آگاه: شاید بتوان بهجرات گفت کمتر شاعری را میتوان یافت که آثارش نه فقط با روح موسیقی سنتی ایرانی پیوند خورده و ظرفیتی بینظیر برای رشد و کمال این موسیقی به دست داده است که مردم چند نسل را به واسطه ارتباط دوجانبه کلام این شاعر بزرگ از سویی با موسیقی و از سویی با جامعه ایرانی و آنچه بر آن میگذرد، با خود همدل و همراه کرده است. غزل معاصر به بیان بزرگان آن، در دو دهه اخیر سه کس از شاخصترینها را از دست داده است: حسین منزوی در گذشته ۱۳۸۳، سیمین بهبهانی درگذشته ۱۳۹۳ و کمتر از یک دهه بعد هوشنگ ابتهاج که هر سه در استواری غزل معاصر همچون کالبدی بودند که روح شعر فارسی و بهویژه غزل را در سالهای رونق بیهنری متجلی کردند. سالهای پایانی عمر سایه که نزدیک به قرنی در این جهان زیست، ترس از فقدان او در میان جامعه ادبی و شاعران و نیز مخاطبان او مشهود بود تا در نهایت شد آنچه شد و سایه حضور او از این جهان به کلام ماندگار و یاد او محدود شد.
غزل سایه؛ از پیشینیان برای امروز
سایه را بیش از همه به غزلهایش میشناسیم. او بهواسطه اثرپذیری از بزرگان همعصر خودش مانند نیما، شهریار و بهار و شعرای قرون گذشته چون حافظ و مولوی، رنگی در اشعارش دارد که طبع و ذائقه مخاطب معمولی شعر فارسی را با آنها همنشین میکند. بسیاری از اشعار و ابیات سایه هستند که در میان عموم با نام شاعران دیگر شناخته شدهاند؛ به عنوان مثال بسیاری فکر میکنند این بیت سایه «مژده بده، مژده بده یار پسندید مرا / سایه او گشتم و او برد به خورشید مرا» از مولاناست. هوشنگ ابتهاج در زمانهای که شعر فارسی دستخوش نوآوری شده بود و بسیاری هنوز پایبند شکل کلاسیک اشعار فارسی بودند، توانست این دو را در اشعار و آثارش به همنشینی دعوت کند و بهخوبی هم از عهده آن برآید. علاوه بر آن نیز در غزل او ایده شعر نیما جاری است و در عین آنکه از استحکام و استواری غزل پیشینیان چیزی کم ندارد اما زبانی امروزی و لحنی دلنشین و همهفهم دارد. شگفتی شعر او در همین است؛ تلفیق بیان گذشتگان با لحن امروزی.
همزادی موسیقی با شعر سایه
در ادب فارسی شاعرانی که هم در موسیقی و هم در شعر استادند در دورههای گذشته کم نبودهاند؛ از آنها میتوان به بزرگانی چون ملکالشعرای بهار، معینی کرمانشاهی، رهی معیری و عارف قزوینی اشاره کرد اما در عصر ما از پرآوازهترین آنها سایه است که خود در زمان حیاتش در گفتوگوها و فرصتهای بسیاری گفته که موسیقی او را به عرصه سرایش شعر آورده است. در گفتوگویی از او پرسیدند اگر شاعر نبودی چه کار میکردی و او میگوید به دنبال موسیقی میرفتم. او ترکیب شعر و موسیقی را بهخوبی بلد است. سایه از ۱۳۵۰ تا ۱۳۵۷ به سرپرستی برنامهای در رادیو به نام «گلهای تازه» منصوب میشود. این برنامه در خدمت پخش گلچینی از قطعات موسیقی اصلی ایرانی بود و از این رو پذیرای هنرمندان بزرگی چون محمدرضا شجریان، محمدرضا لطفی، شهرام ناظری، حسین علیزاده و... در عرصه موسیقی بود. در این دوره تصنیفهای سروده سایه که با صدا و آهنگسازی بزرگان موسیقی ایرانی در هم آمیخته بود قطعات ماندگار زیادی آفریده است. از این قطعات میتوان به قطعهای با صدای حسین قوامی و آهنگسازی همایون خرم در دستگاه همایون به نام «سرگشته» اشاره کرد که بعدها به دست کامبیز روشنروان برای اجرای ارکسترال تنظیم و با صدای محمد اصفهانی اجرا شد. از مشهورترین قطعات او «سپیده» است که بالاتر به آن اشاره شد و نیز تصنیف «به یاد عارف» که در آلبومی با همین نام با صدای محمدرضا شجریان و آهنگسازی محمدرضا لطفی در بیات ترک اجرا شده است. این برنامه که ابتدا «گلها» نام داشت و بعد از مسئولیت ابتهاج در تولید آن در ۲۰۱برنامه و با نام «گلهای تازه» پخش میشد، تجلی رشد موسیقی اصیل ایرانی و فرصت دادن به بزرگان این حوزه برای برقراری ارتباطی مستقیم با مردم و مخاطبانشان بود. از اتفاقات قابلتوجهی که در دوران حضور او در رادیو افتاد، اعتراض جمعی به وقایع ۱۷شهریور بود که طی آن، سایه و هنرمندان دیگر حوزه موسیقی در اعتراض به کشتار رخداده در میدان ژاله از رادیو اعلام استعفا کردند. در کتاب پیر پرنیاناندیش، عاطفه طیه از هوشنگ ابتهاج میپرسد: «استاد پایان کار شما در رادیو کی بود؟» و ابتهاج پاسخ میدهد؛ ۱۸شهریور ۱۳۵۷ که در اعتراض به کشتار ۱۷شهریور استعفا دادیم.
