در چهل‌وسومین جشنواره فیلم فجر تعداد آثار اقتباسی بیش از سال‌های گذشته بود؛ هم اقتباس از یک کتاب، هم اقتباس از یک اتفاق و نکته جالب‌توجه اینکه، عمده آنها هم کارهای خوش‌ساختی از کار درآمده بودند؛ از اقتباس از یک داستان مذهبی- تاریخی گرفته تا یک اتفاق واقعی که در اردیبهشت در ترکمن‌صحرا رخ داد و خاطرات دوران جنگ. همه اینها نشان می‌دهد که مخاطب، فیلم‌هایی را که قصه دارند دوست دارد و هر فیلمی که در گیشه و نزد مخاطب شکست می‌خورد به احتمال زیاد از جنبه قصه نقص داشته است.

فیلم اقتباسی بی‌ارزش نیست چون در آن نوعی «خلق» اتفاق می‎‌افتد

آگاه: محمد ساسان که درحال‌حاضر مدیر مرکز تولیدات سینمایی سوره است، پیش از این هم سابقه فیلمسازی و مستندسازی در سینما و تلویزیون را داشته و امسال هم به‌عنوان مدیر این مرکز سینمایی با دو فیلم «اسفند» و «ناتوردشت» در جشنواره حضور داشت؛ فیلم‌هایی که هردو اقتباسی بودند و نتیجه نظرسنجی آرای مردمی تا قبل از اعلام نهایی نشان داد که هردو فیلم نزد مردم بسیار محبوب بودند. با ساسان درباره فیلم‌های اقتباسی، تولیدات سینمایی سوره و نقش تاریخ شفاهی در سینما گفت‌وگو کردیم که در ادامه می‌خوانید.

‌ همان‌طور که خودتان هم امسال در جشنواره دیدید، فیلم‌های برگزیده مردمی و داوران همگی اقتباسی بودند؛ حالا یا اقتباس از یک اتفاق مثل روایت عملیاتی که شهید سعید قهاری انجام داد یا اقتباس از کتاب مثل فیلم «زیبا صدایم کن» که براساس کتابی با همین نام نوشته فرهاد حسن‌زاده نوشته شده است. کمی درباره موضوع اقتباس در سینما بگویید.
با مطالعه تاریخ سینمای هالیوود می‌بینیم که در دهه‌های ۳۰-۴۰ میلادی فیلمسازان آمریکایی به امکانات فنی و ابزارهای پیشرفته‌ای در حوزه سینما دست یافتند و در همان دوران بسیاری از شاهکارهای سینمایی مثل «بربادرفته» ساخته شد. بعدها با انقلاب کامپیوتر، سینما به‌سمت دیجیتالی‌شدن رفت و آثار جدیدی خلق شد. اما در تمام این دوران چه در دهه‌های ۳۰-۴۰ و چه دهه‌های بعدش، اقتباس همواره مورد توجه بوده و به مرور زمان هم تعداد آثار سینمایی اقتباسی بیشتر می‌شود اما کمتر نه و پس از آن عبارت «ساخته شده براساس رمان» را در تیتراژهای بسیاری از فیلم‌های آمریکایی می‌بینیم چون سینماگران معروف جهانی تلاش می‌کنند برای خلق آثار جدید از پشتوانه قوی ادبیات خود به‌ویژه رمان استفاده کنند چون واقعیتش این است که مورد گونه ادبی «رمان» در غرب به تکامل خود رسیده و در کشور ما اما «رمان» به معنای واقعی‌اش خلق نشده و ما در این حوزه غنی نیستیم اما در حوزه قصه و داستان اوضاع خوبی داریم و در این چندسال اخیر هم این حرف از زبان اساتید بزرگی بیان شده است. چندوقت پیش یکی از اساتید حوزه ادبیات می‌گفت: بسیاری از آثار ویژه و مهم اسطوره‌ای که در دنیا ساخته می‌شود، از قصه‌های شاهنامه بهره بردند.
اما ماجرای اقتباس در سینما به‌مرور زمان آنقدر جدی گرفته می‌شود که بسیاری از رمان‌نویسان بزرگ مثل ویلیام فاکنر رمان می‌نویسند تا فیلمش ساخته شود، چون برای ساخت فیلم، حق کپی‌رایت کتاب از نویسنده‌ها خریده می‌شد و به همین دلیل نویسندگان به این موضوع چشم داشتند یا مثلا استفن کینگ که بسیاری از فیلمسازان می‌دانند که او اگر کتابی بنویسد به‌طور قطع قابلیت اقتباس تصویری دارد. یک نکته جالبی که در مورد آثار اقتباسی گفته می‌شود، اینکه آثار بزرگ اقتباسی آثاری هستند که در زمانه خود به اوج نرسیدند و چندان مورد توجه نبودند اما پس از ساخته شدن فیلم براساس آن یکباره مورد استقبال قرار گرفتند، مثل رمان «پدرخوانده» ماریو پوزو که پس از ساخته شدن فیلم سینمایی «پدرخوانده» به‌یکباره مورد استقبال قرار گرفت.

