آگاه: تحلیل شما از تحلیلهایی که امروزه برخی جامعهشناسان درمورد پیادهروی اربعین صورت میدهند چیست؟
طی ۱۰- ۱۲سالی که اقبال به پیادهروی اربعین در ایران زیاد شده شاهد آثار منتشرشدهای بودیم و در این حوزه کتابهایی نوشته شد و تحلیلها و سخنرانیهایی ارائه شد که میشود اینها را بهطور کلی دو دسته دانست؛ یک دسته تحلیلهایی که پیادهروی اربعین را آندنیایی ترسیم میکنند و یک دسته تحلیلهایی که ایندنیایی ترسیم میکنند. آنهایی که این مراسم را آندنیایی ترسیم میکنند نیز دو دستهاند؛ یک دسته آنهایی که تلاش میکنند یک تحلیل فلسفی، دینی، عرفانی یا الهیاتی برایش ارائه بدهند و کسانی که ادعا میکنند دستشان خالی است برای اینکه تحلیلی ارائه بدهد. آنهایی که این دنیایی تحلیل میکنند یک دستهاند و ایندنیایی تحلیل میکنند؛ اما بسیار روشن است که تحلیل ایندنیایی از پیادهروی اربعین مثل بنای مستحکمی است که به رنگ دربازکنش ایراد بگیرید؛ یعنی نمیتوانید کلیت قضیه را ببینید. دلیل نتوانستن این است که احتمالا ابزار تحلیل این امکان را ندارد یا اینکه عینک پژوهشگر این امکان را نداشته است. تحلیلهای موجود درمورد پدیده پیادهروی اربعین تنوع زیادی دارد. تحلیلهایی که به نظرم تحلیلهای درستی هستند آنهایی بوده که بعد الهی و ماورایی اربعین را توضیح میدهند و مسائل ایندنیایی هم در حد اینکه فقط کمک کنند و در حد اینکه به شکل تبعی همراهش باشند، اشاره میکند؛ لذا اگر کسی ادعا کند اربعین یک ویژگی توریستی و گردشگری دارد، درعینحال که حرف غلطی نمیزند، ولی تحلیل کلان و تصویر بزرگ قضیه را از دست داده است؛ هرچند حرفش بهشکل صوری حرف غلطی نیست.
در مورد افزایش اقبال به این پدیده معنوی چه نظری دارید؟
افزایش افراد تابع محاسبات مادی است؛ یعنی وقتی امکان رفتن برای افراد بیشتری فراهم میکنید و کسانی که پیشتر رفتهاند تجربیاتشان را در فضای مجازی به اشتراک میگذارند، زوار اینترنت داشته و تصاویر و لایو میگذارند و امکانات خانوادگی فراهم میشود و برای طبقات مختلف اجتماعی موکب فراهم میشود، همه این موارد تسهیلگری است و تحلیلهای مادی در اینجا تا حد خوبی میتوانند جواب دهند؛ چون بسیاری نمیتوانند اصل ارادت به سیدالشهدا(ع) را توضیح بدهند و شاید بسیاری از تحلیلهای الهی هم نتوانند ارادت به سیدالشهدا(ع) را بهشکل منطقی و عقلانی توضیح بدهند و ارادت افراد به سیدالشهدا توضیح سختی است، بهخاطر حرکت و مسیر امام حسین(ع) و بهدلیل اینکه در خمیره انسان سرشته شده و از آدم تا خاتم بر سیدالشهدا گریستند. تحلیلهای مختلفی میشود ارائه داد، اما حداقل چیزی که میتوان گفت این است که نور و حرارت جدی در قلوب آدمهای سالم نسبتبه سیدالشهدا وجود دارد که عده زیادی از این آدمهای سالم مسلماناند و عده زیادی هم مسلمان نیستند، ولی کم و بیش این ارادت را دارند و اربعین در چنین فضایی است؛ لذا هر چیزی که جهت خود را با جهت حرکت سیدالشهدا تنظیم کند و معنای این بدهد که در طریق سیدالشهدا قدم میگذارد و به مسیر و حرکت سیدالشهدا کمک میکند، قطعا از طرف آزادگان و مسلمانان و غیرمسلمانان حمایت میشود. اربعین حرکتی است که در این قضیه بسیار عیان است و چیزی که در آن مندرج است امر خیر و کمک کردن و احسان است. احسان به شکل کلی در همه فرهنگها یک مقوله پسندیده است؛ ولی وقتی در جریان سیدالشهدا تلقی میشود، دو چیز مثبت با یکدیگر همسو میشوند، گرایش به آن خیلی زیاد میشود و باعث همافزایی میشود. اینکه چرا افراد بیشتر میروند، با حمایتهایی که ازسوی دولتهای ایران و عراق اتفاق میافتد و مثلا پارکینگ فراهم میسازند، جادهها را توسعه میدهند، حضور موکبهای ایران را تسهیل میکنند و ترمینالهای مرزی را تقویت کرده و توسعه میدهند، حرکت ارادت به سیدالشهدا هم رشد پیدا میکند. پس قضیه مادی در اینجا بسیار خوب میتواند توضیح بدهد از این جهت که ارادت مردم کم نشده، اما زمانی عامل مادی کرونا وجود داشت و مردم نمیتوانستند بروند، از دور عرض ارادت میکردند؛ ولی وقتی موانع مرتبا حذف میشود و دولتها نیز تسهیلگری میکنند و موانع را حذف میکنند، این طبیعی است که سیل مشتاقان سال به سال زیادتر شود.