سایه در «پیر پرنیاناندیش»
کتاب پیر پرنیاناندیش که حاصل ساعتها مصاحبت آزاد و خارج از چارچوبهای آداب مرسوم میلاد عظیمی، نویسنده و استادیار زبان و ادبیات فارسی و همسرش، عاطفه طیه با سایه است از همنشینی این دو با ابتهاج در سالهای ۱۳۸۵ تا بهار ۱۳۹۱ شکل گرفته است. این کتاب در سالهای حیات سایه یعنی سال۱۳۹۱ منتشر شد و هرآنچه مخاطب کتاب میخواند به نظر و تایید سایه رسیده و پس از آن تدوین شده و به طبع رسیده است. از بخشهای مهم کتاب، یادگارها و خاطراتی است که از دوران زندگی و رفاقت سایه با بسیاری از همعصران خودش نقل شده است. بزرگان، هنرمندان و مفاخر معاصری که ابتهاج به واسطه معاشرت وسیع و روحیه اجتماعیاش، با بیشتر آنها ارتباطی نزدیک داشت. این ارتباطها در دورههای مختلف زندگی سایه شکل گرفت و پیش از مهاجرت او به آلمان، اغلب مستمر بوده است. در کتاب، مخاطب، گفتهها و ناگفتههای بسیاری را درباره موضوعات و افراد مختلف میخواند از غیر معاصرانی نظیر رودکی، سعدی، حافظ، فردوسی و بسیاری شاعران تاثیرگذار عصرهای مختلف ادبیات فارسی تا معاصرانی مثل صادق هدایت، شهریار، شفیعی کدکنی، غلامحسین ساعدی، محمدرضا لطفی، جلال آلاحمد، حسین علیزاده، نادر نادرپور، بهآذین، فروغ فرخزاد، ابراهیم گلستان، غلامرضا تختی، عبدالله موحد، محمدامین ریاحی و… . بیشک خواندن نظرات سایه درباره بزرگان درگذشته و در قید حیات، هم میتواند جذاب و خواندنی باشد و هم چالشبرانگیز. در این مورد نظر سایه به طبع عدهای خوش نیامد و حتی در مواردی آن را دور از انصاف دانستند، مثل آنچه سایه درباره شهریار یا حسین منزوی گفته است که واکنشهای زیاد و گاه تندی به همراه داشت. اما مخاطبی که خودزندگینامهها و خاطرهنگاریها را به دست میگیرد باید بداند آنچه در این آثار گفته و ثبت میشود اظهارنظر همان شخص است درباره موضوع و شخصی معین؛ به عنوان مثال، مخاطبی که میخواهد درباره شهریار تحقیقی کند، صحبتهای سایه را درباره شهریار فقط باید بهعنوان یکی از منابع در نظر بگیرد و مراجعه به منابع دیگر درباره این شاعر را الزامی بداند تا تصویری درست و نزدیک به واقعیت از شهریار پیدا کند. برجستهترین نکته درباره پیر پرنیاناندیش، زبان و نوع پرداخت آن است. میلاد عظیمی هر آنچه در کتاب اعم از ساختار روایی که خودش با عنوان نظم پریشان از آن یاد کرده است و زبان و تنظیم نهایی اثر را به خدمت ارائه تصویر واقعی از شخصیت سایه به کار واداشته است. علاوه بر آن، زبان ساده، روان، خودمانی و نزدیک به محاوره که در زمره ویژگی خاطرهنگاریهاست و در این کتاب هم دیده میشود، درصدد است تا بدون روایت و با ارائه تصویر، مخاطب را با زندگی روزمره سایه و سبک زندگی او آشنا کند.
خوب است برای ارتباط بیشتر با اثر، بخشی از کتاب را اینجا بخوانیم:
«امروز هشتم محرم بود و عصر به خانه سایه رفتیم. سایه مغموم بود و از چشمهایش معلوم بود گریه کرده. عاطفه گفت: «بازم شیطونی کردین؟» سایه خندید. پرسیدم: «اتفاقی افتاده؟». - نه! شما میدونین که تلویزیون همیشه جلوم روشنه. هر کانالی هم که میزنم داره روضه و نوحه نشون میده. من هم گوش میکنم و خب گریهام میگیره. میشینم با اینها گریه میکنم. (لبخند میزند). پس از چند دقیقه گپ و گفت، سایه میگوید: سالها پیش یک شعری گفتم به اسم «اربعین» که تمومش نکردم. با تعجب اصرار میکنم شعر را بخواند و میخواند:
«یا حسین بن علی
خون گرم تو هنوز
از زمین میجوشد
هر کجا باغ گل سرخی هست
آب از این چشمه خون مینوشد.
کربلایی است دلم»