‌اتفاقا درمورد بسیاری از آثار اقتباسی ایرانی هم این اتفاق افتاده که پس از ساخته شدن فیلم، کتابی که براساس آن اقتباس صورت گرفته به یکباره پرفروش شدند، مثل فیلم «زیبا صدایم کن» رسول صدرعاملی که در جشنواره فیلم فجر امسال هم نمایش داده شد و به‌خاطر استقبال مخاطبان، کتابی که با همین نام نوشته فرهاد حسن‌زاده بود، یکباره مورد استقبال قرار گرفت یا حتی همین فیلم «ناتور دشت» که خیلی‌ها فکر کردند فیلم براساس کتاب «ناتور دشت» سلینجر ساخته شده و کارگردان اثر می‌گفت خیلی‌ها بعد از دیدن فیلم رفتند و این کتاب را خریدند، درحالی‌که اقتباس از این کتاب فقط در حد نام اثر بوده است.
سریال «زخم کاری» هم اینطور بود؛ سریالی که براساس رمان «بیست زخم کاری» محمود حسینی‌زاد با الهام از داستان معروف مکبث و هملت و اینها ساخته شد و پس از ساخت آن مورد استقبال قرار گرفت و از آن منظری که اشاره کردم، تا قبل از ساخت سریال، به این کتاب توجه نشده بود اما بعد از پخش فصل اول این سریال یکدفعه مورد توجه قرار گرفت. در این میان، باید توجه داشت که همه آثار هم قابلیت اقتباس ندارند و ممکن است ما گاهی فقط از اتمسفر و فضای یک رمان اقتباس کنیم، نه خود متن و حتی بالعکس؛ گاهی ممکن است از شخصیت‌ها، برداشت آزاد داشته باشیم. مثلا سری فیلم‌های «سکوت بره‌ها» که با اقتباس از رمان «سکوت بره‌ها» نوشته توماس هریس ساخته شده یکی دیگر از دنباله‌دارهای موفق سینماست. جالب اینکه تمامی کارهای او به فیلم تبدیل شده‌اند.
با این اوصاف و وجود این همه پشتوانه غنی ادبیات، چرا اصرار به خلق قصه برای فیلمنامه است؛ البته اگر قصه اوریجینال خوبی هم نوشته شود، چراکه نه، ولی وقتی نباشد بهتر است سراغ منابع اقتباسی برویم.
موضوع دیگری که باید به آن توجه شود این است که ما باید گونه «فیلمنامه‌نویسی» را به رسمیت بشناسیم، چون خیلی رمان‌نویسان و داستان‌نویسان، فیلمنامه‌نویسان را نویسنده نمی‌دانند و جدی نمی‌گیرند و بخشی از اینکه برخی فیلمنامه‌نویسان به‌دنبال نوشتن فیلمنامه می‌روند به‌خاطر این است که به نویسندگان بگویند ما خودمان خالق قصه‌ایم و می‌توانیم بنویسیم؛ به بیان دیگر، نوشتن قصه ازسوی فیلمنامه‌نویسان یک‌جور پاسخ به رسمیت نشناخته‌شدن آنها ازسوی ادباست؛ بنابراین باید «فیلمنامه‌نویسی» به‌عنوان یک گونه تخصصی میان‌رشته‌ای به رسمیت شناخته شود. این را هم باید در نظر داشت که گونه ادبی «فیلمنامه‌نویسی» به تکامل نمی‌رسد تا زمانی که به تصویر کشیده شود، از آن طرف خیلی از رمان‌نویس‌ها به‌صورت تخصصی رمان می‌نویسند اما نمی‌توانند فیلمنامه بنویسند، چون فیلمنامه یک گونه تخصصی است. بسیاری از اوقات نویسندگان و ادبیاتی‌ها وقتی فیلمنامه یک فیلم را می‌خوانند یا حتی آن را می‌بینند آن را نقد می‌کنند و ایراد می‌گیرند اما وقتی از همان‌ها بخواهی که فیلمنامه بنویسند، نمی‌توانند. چون برای نوشتن یک قصه سینمایی باید اثری نوشت که قابلیت به تصویر کشیده شدن داشته باشد.

