگرایی احساس میشد نه گریز، نه بیسامانی و نه ترس»(همان، ص ۲۹). «دین افیون تودههاست، ...از هر حرفی ابلهانهتر، خشکتر، غربیتر است» (همان). آن هم در گزارشی تحت عنوان «رهبر اسطورهای انقلاب ایران» (همان، ص ۶۱) بیان میکند: «نفی رژیم در ایران پدیدهای است عظیم و اجتماعی. اما نه به این معنی که سر در گم و عاطفی (احساساتی) باشد یا به خود چندان آگاهی نداشته باشد. به عکس انتشارش بسیار کارامدی است»(همان، ص ۶۳). این «جنبش نه نظیری دارد و نه جلوه و تظاهری»(همان). تظاهرات دارد اما ظاهرسازی نیست. حرکتی مکتبی، مردمی و با رهبری است. تحولی بنیادین، جامع، نظاممند و هدفمند است. انقلاب اسلامی ایران «خواستی است جمعی و کاملا یگانه»(همان). و «عجیب است ... چنین وحدت شگفتانگیزی از خود نشان میدهد» (همان). چنانکه «پزشک تهرانی و ملای شهرستانی، کارگر نفت و کارمند پست و دانشجوی چادری همه یک اعتراض و یک خواست دارند. در این خواست چیزی هست که مایه تشویش خاطر است، همیشه صحبت از یک چیز است، یک چیز واحد و بسیار مشخص: شاه باید برود. اما برای مردم ایران، این چیز یگانه معنیش همه چیز است: پایان وابستگی، از میان رفتن پلیس (سرگوبگر)، توزیع مجدد درآمدهای نفتی، تعقیب عوامل فساد، فعال شده دوباره اسلام، یک شیوه زندگی جدید، روابط جدید با غرب، با کشورهای عرب، با آسیا و غیره. ... اما این همه چیزی که میخواهند «آزادی امیال» نیست، بلکه آزادی از هر چیزی است که در کشورشان و در زندگی روزانهشان نشانه حضور قدرتهای جهانی است»(همان، صص ۴- ۶۳). در خاتمه و در مقام جمع بندی مطرح میسازد: «وقتی از ایران (بفرانسه) آمدم سئوالی که همه از من میکردند این بود: «این انقلاب است؟» من جوابی نمیدادم، اما دلم میخواست بگویم: نه! به معنی ظاهر کلمه، انقلاب نیست؛ یعنی نوعی از جا برخاستن و بر پا ایستادن، قیام انسانهای دست خالیای است که میخواهند باری را که بر پشت همه ما (حتی خود فرانسویها و غربیها و همه مردم تحت سلطه و ستم دیده جهان)، و به ویژه بر پشت ایشان، بر پشت این کارگران نفت، این کشاورزان مرزهای میان امپراطوریها (امپریالیسم چپ و راست شرق و غرب)، سنگینی میکند از میان بردارند: بار نظم جهانی را. شاید این نخستین قیام بزرگ بر ضد نظامهای (سلطه) جهانی باشد، مدرنترین و سرگیجهآورترین صورت قیام»(همان، ص ۶۵). به همین سبب «درماندگی آدمهای سیاسی قابل درک است»(همان). که نمیتوانند انقلاب اسلامی ایران را حتی درست توصیف کنند تا چه رسد به اینکه آن را بصورت دقیق تحلیل نمایند.«»(همان). چرا که «جنبشی که نمیگذارد انتخابهای سیاسی پراکنده اشت کنند. جنبشی که در آن نَفَسِ مذهبی دمیده شده است که بیش از آنکه از عالم بالا (فقط آخرت مثل مسیحیت) سخن بگوید به دگرگونی این دنیا میاندیشد»(همان). فوکو، در کتاب ایران: روح یک جهان بی روح، ترجمه نیکو سرخوش و افشین جهاندیده، که ایران را انقلاب اسلامی را دمیدن روح در جسم بیجان جهان مدرن تلقی و تعبیر میسازد در مصاحبهای به مصداق: «ان الله لا یغیر ما بقوم حی یغیروا ما بانفسهم»؛ «سرشت ملتی که تغییر کرد، سرنوشت آن تغییر میکند» مطرح مینماید: «یکی از چیزهای سرشت نمای رویداد انقلابی (اسلامی ایران) این واقعیت است که این رویداد انقلابی، ارادهای مطلقا جمعی را نمایان میکند – و کمتر مردمی در تاریخ چنین فرصت و اقبال داشتهاند. اراده جمعی اسطورهای سیاسی است که حقوقدانان یا فیلسوفان تلاش میکنند به کمک آن نهادها و غیره را تحلیل یا توجیه کنند. ارادهی جمعی یک ابزار نظری است: «اراده جمعی» را هرگز کسی ندیده است، و خود من فکر میکردم که اراده جمعی مثل خدا یا روح است و هرگز کسی نمیتواند با آن رو به رو شود. نمیدانم با من موافقید یا نه؟ اما ما در تهران و سرتاسر ایران با اراده جمعی یک ملت برخورد کردهایم. و خُب باید به آن احترام بگذرایم، چون چنین چیزی همیشه روی نمیدهد.»(همان)