ظرفیتهای فرهنگی نهفته در این پدیده چیست؟
ظرفیتهای متعدد فرهنگی هست؛ ولی نکته بسیار مهم این است که مهمترین ظرفیت فرهنگی همین عرض ارادت امت اسلام به سیدالشهدا(ع) است؛ یعنی نباید اصل قضیه را فراموش کنیم؛ مثل حج که اصل قضیه حج ابراهیمی عرض عبودیت به محضر خداوند است و اگر برائت از مشرکین است بهواسطه این است که در راستای همان عبودیت حضرت حق است و اربعین هم همینطور است و اصل قضیه این است که نشان بدهیم در مسیر سیدالشهدا هستیم و جهان اسلام یا جهان تشیع در این قضیه با همدیگر وحدت دارند و اقوام و کشورهای مختلف و شیعیان و حتی اهل سنتی که به سیدالشهدا ارادت دارند در این قضیه وحدت پیدا میکنند؛ اما به تبع این اصل امکانات، نکات و ویژگیهایی در این دوره هست که میتوان استفاده کرد و قدری برنامهریزی برایش سخت است و نیازمند حمایتهای مادی نهادهای توانمند یا دولتهاست؛ مثل اینکه درمورد مسائل روز هماندیشیهایی در جهان اسلام صورت بگیرد یا شبکههای نخبگان جهان اسلام رشد پیدا کنند و مثلا مذهبیهای ایرانی با مذهبیهای عراقی پیوند پیدا کنند و در عرصههایی از همدیگر یاد بگیرند یا به همدیگر کمک بدهند. هر سال کنگره و کنفرانسی توسط عتبه عباسیه و عتبه علویه برگزار میشود اما به نظر میرسد در حد جمعیت و حرکت گستردهای که در آنجاست نمیتواند باشد؛ البته مسائل بسیار مفصلی وجود دارد؛ مثلا آب و هوای آنجا مثل اینکه موکبها با این ویژگیشان شکل نگرفتند و لذا در طول مسیر معمولا از این امکانات بهرهمند نیستید و اگر هماندیشی و کنفرانس باشد در نجف یا کربلا سامان داده میشود که در اینجاها مسئله اسکان را داریم و معمولا این شهرها امکان اسکان زائر زیادی ندارند و عمدتا زوار در مسیر هستند و مواکب مسیرند که اینها را اسکان میدهند؛ لذا مسائل زیرساختی پیچیدهای دارد اما بههرحال ظرفیت گستردهای برای هماندیشی، آشنایی و حتی مواجه شدن با تیپهای تشیع و مسلمانان و مناسک مختلف اربعین وجود دارد.
یک بخش از آن بهصورت ساختاری اتفاق میافتد؛ مثل بچهای که در طول تربیتش او را با خود به مسجد میبرید و در جو مسجدیها قرار میگیرد، حداقل مواردی که لازم است برای اینکه با این فرهنگ آشنا شود به دست میآورد و بعد کار آسانتر میشود؛ یعنی در این جو بزرگ میشود با حسین حسین گفتن یا قال الباقر و قال الصادق شنیدن و به این ترتیب، تربیت بسیار راحت میشود. اینکه در سبک زندگی جوانان چه تاثیری میتواند داشته باشد سوال آسانی نیست؛ به این دلیل که بسیار خوشبین نیستم به اینکه قضایایی مثل قضیه اربعین بتواند بهشکل ساختاری سبک زندگی جوانان ما را برای یک مدت طولانی عوض کند و تحتتاثیر یکسری روندهای جهانی شکل گرفتند و فقط خاص ما نیست و خاص بسیاری از کشورهاست؛ مثلا جوانان عراقی، عربستانی یا مصری ویژگیهای مشترکی با جوانان ایرانی دارند و مثلا کسانی که متولدین دهههای ۵۰ یا ۶۰ خورشیدی هستند با متولدین دهههای ۷۰ و ۸۰ بسیار فرق دارند و در سایر کشورها هم همینطور است؛ لذا بعید میدانم بتوان ادعا کرد که میشود با قضیه اربعین تغییر شگرفی در سبک زندگی جوانان ایجاد کرد؛ اما حداقلترین چیزی که میتوان گفت این است که نقطه و محل اتکایی است که اگر بماند میتواند خیالت راحت باشد که این فرد با معنویت و امر استعلایی ارتباطی دارد و این باعث میشود اگر چیزهای دیگر را هم از دست بدهد، این فرد از دست نرود؛ بهخاطر اینکه سیدالشهدا(ع) کشتی نجات است و اگر این ارتباط را داشته باشد موجب میشود فرد امید بیابد که اگر مشکلاتی برایش پیش بیاید، در نهایت اهل نجات باشد.