‌یکی از موضوعاتی که درباره فیلم‌های اقتباسی وجود دارد این است که خیلی‌ها فکر می‌کنند یک فیلم چون اقتباسی است پس ارزشی ندارد. نظر شما در این‌باره چیست؟
دقیقا همین‌طور است؛ ما نباید فکر کنیم آثار اقتباسی چون با استفاده از یک منبع ساخته شده‌اند بی‌ارزش‌اند، چون در همان اقتباس هم یک نوع «خلق کردن» اتفاق می‌افتد، چون سازنده یک فیلم با اقتباس و استفاده از یک منبع، یک اثر جدید خلق کرده است؛ مثلا در فیلم «ربه‌کا» هیچکاک ما با یک خلق جدید از رمان «ربه‌کا» دافنه دوموریه مواجهیم، چون هیچکاک از بخش‌هایی از این رمان اصلا استفاده نکرده و همینجا نقطه خلق است؛ جایی که کارگردان تشخیص می‌دهد از چه بخش‌هایی از رمان استفاده و چه بخش‌هایی را حذف کند. در حوزه ادبیات، این نقش به‌عهده ویراستاران است (البته نه ویراستار به معنای ویرایش صوری و حذف و اضافات) چون آنها نبض جامعه را می‌شناسند و می‌دانند چه بخش‌هایی از کتاب وجود داشته باشد یا حذف شود بهتر است و احتمالا به همین دلیل هم است که می‌گویند ارنست همینگوی همیشه یک ویراستار همراه داشته است. چیزی که ما در سینمای ایران داریم فقدان افرادی است که تشخیص دهند چه اثری برای اقتباس خوب است و چه اثری خوب نیست. اتفاقی که درباره ساخت فیلم «سکوت بره‌ها» افتاد، تامس هریس نویسنده اثر پیش از «سکوت بره‌ها» دو کتاب دیگر نوشته بود اما جاناتان دمی، کارگردان فیلم، اول سراغ این اثر رفت.
‌ در میان نویسندگان ایرانی کسی را داریم که کتاب سینمایی بنویسد؟ سینمایی به این معنی که کتابی بنویسد که به تصویر کشیده شود؟
بله، حبیب احمدزاده که چند اثر او هم فیلم شده اما مگر ما چند نفر امثال حبیب احمدزاده داریم؟ یا مثلا بهروز افخمی فیلمسازی است که بیشتر کارهای او اقتباسی است و اتفاقا این روزها هم افخمی مشغول مراحل پایانی ساخت فیلمی براساس فیلم «دکتر استرنجلاو» استنلی کوبریک است که در سال ۱۹۶۴ نمایش داده شد و جزو آثار موفق و دیدنی سینماست؛ بنابراین گاهی علاوه‌بر اقتباس از یک کتاب، می‌توان از یک اثر سینمایی اقتباس کرد، چنانکه بهروز افخمی هم بارها این کار را کرده و یکی از کارگردانانی است که تقریبا همه آثارش اقتباسی است؛ البته این حرف‌ها هیچ‌کدام قانون نیست که از این به بعد باید همه اقتباس کنند و دیگر کسی قصه ننویسد ولی وقتی بخش زیاد و جدی‌ای از سینمای ایران از جنبه فیلمنامه ضعیف و درحال ضربه خوردن است. بهتر است سراغ اقتباس رفت مضاف بر اینکه، ما گنجینه غنی از ادبیات داریم که می‌توان از آن هرچقدر می‌خواهی بهره ببری. باید این تصور اشتباه که به کارگردانان فیلم‌های اقتباسی گفته می‌شود خب تو که کاری نکردی از فلان اثر اقتباس کردی، اصلاح شود؛ چون تصور غلطی است.
مثلا رمان «تس دوربرویل» که به گفته خیلی‌ها یکی از شاهکارهای تامس هاردی است اما در زمانه خودش چندان مورد توجه قرار نمی‌گیرد اما وقتی رومن پولانسکی آن را سال۱۹۷۹ ساخت به نوعی این اثر را رو آورد و بسیاری پس از دیدن فیلم آن، به خواندن این اثر که در زمان خودش به آن بی‌مهری شده بود روی آوردند، چون خیلی‌ها می‌خواستند با خواندن کتاب، بدانند اصل قصه چه بوده است.
خوبی اقتباس این است که حتی یک فیلمساز متوسط هم با استفاده درست از یک منبع می‌تواند یک فیلم خوب بسازد و جشنواره امسال نشان داد این جریان در سینمای ایران درحال شکل‌گیری و علتش هم این است که بسیاری دراین‌باره صحبت و مهم شده است. همه اینها را گفتم که بگویم ممکن است شما بتوانید بگویید رمان یا متن برای اقتباس نداریم اما نمی‌توانیم بگوییم قصه نداریم چون ما قصه زیاد داریم. به‌طورکلی در هنر، تقلید همواره مورد استفاده هنرمندان قرار گرفته و در طول تاریخ هنر، هنرمندان بسیاری را می‌بینیم که پا روی شانه هنرمند دیگری گذاشتند و بالا آمدند.
‌ به نظر می‌رسد موضوع اقتباس ارتباط نزدیکی هم با تاریخ شفاهی دارد و در بسیاری از مواقع فیلمسازان سراغ اقتباس از تاریخ شفاهی می‌روند.
بله ولی این موضوع هم آفت‌های خودش را دارد، چون پرداختن و توجه بیش‌ازحد به «تاریخ شفاهی» به گونه‌های ادبی مثل رمان ضربه زده و چند وقت پیش هم که با رضا امیرخانی صحبتی داشتم، ایشان هم اظهار ناراحتی کرد که این حجم از پرداختن به تاریخ شفاهی موجب ازبین‌رفتن رمان شده است و باید از این موضوع مراقبت و در توسعه تاریخ شفاهی احتیاط کنیم. من معتقدم بخش زیادی از آثار تاریخ شفاهی به عنوان ماده خام و دستمایه‌ای برای رمان قابل استفاده است. یکی از نویسندگان بی‌نظیر در حوزه تاریخ شفاهی، محسن کاظمی نویسنده کتاب «خاطرات عزت شاهی» و «نقاشی قهوه‌خانه» است. یکی از ویژگی‌های رمان یا فیلم این است که چون حجم زیادی از اطلاعات ارائه نمی‌شود و فقط بخشی از یک اتفاق با پرداخت وسیع نشان داده می‌شود در ذهن مخاطب می‌ماند اما در تاریخ شفاهی چون حجم زیادی از اطلاعات به فرد داده می‌شود خیلی در ذهن او نمی‌ماند و به فراموشی سپرده می‌شود. اینکه تاریخ شفاهی در جامعه گسترش یابد اتفاق خوبی است اما سوال این است که آیا به میزان تولید و توسعه تاریخ شفاهی، ادبیات داستانی هم گسترش پیدا می‌کند؟
 
