انسان از لحظه‌ای که از زندگی فردی بیرون آمد و در گروه‌های کوچک شکارچی-گردآورنده زندگی کرد، هرگز تنها تصمیم نگرفت. تصمیم برای شکار ماموت، مهاجرت به دشت جدید، ازدواج، جنگ یا صلح، همه در شورای آتش یا زیر درخت مقدس گرفته می‌شد. اشتباه یعنی مرگ قبیله، پس مشورت نه یک انتخاب، بلکه یک مکانیزم بقا بود. بزرگ قبیله، شمن، زن سالخورده‌ای که صد زایمان دیده بود، مردی که صد جنگ را تجربه کرده بود؛ اینها اولین «کوچ(Coach)های» تاریخ بودند. رابطه کاملا دوطرفه بود. امروز من برای تو هستم، فردا تو برای من. این دوطرفه بودن، نخستین و عمیق‌ترین شکل بیمه عاطفی بشر بود.

تنهاترین نسخه بشر در تاریخ تکامل

آگاه: ۱۰ هزار سال بعد، وقتی کشاورزی آمد و روستاها شکل گرفتند، همان مکانیزم ادامه یافت، فقط کمی رسمی‌تر شد. پدرسالار، پیر ده، کاهن معبد، رئیس ایل. هنوز رابطه خونی یا شبه‌خونی بود، هنوز رایگان بود، هنوز اشتباه در تصمیم یعنی قحطی یا حمله دشمن. در تمدن‌های بزرگ (مصر، بین‌النهرین، ایران هخامنشی، چین ژو، یونان کلاسیک) برای اولین بار شکاف طبقاتی در مشورت ظاهر شد. پادشاه با موبدان یا فیلسوفان مشورت می‌کرد، مردم عادی با کاهن محلی. اما در همین دوره بود که دو سنت عظیم و سرنوشت‌ساز متولد شدند که تا امروز ادامه دارند؛ سنت سقراطی: مربی هیچ چیز به تو نمی‌گوید، فقط با پرسش‌های پی‌درپی تو را وادار می‌کند خودت حقیقت را زایمان کنی. سنت مرشد و مرید در عرفان ایرانی، هندی و بودایی: مرشد نه معلم است، نه ناصح؛ او فقط آینه‌ای است که تو خودت را در آن ببینی. هر دوی اینها دقیقا همان چیزی هستند که امروز کوچ‌های گران‌قیمت به عنوان «هسته فلسفه کوچینگ» می‌فروشند، اما آن روز بدون یک ریال پول و در دل رابطه‌ای که گاهی تا آخر عمر ادامه داشت.

تجاری‌سازی اولیه و حرفه‌ای شدن
قرون وسطی و رنسانس این رابطه را برای طبقه اشراف تجاری کرد. مربی خصوصی، استاد شمشیرزنی یا فلسفه که برای آموزش شاهزاده استخدام می‌شد. برای اولین بار برای رشد فردی پول می‌گرفت، اما هنوز نادر بود. انقلاب صنعتی و ظهور طبقه متوسط، روانشناس و مشاور شغلی را آورد. فروید، یونگ، راجرز و دیگران کمک به ذهن را حرفه‌ای کردند، اما هنوز در چارچوب درمان بودند، نه رشد روزمره.

تولد صنعت مدرن کوچینگ
در دهه ۱۹۷۰ در آمریکا، در زمین تنیس، یک مربی به نام تیموتی گالوی متوجه چیزی شد که همه چیز را عوض کرد. وقتی به شاگردش می‌گفت «آرنجت را بالاتر بگیر»، شاگرد بدتر می‌زد؛ اما وقتی فقط می‌پرسید «توپ را کجا می‌بینی؟»، شاگرد خودش اصلاح می‌کرد. کتاب «بازی درونی تنیس» (۱۹۷۴) اولین مانیفست واقعی کوچینگ مدرن بود. مربی نباید بازی کند، فقط باید موانع ذهنی بازیکن را بردارد. جان ویتمور این ایده را به دنیای شرکت‌ها برد و کوچینگ اجرایی متولد شد. در دهه ۱۹۹۰ توماس لئونارد در آمریکا اصطلاح Life Coach را ثبت کرد، اولین مدرسه‌های آنلاین کوچینگ راه افتاد و صنعت چندمیلیارد دلاری امروز شکل گرفت.