مقولهای که امروزه در مورد دینداری مطرح میشود حرکت دینداری مردم به سمت مناسکی شدن است. این موضوع تا چه حد درست است؟ آیا اجتماعات دینی و به قول برخی، ترویج حرکتهای کارناوالی دینی بر وجوه فردی دینداری غلبه کرده و توسعه مواردی مثل پیادهروی اربعین، اعتکاف، دستههای عزاداری و... یک آسیب است؟
اربعین به کارناوالی شدن چندان ربطی ندارد و موافق نظریه کارناوالی شدن نیستم. بعضی از مناسک و رفتارهای ما جنبه نمایشی پیدا کردند؛ اما موافق اینکه جنبه کارناوالی پیدا کنند نیستم و بهطور خاص درمورد اربعین به هیچ عنوان موافق نیستم؛ چون اربعین یک مدل بسیار جاافتاده، پسندیده و مورداتفاق در جهان اسلام است و هر چند شکل مناسکیاش پررنگ است، ولی مناسک با معنا با همدیگر بهشدت پیوند خوردند؛ یعنی اینطور نیست که با یک منسک منهای معنا، منهای امر قدسی و منهای معنویتی روبهرو باشیم و یک منسک فوقالعاده پرمغز و پرمعناست و اگر در بسیاری از مناسک دیده نشود، حداقل در راهپیمایی اربعین دیده میشود.
اینکه گفته میشود دینداری ما به شکل مناسکی شده دادههای موجود تایید نمیکند. در یکسری مناسک رشد کردند و اقبال به آنها زیاد شده است؛ مثل عمره دانشجویی، اعتکاف و پیادهروی اربعین و در مناسکی کاهش داریم و اقبال به آنها کم شده است؛ مثل نماز جماعت که در ادوار مختلف حضور در نماز جماعت یا نماز جمعه کم شده است. صرفا این نیست مناسکی که جنبه سیاسی دارند کم شدند و مناسکی که جنبه سیاسی ندارند زیاد شدند و در آنها تنوع وجود دارد ولی بهطور خاص بعضی از مناسک زیاد یا کم شدند؛ پس بهطورکلی نمیتوان ادعا کرد جامعه مناسکی شده است؛ چون بهتبع ادعای مناسکی شدن احتمالا جامعه از معنا تهی شده و به ایدهها، معانی و مفاهیم توجهی ندارد که این از بنیان غلط است و دادههای موجود تجربی اینها را هم تایید نمیکنند.
باید این نکته را در نظر داشت که سوژگی جوان مدرن امروزی از جوان ۲۰سال قبل قویتر است و به همین نسبت فردیتشان قویتر است و به همین نسبت حقوقی که برای خود طلب میکند و آزادی اجتماعی که میخواهد هم متنوعتر و بیشتر میشود و از این جهت با تیپها و کنشهای متنوع دینی روبهرو هستیم؛ یعنی با یک دینداری یکدست فقاهتی یا دینداری یکدست عوامگرایانه مواجه نیستیم و دینداریهای بسیار متنوعی داریم که یک بُعد آن فلسفی، یک بعد ماورایی، یک بعد عوامگرایانه و یک بعد خرافاتی است؛ یعنی بسیار متکثر شده و این ویژگی ما در کنار کشورهای دیگر هم هست؛ یعنی تکثر امر دینی در دوره مدرن اتفاق افتاده و ایران هم بهتبع دنیا که این اتفاق برایش افتاده، از این جهت میتوان گفت از یکسو دینداری فردی شده؛ زیرا هر کسی به اختیار خودش میگوید اینطوری خدا را میخواهم و میپسندم و دوست دارم اینطور انتخاب کنم؛ یعنی انتخابگری افراد بیشتر شده و تحمیل نمیپذیرند؛ اما از سوی دیگر میبینیم اینگونه مناسک و مراسم نیز گسترش پیدا کرده و تحلیل این گسترش یافتن هر دو عنصر مادی و معنوی را میطلبد.
نظر شما