‌برویم سرموضوع تولیدات سینمایی سوره و شیوه همکاری فیلمسازان با این مرکز؛ سازوکارتان برای تولید فیلم در این مرکز به چه صورت است و چه چیزهایی برایتان اولویت دارد؟
ترجیح‌مان برای همکاری با فیلمسازان، فیلم‌های اقتباسی و قصه‌هایی است که «قهرمان» داشته باشد چون شعار ما در سوره «این قصه قهرمان دارد» است، علاوه‌براینکه در نظر داشته باشید مرکز سوره انتشارات دارد و دوسال پیش تفاهمنامه‌ای میان سازمان انتشارات و سازمان و تولیدات سینمایی سوره منعقد شد که براساس آن، حق کپی‌رایت تمام آثار سوره مهر در اختیار سازمان تولیدات سینمایی سوره قرار گرفت و هرکسی بخواهد از این آثار اقتباس کند باید از ما این حق را بخرد. علاوه‌براین در طول این سال‌ها تلاش‌هایی هم برای استفاده از آثار سوره مهر برای فیلم و سریال شده نمونه‌اش سریال «سوران» که به کارگردانی سروش محمدزاده، براساس کتاب «عصرهای کریسکان» نوشته کیانوش گلزار راغب ساخته شد و سال۱۴۰۲ از شبکه یک پخش می‌شد. درحال‌حاضر هم مرکز تولیدات سریال سوره مشغول ساخت سریال دیگری براساس کتاب «مهاجر سرزمین آفتاب؛ خاطرات کونیکو یامامورا یگانه مادر شهید ژاپنی در ایران» هستند؛ البته ما هم در تولیدات سینمایی سوره به شکل دیگری از کتاب‌های سوره مهر اقتباس کردیم، مثلا در فیلم سینمایی «دسته دختران» ما از چند کتاب تاریخ شفاهی مثل کتاب «دا» استفاده کرده بودیم و همانطور که در ابتدای گفتگو اشاره کردم، اقتباس لزوما به معنای استفاده عین به عین از منبع نیست. ما می‌توانیم بخشی از یک کتاب را برای یک فیلم اقتباس کنیم مثلا کتاب «پایی که جا ماند» (یادداشت‌های روزانه سیدناصر حسینی‌پور از زندان‌های مخفی عراق) که از دیگر آثار انتشارات سوره مهر ۶۰-۷۰ صفحه‌اش که شرح عملیات خیبر است، قابلیت اقتباس دارد.

