عماد خورشیدطلب: بر مبنای جهان‌بینی اسلامی که در قرآن کریم منعکس شده، خداوند متعال محور عالم هستی و فرمانروای مطلق سراسر کائنات است و بر انجام هر آنچه اراده کند تواناست: «و فرمانروایی آسمان‌ها و زمین از آن خداست و خدا بر هر چیزی قادر است.» موجودات عالم در مقابل بزرگی و کبریایی پروردگار هیچ‌اند و همگی باید فرمانبردار او باشند. لذا «کبیر» و «متکبر» جزو صفات خداوند هستند اما اگر مخلوقی از روی خودبزرگ‌پنداری از اطاعت و عبادت او سر باز زند و در مقابل او و بندگانش گردن‌فرازی کند، در حقیقت استکبار ورزیده و صفت مذموم مستکبر بر وی اطلاق می‌شود.

شیطان، نخستین مستکبر

آگاه: در تاریخ آفرینش، نخستین استکبار یا سرپیچی از عبادت و اطاعت الهی از جانب شیطان واقع شده که شرح این ماجرا در قرآن کریم آمده است: «آنگاه که پروردگارت به فرشتگان فرمود: من برآنم که بشری از گل بیافرینم، پس وقتی آن را نظام بخشیدم و از روح خویش در او دمیدم، شما بر او سر فرود آرید. سپس فرشتگان جمله سر فرود آوردند مگر ابلیس، بزرگی فروخت و از کافران بود. فرمود: ای ابلیس! تو را چه مانع این شد که برای آنچه به قدرت خویش آفریدم سر فرو آری؟ بزرگی فروختی یا از برتران بودی؟ گفت: من بهتر از اویم، مرا از آتش آفریدی و او را از گل.»
استکبار شیطان به این معنی است که از اطاعت امر خدا دایر بر سجده بردن به آدم سرپیچی می‌کند. به عبارت دیگر خود را بزرگ‌تر از آن می‌شمارد که بنده یا مطیع خدا باشد. این استکبار بر پایه تکبر است که خود را از آدم برتر می‌پندارد و این برتری را به فضیلت آتش بر خاک مستند می‌سازد. پس شیطان نام خود را به‌عنوان اولین موجود مستکبر که در مقابل دستور الهی عصیان کرده است، ثبت می‌کند. اما از زمان هبوط آدم بر کره خاکی و آغاز تاریخ بشری نیز برخی انسان‌ها رفته‌رفته گام در حلقه مستکبران می‌گذارند. در حقیقت از همان ابتدای تاریخ شاهد شکل‌گیری یک صف‌بندی دوقطبی در میان آدمیان بر اساس اطاعت از اوامر الهی یا استکبار ورزیدن و پیروی از شیطان هستیم. مستکبران حاضر به پذیرش ولایت پروردگار نبوده،  در زمین به فساد و تباه‌کاری مشغول می‌شوند و با اتکا بر قدرت و ثروت خود سایر انسان‌ها را استثمار می‌کنند. اما مستضعفان، پیروان راه حق هستند که از جانب زورمندانِ مستکبر مورد ستم قرار می‌گیرند.
خداوند متعال موضع خود در قبال جبهه‌ مستکبران را به روشنی مشخص کرده و به آنان وعده‌ عذاب می‌دهد: «همانا کسانی که از عبادت من سر باز زنند، به زودی با ذلت و خواری وارد دوزخ خواهند شد.»
او همچنین برای متمایز کردن جبهه‌ حق از باطل و اتمام حجت با بندگان، پیامبران برگزیده‌ خود را به جانب امت‌های گوناگون گسیل داشت تا مردم را به پیروی از حق و اجتناب از طاغوت فراخوانند. اما عده‌ای از زورمندان و متمولان گمراه دعوت انبیا را نپذیرفته و به استکبارگری و قتل و فساد پرداختند. خداوند در قرآن خطاب به آنان می‌فرماید: «آیا هر پیغمبری که از جانب خدا امری برخلاف هوای نفس شما آرد، سر پیچیده، گروهی را تکذیب کرده و جمعی را به قتل می‌رسانید؟» بنابر این از همان طلیعه بعثت انبیا رویارویی دو جبهه مستکبران و مستضعفان نیز در طول تاریخ آغاز شد و پیامبران الهی به‌عنوان فرماندهان جبهه‌ مستضعفان، مبارزات دامنه‌داری را با جریان استکبار انجام دادند. قرآن کریم صحنه‌هایی از این مبارزات استکبارستیزانه را به زیبایی روایتگری کرده است که اجمالا به چند نمونه آن اشاره خواهیم داشت:
* خداوند در قرآن قوم عاد را به‌عنوان یکی از اقوام مستکبر که دچار عارضه خودبزرگ‌بینی شده بودند معرفی می‌کند: «اما قوم عاد در زمین به ناحق تکبر و سرکشی کردند و با غرور گفتند: از ما نیرومندتر در جهان کیست؟ آیا آنها ندانستند کسی که آنان را خلق نموده بسیار از آنان تواناتر است؟ و باز آیات قدرت ما را با وجود این برهان انکار کردند.»قوم عاد به‌رغم تمامی تلاش‌های هدایتگرانه حضرت هود(ع) دست از استکبار نکشیدند و در نهایت گرفتار عذاب الهی شده و از میان رفتند.
* حضرت نوح (ع) نیز پس از دعوت فراوان قوم خود، از نافرمانی و استکبارگری آنها به درگاه الهی شکایت می‌کند و می‌گوید: «[پروردگارا!] و من هرچه آنان را به مغفرت و آمرزش تو خواندم، انگشت بر گوش نهادند و جامه بر رخسار افکندند (تا مرا نبینند و سخنم را نشنوند) و بر کفر خود اصرار و لجاجت ورزیدند و سخت راه تکبر و نخوت پیمودند.» قوم نوح هم به دلیل تداوم رفتار مستکبرانه خویش سرانجام در دریای عذاب خداوند هلاک شدند.
* یکی از بزرگ‌ترین مستکبرانی که در قرآن به او اشاره می‌شود، نمرود پادشاه زمان حضرت ابراهیم(ع) است که دعوی خدایی دارد و حضرت ابراهیم در یک مجادله استدلالی وی را مغلوب می‌کند: «آیا ندیدی کسی را که خداوند به او پادشاهی بخشیده بود، با ابراهیم درباره خدایش به احتجاج برخاست. آن‌گاه که ابراهیم گفت: پروردگار من آن است که زنده می‌کند و می‌میراند، او (نمرود) گفت: من هم زنده می‌کنم و می‌میرانم (و دستور داد دو زندانی را آوردند یکی را آزاد کرد و دیگری را کشت) ابراهیم گفت: خداوند خورشید را از مشرق برمی‌آورد تو اگر می‌توانی از مغرب برآر پس آن کافر مبهوت شد و خدا راهنمای ستمکاران نخواهد بود.» اما به‌رغم همه رهنمودهای مصلحانه حضرت ابراهیم، نمرود دست از سرکشی و استکبارگری برنداشت تا اینکه سرانجام با ورود پشه‌ای کوچک به درون مغزش به اذن پروردگار از پای درآمد.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.