هم اینک همگی استراتژیستهای جهانی مدعیند تمدن بعد از قرنها از غرب، تدریجا دارد به شرق انتقال مییابد. ما مدعی هستیم به شرق بر میگردد. چرا که شرق، خاورمیانه، ایران بزرگ، مولد و موطن اصلی تمدنسازی بزرگ بوده است. از هنری کسینجر، بزرگترین استراتژیست غربی و صهیونیستی تا مرحوم حسنین هیکل مصری، مشاور سیاسی جمال عبدالناصر، رئیس جمهور اسبق مصر و سردبیر رونامه الاهرام مصر، ایران در حال تجدید تمدن پیشین خود و تمدنسازی نوین است. همه مدعین که چهار قدرت بزرگ؛ چین، روسیه، هند و ایران تمدن آینده را میسازند. چین؛ ابرقدرت اقتصادی است. روسیه؛ ابرقدرت نظامی. هند؛ ابرقدرت تولید نرمافزاری رایانهای است. وزیر خارجه وقت آلمان در دیداری دیپلماتیک در سازمان ملل با حضور نگارنده اعلام کرد که وزیر خارجه وقت امریکا در نشستی متشکل از وزاری خارجه و دفاع و ۱۵۰ نفر کارشناسان برجسته امریکا، اروپا، کانادا و اسپانیا در واشنگتن دی سی پایتخت امریکا، اعلام کرد که ایران، بهسبب دسترسی به دین، ابرقدرت معنوی است. دارد به فناوری دست مییابد. اگر موفق شود دیگر کاری نمیتوانیم بکنیم. اینها ایران را ابرقدرت معنوی و قدرت تمدنسازی میدانند. مرحوم هیکل میگفت: ایران، یک بار در زمان داریوش هخامنشی با ارتش خودش را به دریای مدیترانه رسانده است. امروز با ولایت فقیه رسانیده است. اما ایران از طریق دلها وارد شده و منجی میشود (چنان که در مورد شهید حاج قاسم سلیمانی شاهد آن بودیم). از طریق اشغال و با سلطهگری وارد نمیشود. این بدان معنا بوده که تمدنساز و تمدن آینده شرقی و جهانی ایرانی – اسلامی است. چون چین، روسیه و هند، نه ظرفیت و نه دغدغه تمدنسازی دارند. ضمن اینکه بههرحال اینها شاخه و شعبههای سوسیالیستی (چین و روسیه) و یا لیبرالیستی (هند) مدرنیسم بوده که بسبب خلاء معنوی ذاتی و درونزادی توسعه و تمدن تک ساحتی (فرویدیسم) و تنازعی (داروینیسم - امپریالیسم) رو به احتضار میرود. تهدیدات و تحریمان نیز بهمنظور ایجاد مانع، اخلال و سنگاندازی در جریان بازگشت تمدنی و توسعه و تمدنسازی نوین شرقی- ایرانی- اسلامی- جهانی بوده بدانسان که رهبری معظم در چشمانداز گام دوم انقلاب اسلامی ترسیم نمودهاند. معتقدند نمیتوانیم جلوی این حرکت تاریخساز و تحول تمدنسازی را بگیریم اما بایستی تلاش کنیم روند آنرا کند و هزینههای آنرا بالا برد. اینجاست که بایسته بوده با گفتمانسازی و تحقق سازی دولتسازی اسلامی کارآمد، بهمثابه برترین چالش فرا روی جمهوری اسلامی ایران، الگوسازی اسلامی ایرانی پیشرفت، بهمثابه فراگیرترین راهبرد پیشبرد کشور و تمدنسازی نوین اسلامی، بهمثابه فراترین چشمانداز فراز آینده ما، قطار کشور را روی ریل پیشرفت مه جانبه انداخت. بهترتیبی که در قسمت پیش بدان پرداختیم. راهبرد الگوسازی اسلامی و ایرانی پیشرفت جمهوری اسلامی ایران، که نهایی شده و در آینده نزدیکی از ناحیه مقام معظم رهبری بهمثابه سند بالادستی کشور (از مجمع تشخیص تا مجلس و دولت) ابلاغ خواهد شد، محوریت عزیمت این تحولات آینده ساز خواهد بود. که اهتمام همگی نخبگانی علمی و عملی و مردمی را میطلبد. انشاء الله!
در صورت اقبال در فرصت دیگر به الگوی اسلامی یارانی پیشرفت، مبانی، تدابیر، افق، رسالت و آرمان آن خواهیم پرداخت.
نظر شما