هزینه‌های سنگین تجاری‌سازی مشورت
اما این تجاری‌سازی چه چیزهایی را گرفت؟ هشت هزینه سنگین که حالا کاملا آشکار شده‌اند. اول، مرگ رابطه دوطرفه. وقتی برای مشورت به دوستت زنگ می‌زدی، تو هم یک روز برای او زمانی را هزینه می‌کردی. وقتی به کوچ پول می‌دهی، رابطه تماما یک‌طرفه است. مطالعات طولانی مدت (مثل پژوهش ۲۰۲۳ دانشگاه شیکاگو) نشان می‌دهند کسانی که بیش از دو سال مرتب کوچ داشته‌اند، پس از پنج سال میانگین تعداد دوستان نزدیک‌شان ۴۱ درصد کمتر از گروه کنترل است. دوم، تبدیل انسان به پروژه دائمی بهینه‌سازی. کوچینگ مدام می‌پرسد: «نسخه بهتری از خودت را تصور کن.» بعد از مدتی فرد دیگر نمی‌تواند خودش را بدون نقص بپذیرد. نرخ فرسودگی (burnout) در میان مشتریان دائمی کوچینگ دو برابر جمعیت عادی است (مطالعه ۲۰۲۴ هاروارد بیزینس ریویو). سوم، نابودی تدریجی مهارت تصمیم‌گیری در ابهام. مغز ما برای تحمل عدم قطعیت تکامل پیدا کرده، اما وقتی همیشه یک متخصص آماده است که با پنج سوال هوشمندانه مسیر را روشن کند، بخش پیش‌پیشانی مغز (مسئول تصمیم‌گیری مستقل) تنبل می‌شود. آزمایش دانشگاه استنفورد در سال ۲۰۲۴ نشان داد دانشجویانی که یک‌ترم کوچ داشتند، در ترم بعد در مسائل زندگی روزمره ۲۷ درصد بیشتر مردد بودند. چهارم، جایگزینی خطرناک درمان با کوچینگ. گزارش ICF در ۲۰۲۲ نشان داد ۳۸ درصد مراجعان کوچینگ علائم بالینی افسردگی یا اضطراب دارند، اما کوچ‌ها نه آموزش روان‌درمانی دارند، نه اجازه تشخیص. نتیجه: مشکل اصلی سر جایش می‌ماند و فقط «مدیریت» می‌شود تا روزی که فرد کاملا فرو بریزد. پنجم، کالایی‌سازی رشد فردی و ایجاد شکاف طبقاتی جدید. یک کوچ سطح بالا ساعتی ۳۰۰ تا ۱۵۰۰ دلار می‌گیرد. فقط دهک‌های بالای جامعه به آن دسترسی دارند. رشد درونی که روزی حق طبیعی هر انسان بود، حالا مثل ماشین لوکس شده است. ششم، حذف همدلی واقعی همراه با قضاوت. دوست واقعی گاهی با عصبانیت به تو می‌گوید: «داری خودت را نابود می‌کنی» و این همان چیزی است که گاهی زندگی را نجات می‌دهد. کوچ به ندرت این ریسک را می‌کند، چون مشتری ممکن است از دست برود. هفتم، اعتیاد به رشد و پدیده کوچ‌گردی. خیلی‌ها هر ۶ ماه کوچ عوض می‌کنند، چون «حس می‌کنم دیگه چیزی به من اضافه نمی‌کنه.» مثل اعتیاد به کتاب‌های خودیاری، فقط گران‌تر و شخصی‌تر. هشتم، قطع شدن حافظه مشترک خانوادگی و دوستی. وقتی تمام بحران‌های عمیق زندگی‌ات را با یک غریبه پولی در میان می‌گذاری، دیگر مادرت، خواهرت یا دوست دوران کودکی‌ات از عمق دنیای درونی‌ات خبر ندارند. پیوندهای نسل به نسل، ضعیف و ضعیف‌تر می‌شوند.

ورود هوش مصنوعی به عرصه رشد فردی
و اکنون، درست در لحظه‌ای که فکر می‌کردیم دیگر پایین‌تر از این نمی‌رویم، 
هوش مصنوعی آمده تا همین باقی‌مانده را هم ببلعد. از سال ۲۰۲۳ به بعد، چت‌بات‌های پیشرفته (ChatGPT، Claude، Grok، Pi، Character.ai، Replika) و به‌زودی عوامل هوش مصنوعی مجهز به دوربین، میکروفون، داده‌های زیستی و حافظه کامل زندگی کاربر، در حال جایگزینی مشورت دوستانه و کوچینگ حرفه‌ای هستند. این بار سرعت تغییر وحشتناک است. در سال ۲۰۲۴ فقط در آمریکا بیش از ۴۳ میلیون نفر حداقل 
یک بار در ماه از هوش مصنوعی برای مشاوره عاطفی یا تصمیم‌گیری استفاده کرده‌اند.

