آگاه: اشارت او به تفکر تکنیکی مدرن و تبعات آن است که ریشه در سنت متافیزیک یونانی دارد و از آنجا در مسیر تاریخی تمدن غرب به عصر جدید رسیده است. من میگویم بیمارستان المعمدانی با تاملات دکارت ویران شد و صدای نالههای کودکان خردسال غزه نه از لابهلای آوار خانههایشان که از میان سطور «نقد عقل محض» کانت به گوش میرسد. در این فستیوال جنایت، کارل مارکس همانقدر سهیم است که جان لاک، آن کهنهتئوریسین استعمار؛ و دست روشنگری هماناندازه به خون آغشته است که پنجه رمانتیسیسم. مگر نمیبینید که ژیژک و هابرماس - این بازماندگان مندرس سنت چپ و انتقادی در غرب- هم با طنین ماشین کشتار همنوا شدهاند.
مسئله «دیگری» در غرب و تفکر غربی، چونان «پرسش» طرح نشد تا پاسخ یابد؛ همچون «بحران» پیش آمد تا رفع شود. رفع بحران هم همان حذف آن است به هر ترتیبی: نابودی و اعدام دیگری یا استحاله و ادغامش در «خود». از زمان افلاطون تا کنون غرب هیچ راه دیگری برای رویارویی با دیگری نمیشناسد. وقتی به بزرگترین فیلسوف غرب که طرح مسئله دیگری کرد یعنی هگل روی کنیم این حقیقت بیشتر رو میشود که توجه اندیشه مدرن به دیگری، حتی خشونت سرکوب آنرا فزونتر و عمیقتر میکند. آنکه راقم سطور را میشناسد میداند که غرض من آن نیست که بگویم غرب همه باطل است و افکار اندیشوران غربی یکسره بیارزش. من پیش و پس از این خواننده، مشتاق آثار ایشان بوده و خواهم بود.
توجه من به آن است که بهوضوح ببینیم و بدانیم که «غرب در کلیت خود» غرب است و این کلیت در برابر ما -دیگران- نه مبشر آزادی است، نه پیامآور دوستی. در ضیافت افلاطون، بردگان و زنان و مردمان آسیاییتبار و سایر جانوران جایی ندارند. من حتی لبخند ژکوند را در زوزه بمبهای فسفری میبینم و فردریش را مینگرم که بر عصایش -که از موسی دزدیده است- تکیه داده و بر فراز مه و دود، ویرانی شهرها و تکهتکه شدن جوارح ما -دیگران- را با آرامشی ستودنی نظاره میکند.
گویی همهچیز بهدرستی تحتکنترل نظارت خداگون سوژهای است که طبیعت چیزها را رام خویش کرده و برآن چیره شده است، گرچه چیزها نخست، طبیعت زدوده شده و پس آنگاه به انقیاد درآمدهاند و آنچه طبیعتی ندارد جانی ندارد و آنکه «جان شیرین» ندارد، مرگ و آزارش حرمتی ندارد و با او نمیتوان همدردی کرد. بعد از ۷اکتبر تنها طومار پروژه تطبیع (عادیسازی روابط با رژیم غاصب) پیچیده نشد. برای من حتی ایده «فلسفه میانفرهنگی» و ترهاتی که پیشتر بدان میاندیشیدم همچون «گفتوگوی ما و غرب» و امکانها و گشایشهای پیش رویش، دود شد و به هوا رفت.
ما در برابر غرب تنها با «قدرت» است که میتوانیم بایستیم و باشیم. حتی اقامه گفتوگو با غرب از مسیر قدرت ما میگذرد و این نهتنها دستورکار اقتصاد و سیاست که جهت علم و فلسفه و علوم انسانی ما را در آینده معین خواهد کرد. گرچه فرم و معنای این قدرت، بازتاب شرقی فرم و معنای غربی قدرت نتواند بود و از همینجاست که بنا به حکم تعرف الاشیاء باضدادها، محتاج درک جدی و عمیق غربیم تا بدانیم نیروی تاریخ تجدد باختری در کدام بنیاد ریشه دوانده است.
۱۶ آبان ۱۴۰۳ - ۱۰:۴۳
کد خبر: ۸٬۱۸۲
علوم انسانی و تاملی در مسئله غزه
اقامه گفتوگو با غرب از مسیر قدرت ما میگذرد
سیدحسین شهرستانی ـ مدیر گروه حکمت هنر پژوهشکده فرهنگ و هنر اسلامی
هایدگر گفته بود: بمب هیدروژنی نخست در کلام پارمنیدس منفجر شد.
نظر شما