‌ درباره حضور مرکز تولیدات سینمایی سوره در جشنواره فیلم فجر و شیوه داوری آثار که خیلی هم حاشیه داشت و هنوز هم بعد از گذشت چند هفته در رسانه‌ها راجع‌به آن صحبت می‌شود، نظرتان چیست؟
سازمان سینمایی سوره امسال با سه اثر «اسفند» ، «ناتور دشت» و «تاکسیدرمی» که محصول باشگاه فیلم سوره بود در جشنواره فیلم فجر حضور داشت و هرسال نسبت‌به داوری‌های در این چهار سال که به عنوان مدیر تولیدات سینمایی سازمان سوره در جشنواره حضور داشتم، داوری‌های متفاوتی نسبت به آثار تجربه کردم و روال هم اینطور بوده که همیشه برخی فیلم‌ها دیده می‌شده و برخی خیر اما امسال نسبت‌به داوری‌ها بیش از هرچیز از این حجم زیاد نادیده‌انگاری، متعجب شدم و این نادیده‌انگاری فقط مربوط به فیلم‌های ما نبود، تقریبا درباره همه فیلم‌ها اتفاق افتاد. مثلا درمورد انتخاب بهترین بازیگر زن همه تصور انتخاب فرد دیگری را داشتند. این درحالی است که بعد از فیلم موسی که ۲۱هزار بلیت برایش فروخته شده، فیلم «ناتور دشت» با رقمی حدود ۲۰هزار و ۸۶۹ بیشترین فروش بلیت را داشته و هر سانسی که برایش باز شده، بلیتش فروخته شده است. ضمن اینکه این اولین فیلمی است که براساس یک اتفاقی که در اردیبهشت افتاده، بهمن فیلمش در جشنواره نمایش داده شده است.