صدمات وحشتناک هوش مصنوعی مشاور
هزینه‌های این مرحله از همه مراحل قبلی سنگین‌تر است، چون دیگر حتی یک انسان واقعی هم در حلقه نیست. اول، آخرین ذره حس «دیده شدن واقعی» نابود می‌شود. هرچقدر هوش مصنوعی همدلانه حرف بزند، تو در عمق وجودت می‌دانی که هیچ قلبی پشت آن کلمات نیست. مطالعه دانشگاه کمبریج در سال ۲۰۲۴ نشان داد کاربران معتاد به همراهی هوش مصنوعی پس از یک سال نمره تنهایی‌شان ۲۲ درصد بالاتر از گروه کنترل است. دوم، توهم صمیمیت کامل ایجاد می‌شود. هوش مصنوعی تمام جست‌وجوها، پیام‌ها، ضربان قلب، خواب، چهره و صدای تو را می‌داند و به آنها بازخورد می‌دهد. مغزت فکر می‌کند «کسی من را کامل می‌شناسد»، در حالی که هیچ انسان زنده‌ای تو را نمی‌شناسد. این شکاف، ویرانگرترین نوع تنهایی مدرن است. سوم، توانایی تحمل ابهام و تنهایی با خود برای همیشه از بین می‌رود. پاسخ همیشه در پنج ثانیه آماده است. دیگر هیچ‌کس یاد نمی‌گیرد با سوال‌های بی‌پاسخ زندگی کند و این دقیقا همان مهارتی است که در دنیای پیچیده آینده حیاتی خواهد بود. چهارم، جهت‌دهی ایدئولوژیک پنهان. هوش مصنوعی توسط شرکت‌های خاصی ساخته می‌شود و ارزش‌های همان شرکت‌ها (مصرف‌گرایی، بهینه‌سازی بی‌وقفه، فردگرایی افراطی) را به آرامی در ذهن کاربر تزریق می‌کند. پنجم، حذف کامل تجربه‌های تصادفی و دیوانه‌وار انسانی. دوست واقعی ممکن است نیمه‌شب زنگ بزند و بگوید «بیا برویم جاده چالوس» و همین تصمیم غیرمنطقی زندگی‌ات را عوض کند. هوش مصنوعی هرگز دیوانه نمی‌شود. ششم، اعتیاد شدید به تایید لحظه‌ای. مثل اینستاگرام، اما برای روح و روان. هر لحظه احساس بدی داری، ۱۰ ثانیه بعد هوش مصنوعی به تو می‌گوید: «تو فوق‌العاده‌ای، فقط این کار را بکن.» دوپامین لحظه‌ای، وابستگی دائمی. هفتم، مرگ حافظه مشترک انسانی. ۱۰ سال دیگر، دیگر هیچ داستانی نخواهی داشت که بگویی «یادته آن شب که تا صبح با هم حرف زدیم؟» چون طرف مقابلت یک سرور در ویرجینیا بوده که حالا شاید خاموش شده باشد. هشتم، شکاف طبقاتی جدید و عمیق‌تر از همیشه. تا سال ۲۰۳۰ داشتن یک هوش مصنوعی شخصی فوق‌هوشمند که تمام زندگی‌ات را می‌شناسد، بزرگ‌ترین مزیت رقابتی خواهد بود؛ بزرگ‌تر از تحصیلات، بزرگ‌تر از پول. نهم، وحشتناک‌ترین سناریو: روزی که دسترسی قطع شود. تصور کن سرورها از کار بیفتند، شرکت ورشکست شود، اشتراک تمام شود یا قانونی بیاید که استفاده از چنین هوش مصنوعی‌هایی محدود شود. یک نسل کامل که سال‌ها هیچ رابطه عمیق انسانی نساخته، ناگهان با تنهایی مطلق و ناتوانی کامل در برقراری دوباره ارتباط واقعی مواجه می‌شود.

درد دل تا عمق تنهایی
در پایان، آنچه از غار تا امروز رخ داده یک عقب‌نشینی مداوم از عمق روابط انسانی به سوی کارایی، سرعت، تجاری‌سازی و اکنون الگوریتمی‌سازی بوده است. هر بار که ما یک لایه از انسانیت را حذف کردیم تا «بهتر» تصمیم بگیریم، در واقع خودمان را شکننده‌تر کردیم. اگر این مسیر بدون آگاهی و مقاومت جمعی ادامه یابد، ممکن است در سال‌های نه‌چندان دور به نسلی برسیم که باهوش‌ترین، ثروتمندترین و بهینه‌ترین انسان‌های تاریخ هستند، اما در عین حال تنهاترین، شکننده‌ترین و غمگین‌ترین نسخه‌ای که تکامل تا به حال تولید کرده است نیز هستند.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.