غلامرضا جمشیدیها-استاد علوم اجتماعی دانشگاه تهران: می‌توان تاریخ ملت ایران را از زاویه‌های مختلف نگریست ولی نگاهی که می‌توان در این تاریخ داشت این است که پیروزی انقلاب اسلامی ایران در سال۵۷ سرفصل جدیدی در تاریخ بشریت داشت.

آگاه: دلایل آن نیز بسیار محرز است؛ مخصوصا در ایران چون در ۲۵۰۰سالی که گذشت جمهوریت وجود نداشت؛ چه وقتی مسلمان‌ها حکومت می‌کردند و چه قبل از آن. بعد از انقلاب اسلامی جمهوریت مورد توجه قرار می‌گیرد. اروپاییان در دوره قاجار برای سیطره بر کشورهای دیگر ازجمله ایران نظریه‌ای را پیروی می‌کردند که آن نظریه تحقیر و سلطه است؛ یعنی برای ادامه سلطه بر کشوری، مردم آن کشور را در حوزه‌های مختلف ازجمله اقتصادی اجتماعی، فرهنگی، نظامی، سیاسی و ... تحقیر می‌کردند. با این شیوه در حوزه‌های مختلف نیروهای کشور امکان شکوفایی ندارند. با انقلاب اسلامی این نظریه را امام خمینی از بین برد و نظریه تحقیر را به توانایی تبدیل کرد. شعار «می‌توانیم» را به همه نشان داد. غربی‌ها از قدیم‌الایام به یک نظریه معتقد بودند؛ «ناهمانندی» انسان‌ها که برخی آقا و برخی برده‌اند. آنها همیشه شرقی‌ها را تحقیر می‌کردند. امام‌خمینی به تاسی از نهج‌البلاغه به نظریه«همانندی» معتقد بود. یعنی همه با هم برابرند و هرکس که متولد می‌شود خداوند به او توانایی‌هایی داده است و همه می‌توانند.
امام راحل(ره)، ما را تحقیر نکرد، بلکه به‌لحاظ شخصیتی ما را بزرگ کرد و به نسل ما شخصیت داد. او به ما یاد داد که می‌توانیم انقلاب کنیم، می‌توانیم کشور را بسازیم و اداره کنیم؛ این می‌توانیم‌ها به انقلاب منجر شد. این انقلاب خودش را در جنگ هم نشان داد و آنجا در فرماندهان جوان جنگ مانند همت، باکری‌ها و غیره آن را می‌بینید. همین فرماندهان جوان می‌توانستند با برنامه‌ریزی‌های خود خیلی خوب میدان جنگ را هدایت کنند. این به شکلی بود که همه شک می‌کردند که اینها کجا درس خوانده‌اند؛ بنابراین تحقیر از بین رفت و این گل‌ها شکوفا شدند و همه اعتمادبه‌نفس یافتند. در حوزه‌های مختلف همین اتفاق افتاد؛ چه حوزه اقتصادی، چه حوزه علم و غیره. این اندیشه بعد از رحلت امام با رهبر انقلاب ادامه پیدا کرد. در حوزه علم مثلا رهبر انقلاب، آیت‌الله خامنه‌ای طرفدار شرکت‌های دانش‌بنیان‌ها بود. آمریکا در کشور ما پیش از انقلاب برای ما گردن‌فرازی می‌کرد. بعد از انقلاب آمریکا به نظریه مذهب علیه مذهب معتقد شد. خودش برای جنگ با ما نیامد برای ما نیروی مانند داعش درست کردند و مثلا دولت انگلیس اجازه داد که مسلمان‌ها بروند و مجرمان اروپایی را مسلمان کند. داعشی‌ها مجرمانی مسیحی بودند که مسلمان شدند؛ بنابراین آمریکا خودش به جنگ نیامد، بلکه داعش را ساخت و آن را به خاورمیانه فرستاد. پرچمدار مبارزه با آنها یک فرد ساده و مومن که در جریان انقلاب رشد کرده یعنی حاج قاسم سلیمانی بود. در این شرایط گل وجود حاج‌قاسم شکوفا شد و مقابل آمریکا ایستاد. در مقابل همه آدم‌هایی که ادعا می‌کردند که تخصص دارند و این تهدید، فرصتی برای نشان دادن چهره حاج‌قاسم بود.
 آمریکا در این رویارویی شکست خورد. دلیل اصلی وجود داعش حمله به ایران بود و بقیه کشورها بهانه آن بودند. اولین نیرویی که خداوند تبارک و تعالی تعلیم داده بود این بود که فردی مخلص و معتقد به مبانی اصیل دین رشد کرد و چهره شاخصی نه فقط در ایران که در جهان شد. هر کس در مقابل آمریکا می‌ایستاد شکست می‌خورد؛ مثلا در آمریکای لاتین، کوبا و کشورهای دیگر همه شکست خوردند ولی قاسم سلیمانی تک‌وتنها به‌عنوان یک فرمانده آمریکا را شکست داد. آمریکا دیگر نتوانست خودش جلو بیاید و همه را به داعش واگذار کرد. کشوری که خودش ادعا می‌کرد که مدافع حقوق‌بشر است خودش متجاوز و مغول بود؛ مغول‌های کراواتی این‌ها همان کاری را انجام می‌دهند که مغول‌ها انجام می‌دادند، تنها تفاوت‌شان در کراوات بستن است. درحالی‌که قاسم سلیمانی به‌عنوان یک شاخه از کشور اسلامی ما در مقابل آنها و داعش قرار گرفت و داعش را شکست داد. آمریکا دید که تنها راهش این است که خودش وارد شود؛ بنابراین حادثه‌ای که آفرید تشییع‌جنازه‌ای را که برای حاج‌قاسم در پی داشت که جهانی شد چون ابرقدرتی مانند آمریکا که در مقابل او کسی جرات نداشت بایستد حاج‌قاسم در مقابلش ایستاده بود و طرح‌های آنها را از بین برد. از لحاظ فردی و شخصی هم فردی مومن و تابع آن سفارش امام‌علی(ع) بود که در نامه خود به مالک اشتر خطاب می‌کند و می‌گوید: ای مالک اشتر! کسانی که بر آنها حکومت می‌کنی یا هم‌دین تو هستند یا نظیر تو در خلقت. شهید سلیمانی در عمل و رفتار به حرف‌های حضرت علی(ع) عمل کرد و برای مسلمان، زرتشتی، ایزدی، شیعه و سنی هیچ فرقی قائل نبود؛ ایشان فرقه‌ای رفتار نکرد و در مقابل داعش برای همه ادیان و انسان‌ها ایستاد. حاج‌قاسم به نظریه  نَظیرٌ لَک فی الخَلقِ» عمل کرد و برای رهبری مانند مالک اشتر بود. او به‌لحاظ عمل و رفتار بین‌المللی بود و همه جای دنیا برای او تظاهرات کردند. در داخل هم به همین صورت بود چون نوع رفتار او برابری‌خواهانه بود؛ بنابراین همه به تشییع‌جنازه آمدند یعنی فقط دلایل مذهبی نداشت، دلایل دیگری هم داشت؛ دلایل انسانی، ملی و... . او با آمریکا به معنای واقعی درافتاد و آمریکا را شکست داد و درنهایت هیمنه آمریکا را شکست. در رفتارش حق را در مقابل همه گروه‌های سیاسی و دینی رعایت می‌کرد؛ به همین دلیل در تشییع‌جنازه او از همه گروه‌ها حضور داشتند.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.