‌ چرا هیچ‌کدام از آثاری را که در جشنواره نمایش داده شد برای اکران در نوروز قرار ندادید؟
چون نوروز فرصت خوبی برای فیلم‌های اجتماعی نیست و مدنظرمان است در ماه محرم و صفر این فیلم را اکران کنیم. درمورد آثار در دست ساخت هم یکی فیلم «دکتر فون گویر» بهروز افخمی است که فیلمبرداری‌اش تا چند روز آینده تمام شده و در سال جدید آماده پخش می‌شود. یک فیلم دیگر هم داریم که در ژانر استارت‌آپ یا روایت پیشرفت است و از کتاب «به توان هایتک؛ روایت یک اتفاق بزرگ در صنعت برق کشور» اقتباس شده و این اولین بار است که سازمان سینمایی سوره در این ژانر، فیلم می‌سازد. کارگردانی اثر هم به عهده مجید رستگار است.

‌ خودتان از بین فیلم‌های امسال کدام اثر را پسندیدید و چرا؟
از بین فیلم‌هایی که امسال دیدم فیلم «موسی کلیم‌الله» حاتمی‌کیا را پسندیدم و به نظرم این قصه تاریخی را خیلی هم شخصی ساخته بود، چون به این بخش از تاریخ، در قرآن هم حتی خیلی اشاره نشده و از این جهت توسعه دادن موضوعی که درباره آن خیلی هم صحبت نشده کار سختی است، علاوه‌براینکه به عقیده من در قصه‌های قرآنی ۷۰-۸۰ درصد از چیزی را که اتفاق می‌افتد ما (ما به‌عنوان بشر با سابقه تاریخی مواجهه با پیامبران) به آن اضافه می‌کنیم. به دلیل همه این موارد فیلم موسی، فیلمی است که می‌توان آن را دوست داشت، مخصوصا اگر کوتاه‌تر شود.

‌و به‌عنوان سوال پایانی اینکه یکی از مسائل مبتلا به سینمای ایران نبود منتقد به معنای واقعی است؛ منتقدی که فیلمساز با خواندن نقد آن واقعا به فکر فروبرود.
بله متاسفانه یکی از مشکلات سینمای امروز کشورمان، نبود منتقدان باسواد است. در دوره‌ای ما منتقدان اصیلی داشتیم که از خواندن نقدهایشان یاد می‌گرفتیم اما امروز منتقدان یا پولی شده‌اند یا تقلیدی؛ تقلیدی به این معنا که نظر واقعی خودشان یک چیز است ولی وقتی نظر بقیه منتقدان را می‌خوانند آنها هم برای همراه شدن با جریان، همان نظر را می‌دهند و از ارائه نظر واقعی خود منصرف می‌شوند. بارها پیش آمده است با کسانی که به عنوان منتقد درباره یک فیلم نظر دادند صحبت کردم و در طول صحبتم فهمیدم که آنها نه تاریخ سینما را درست دیدند و نه خواندند و در بحث هم معمولا از پاسخ‌دادن فرار می‌کنند و طفره می‌روند. گاهی نقدهای دلی خیلی از آدم‌های معمولی درباره یک فیلم از نقد منتقدان سینما بهتر است و بیشتر به دل می‌نشیند. اطلاعات سینمایی بسیاری از منتقدان امروز به زمان تاسیس نتفلیکس به بعد برمی‌گردد و هیچ‌چیز از تاریخ سینما نمی‌دانند.
 

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.