آگاه: تا همین چند دهه پیش، حوزه ترجمه آنقدر افراد متخصص و زبدهای داشت که خیلیها آثار معروف را بیشتر به نام مترجم میشناختند تا مؤلف چون اینطور بود که وقتی فرد به کتابفروشی میرفت، میگفت: «در جستوجوی زمان از دست رفته» مهدی سحابی را داری و منظورش این بود که «در جستوجوی زمان از دست رفته» نوشته پروست با ترجمه مهدی سحابی را داری؟ حالا اما اینطور نیست و بازار ترجمه حسابی بیقانون و قاعده است. خیلیها بدون اینکه تخصصی در این حرفه داشته باشند وارد این حیطه شدند و برخی هم مشغول به کار ترجمه دزدی شدند؛ به این معنا که ترجمههای صورت گرفته را برمیدارند و به نام خودشان میزنند؛ هوشمصنوعی هم که شده قوز بالای قوز. ناشران کتاب را میدهند هوش مصنوعی ترجمه کند و سپس با یک نام جعلی، روانه بازار ترجمه میکنند.
بخش غمانگیز ماجرا این است که بازار ترجمه در حالی به این روز افتاده که ما سابقا مترجمانی همچون محمد قاضی، نجف دریابندری، بهمن فرزانه و ابوالحسن نجفی داشتیم. عبدالله کوثری، عزتالله فولادوند، مهدی غبرائی، سروش حبیبی و گیتی خوشدل هم بازمانده همان نسل هستند اما دیگر اندازه قبل کار نمیکنند و جای آنها را مترجمانی گرفتند که خیلی نمیتوان نام مترجم به آنها داد. بسیاری از این نامها افراد متخصصی در حوزهای که ترجمه میکردند بودند و علاوه بر ترجمه به سایر موضوعات فرهنگ و هنر هم علاقه داشتند و به اصطلاح در جریان اتفاقات فرهنگی کشور بودند و همین مطلع بودن موجب غنای ترجمهشان میشد. به عنوان مثال مرحوم سحابی قبل از مترجمی نقاشی، نویسندگی، عکاسی، روزنامهنگاری و مجسمهسازی را تجربه کرده بود.

از نقاشی و نویسندگی تا روزنامهنگاری و مجسمهسازی
مهدی سحابی، زاده قزوین بود اما در کودکی به تهران آمدند و با اینکه از دبیرستان البرز در اوج دوران باشکوه دکتر مجتهدی دیپلم ریاضی گرفت، دنبال رشتههای مهندسی نرفت و در هنرکده هنرهای تزئینی دانشگاه تهران به نقاشی مشغول شد ولی با گذشت یک سال و نیم، ادامه نداد و برای تحصیل در رشته کارگردانی سینما در سال ۱۳۴۶ به ایتالیا رفت. در چینهچیتا دورهای کوتاه گذراند و با فرانچسکو رزی هم دوست شد اما پس از مدتی، سینما را هم رها کرد تا باز نقاشی بخواند. منتها در سال ۱۳۴۷ تحصیل در آکادمی هنرهای زیبای رم را نیز نیمهکاره رها کرد و به فرانسه رفت. او در سال ۱۳۴۸ با یک خانم فرانسوی ازدواج کرد.
حاصل این ازدواج سه پسر است به نامهای کاوه، سهراب و کیومرث. او در سال ۱۳۵۱ به قصد کار در سینمای ایران به میهن بازگشت ولی از ورود به این حرفه ناامید شد و سپس مدتی به روزنامهنگاری، بازیگری، عکاسی و کارهای مشابه پرداخت و در آخر، ادبیات، نقاشی و ترجمه را انتخاب و با تسلط به زبانهای ایتالیایی، فرانسه و انگلیسی نویسندگان متفاوتی را به ایرانیها معرفی کرد؛ با چنان چیرگیای که از پارسی به زبان دیگر هم برمیگرداند.
در سال ۱۳۵۱ به صورت پارهوقت به استخدام کیهان درآمد و پس از طی دو - سه ماه به صورت تماموقت در آنجا مشغول به کار و روزنامهنگار شد. در سال ۱۳۵۷ و بعد از ۶۴ روز اعتصاب مطبوعات به عضویت شورای سردبیری کیهان درآمد ولی سه ماه بعد به همراه ۲۰ تن از اعضای تحریریه ناچار به ترک آنجا شد. نخستین ترجمه او کتابی است نوشته ماریو دمیکلی به نام «نقاشی دیواری و انقلاب مکزیک» در سال ۱۳۵۲ و بیشک مهمترین رمان حجیم «در جستوجوی زمان ازدسترفته» مارسل پروست. در سال ۱۳۶۶ هم رمان «شرم» را ترجمه کرد که جایزه بهترین کتاب سال ایران را هم به دست آورد.مهدی سحابی با مجلات حرفهای تخصصی مانند «صنعت حمل و نقل» و «پیام امروز» نیز همکاری داشت و در سال ۱۳۷۳ جلدهای مجموعه داستان «چشم دوم» از محمد محمدعلی را طراحی کرد. برپایی چند دوره نمایشگاههای متعدد در ایران و جهان با مضمون صورتکهای متعدد انسانی از دیگر فعالیتهای او به شمار میروند. مهدی سحابی دست در کار ترجمهای دیگر و دلمشغول نقاشی و درگیر خواندن بود که دلتنگ خانواده شد. پس شال و کلاه کرد و شهریور ۱۳۸۸ به پاریس رفت اما نه برای ماندن که درنگ و بازگشتن و باز خلقکردن اما این بار بیبازگشت بود و دو ماه بعد در ۶۵ سالگی درگذشت. با اینکه خانواده در فرانسه زندگی میکردند و امکان تدفین او در آنجا هم بود اما چون میدانستند شیفته ایران است و هرگاه میرفت، بازمیگشت، این بار نیز پیکرش را برگرداندند و در قطعه هنرمندان به خاک سپرده شد.
عدم اِشراف مترجمان به زبان مقصد
یکی از موضوعاتی که در کار ترجمه بسیار اهمیت دارد اما نادیده گرفته میشود تسلط بر زبان مقصد است. خیلیها تصور میکنند چون فارسی بلدند میتوانند ترجمه کنند. اما همه دانستهها و فهم موضوع باید به فارسی منتقل شود و کیفیت بیان در زبان فارسی بسیار مهم است. بارها تجربه کردهایم که مترجمی متن اصلی را کامل میفهمد اما وقتی به فارسی مینویسد، صرفا به دلیل ضعف بیان در زبان فارسی، متن ضعیف و غیرقابل فهم میشود. بنابراین اشراف بر زبان مقصد حتی از فهم کامل متن اصلی هم اهمیت بیشتری دارد. خیلیها ممکن است مثلا متنی از جورج الیوت را کاملا بفهمند و در حد عالی متن انگلیسی را بخوانند و درک کنند. اینها آدمهای باسوادی هستند که متن انگلیسی را خوب میفهمند اما الزاما مترجم نیستند. مترجم کسی است که بتواند این فهم را به زبان دوم منتقل کند.
چالش دیگر بازار ترجمه، بازترجمه یا ترجمه مجدد از یک اثر است؛ صرفا به دلیل اینکه خوب به فروش میرود. این در حالی است که اتفاق «بازترجمه» در بسیاری از کشورهای پیشرفته برای آثار معروف و کلاسیک میافتد اما هر ترجمه جدیدی که منتشر میشود یک ارزش و مزیتی نسبت به ترجمههای قبلی دارد اما در کشور ما اینطور نیست و اتفاقا ترجمههای مجدد بعضا از ترجمههای اولین ضعیفتر هستند. نتیجه اینکه خواننده هم از این وضعیت دلزده میشود. حتی ممکن است دیگر سراغ ترجمههای خوب هم نرود چون از یک نسخه بد زده شده است. این ترجمهها معمولا ارزانتر هم تمام میشوند چون با بیدقتی و کپیکاری و سرهمبندی تولید میشوند. کاری که یک مترجم جدی شاید یک سال برایش وقت بگذارد این افراد در یک ماه تحویل میدهند. برای ناشر هم هزینه کمتر دارد و سریع وارد بازار میشود. علاوه براینها، ناشران این روزها بیشتر سراغ ترجمه کتابهای جایزه گرفته و پرفروش جهانی میروند بدون توجه به جایگاه آن اثر و نتیجه اینکه در بازار امروز ترجمه کتاب بیشتر شبیه کالایی تجاری شده تا فرهنگی.
مترجمی یا کتابسازی؟
گسترش ترجمههای سطحی و تکراری، حذف تدریجی متون کلاسیک، ضعف در تولید نظریه بومی و وابستگی به ارزشگذاریهای غربی از دیگر پیامدهای ترجمه کتابهای صرفا پرفروش است. با این حساب دوران کنونی را میتوان «عصر ترجمه انبوه» نامید. مورد دیگر درباره ترجمه این است که بسیاری از مترجمان باسابقه کشورمان که در ابتدای گزارش نامشان را بردیم معتقدند که در ترجمه باید یک متن فرهنگی خلق شود؛ متنی ارزشمند و حامل پیام. در حالی که این اتفاق دیگر در ترجمههای فعلی رخ نمیدهد. به دلیل همان رقابتی که بالاتر اشاره شد، اکثر ترجمهها آنقدر با سرعت و بیدقت صورت میگیرد که نهایتا بتواند کلیت موضوع را روایت کند چه برسد به خلق.
در گذشته نهچندان دور، مترجم بودن و عمل ترجمه، خود یک سرمایه فرهنگی بود که فرد را وارد اجتماع علمی، مثلا جامعه جامعهشناسان، میکرد و مترجم میتوانست این سرمایه را در عرصههای دیگر به کار گیرد. اما امروزه، متاسفانه، در بسیاری از موارد، مترجمی با «کتابسازی» مترادف شده است. برخی افراد صرفا برای اینکه کتابی منتشر کرده باشند و از آن در حوزههای دیگر مانند کسب رتبه هیات علمی، ارتقای شغلی یا حتی شرکت در انتخابات بهرهبرداری کنند، به ترجمه روی میآورند تا بگویند: «من کتاب ترجمه کردهام.» اما اگر بخواهیم ماجرا را از سمت دیگری هم روایت کنیم باید موضوع را از دریچه مترجمان ببینیم. دغدغه و شکایت اصلی همه آنها این است که حقالتحریر ترجمهها انقدر کم است که دیگر برای آنها نمیصرفد که وقت زیادی برای ترجمه بگذارند، ضمن اینکه بسیاری از این مترجمان امید و آیندهای برای شغل خود متصور نیستند.
آیا هوش مصنوعی جای مترجمان را میگیرد؟
مورد پایانی هم تاثیر پیشرفت تکنولوژی بر امر ترجمه است. فناوریهایی مثل هوش مصنوعی نهفقط حرفه مترجمی، بلکه تمام عرصههای زندگی ما را دگرگون کرده است. امروزه ابزارهای مبتنی بر هوش مصنوعی عملا کار ترجمه را بر عهده گرفتهاند، با سرعتی شگرف پیشرفت میکنند، پیوسته خود را روزآمد میسازند و از دادهها میآموزند. این تحول، همانگونه که بر حرفه معلمی یا روزنامهنگاری تاثیر گذاشته، بر حرفه مترجمی نیز تاثیری عمیق داشته است و باعث میشود معنای سنتی بسیاری از مشاغل، از جمله مترجمی، بازنگری شود.
بنابراین، طبیعی است که مترجمی نیز از این قاعده مستثنا نباشد و ماشینها در حال گرفتن جایگاه مترجمان در برخی حوزهها باشند. همانطور که هوش مصنوعی اکنون میتواند بسیاری از امور تشخیصی در پزشکی را انجام دهد یا در عرصه رسانه، به طور خودکار خبر بنویسد و گزارش تهیه کند، در حوزه ترجمه نیز چنین نقشی را ایفا میکند و میتواند به عنوان یک دستیار خوب در کنار مترجم حضور داشته باشد اما متاسفانه امروزه شاهد ترجمههایی هستیم که تماما توسط هوش مصنوعی انجام و از حالت دستیاری خارج شده است. به همین دلیل برخی مترجمان معتقدند کار ترجمه دیگر آیندهای ندارد و در آینده تمام کارهای ترجمهای را ماشینها انجام میدهند. به عقیده این گروه در آینده دیگر نیازی به مراجعه به دارالترجمه برای ترجمه رسمی یک مدرک نیست. این سیستمها خودشان متون را به زبان مقصد برمیگردانند و حتی قادرند اصالت متن را نیز تایید کنند.
در مقابل عدهای معتقدند هرچقدر هم تکنولوژی پیشرفت کند باز نمیتواند جای خلاقیت انسانی و هوش طبیعی را بگیرد و ممکن است بهعنوان یک حرفه، آینده روشنی نداشته باشد اما برای تفکر و اندیشمند شدن، همچنان نیاز است که به متون دیگر زبانها مراجعه کنیم، پژوهشها را بخوانیم، ترجمه کنیم و با دانش جهانی تلفیق شویم.
نظر شما