آگاه: اما لبوبو تنها نوک کوه یخ است. این پدیده نمادی از یک تغییر پارادایم عظیم در فرهنگهای نوپدید است که در آن مرز میان هویت، مصرف، هیجان و عاطفه و قمار در هم شکسته است. ما در عصری زندگی میکنیم که در آن «کیدالتها» (Kidults) یا بزرگسالانی که تمایلات کودکانه دارند، بازار اسباببازی را قبضه کردهاند. عصری که در آن صنعت موسیقی کیپاپ و جیپاپ (کوتاهشده عبارت انگلیسی Japanese pop (موسیقی پاپ ژاپنی)، یکی از سبکهای موسیقی ژاپنی است) با بهرهگیری از مکانیسمهای روانشناختی پیچیده، هواداران را به ماشینهای خرید تبدیل کرده و بحرانهای زیستمحیطی پنهانی را رقم میزنند. این متن به بازتاب این امواج در ایران میپردازد؛ جایی که فشارهای اقتصادی و شکاف طبقاتی، معنای متفاوتی به مصرف این کالاهای فرهنگی بخشیده است.
تولد یک هیولا

لبوبو یک شبه متولد نشد. این شخصیت همانطور که گفته شد، بخشی از مجموعهای به نام هیولاها است که کاسینگ لونگ در سال ۲۰۱۵ خلق کرد. ریشههای هنری لبوبو به افسانههای نوردیک و فولکلور اسکاندیناوی برمیگردد. موجوداتی که نه کاملا خیرند و نه کاملا شر، بلکه ماهیتی بازیگوش و گاهی دردسرساز دارند. طراحی لبوبو با آن دندانهای تیز و نگاه خیره از زیباییشناسی کلاسیک «کاوایی» (Kawaii) یا همان «بامزگی ژاپنی» فاصله میگیرد و وارد قلمروی «زشت بامزه» میشود. این زیباییشناسی جدید، تلاش کرده تا بازتابی از روحیات نسل Z باشد که از کمالگراییهای روتوششده خسته شده و به دنبال اصالتی است که حتی در نقصها و زشتیها نهفته باشد.
با این حال، تبدیل شدن لبوبو به یک کالای مقدس در سال ۲۰۲۴، مدیون همافزایی هوشمندانه شرکت پاپ مارت با قدرت نرم سلبریتیها بود. پاپ مارت که در سال ۲۰۱۰ تاسیس شد، با امضای قرارداد انحصاری با کاسینگ لونگ در سال ۲۰۱۹، تولید انبوه این شخصیت را آغاز کرد. اما نقطه عطف زمانی بود که یکی از قدرتمندترین اینفلوئنسرهای جهان با بیش از ۱۰۶ میلیون دنبالکننده، آن را به عنوان بخشی از استایل شخصی خود معرفی کرد.
مکانیسم سرایت
زمانی که لیسا لبوبو را به کیف خود آویخت، پیام مخابره شده به مخاطبان جهانی و بهویژه آسیایی این بود: «این عروسک دیگر اسباببازی نیست؛ این یک اکسسوری مد است.» این تغییر جایگاه باعث شد تا لبوبو از قفسه اسباببازیفروشیها به دنیای «هایفشن» به معنای مد سطح بالا منتقل شود. بلافاصله بعد از این اتفاق، قیمت مدلهای خاص لبوبو در بازارهای دستدوم تا ۴۰۰ درصد افزایش یافت!
در ایران و سایر کشورها، این پدیده از طریق جریان ترس عقب ماندن یا همان FOMO که حالا واژه غریبی نیست و تمایل به همسانسازی با الگوهای جهانی گسترش پیدا کرد. هواداران نه تنها به دنبال خود عروسک، بلکه به دنبال معنای اجتماعی نهفته در آن و تعلق به قبیلهای جهانی که کدهای فرهنگی مشترکی دارند، بودند. اینفلوئنسرهای ایرانی و آسیایی به سرعت این ترند را بازتولید کردند و لبوبو به نمادی از بهروز بودن و تمکن مالی تبدیل شد.
اقتصاد، خلأ قطعیت
قلب تپنده مدل تجاری پاپ مارت و موفقیت خیرهکننده لبوبو، استراتژی فروش جعبه شانسی یا بلایند باکس است. در این مدل، خریدار بستهای را تهیه میکند که محتوای دقیق آن نامشخص است. او میداند که یکی از عروسکهای سری هیولاها را میخرد اما نمیداند کدامیک. این مکانیسم دقیقا از روانشناسی «جعبه اسکینر» (دستگاهی آزمایشگاهی که برای بررسی رفتار حیوانات مورد استفاده قرار گرفت و در نهایت از آن، هم برای مطالعه شرطیشدن فعال و هم برای شرطیشدن کلاسیک استفاده شد) و دستگاههای قمار استفاده میکند.
سیستم پاداشدهی در مغز انسان به طوری تنظیم شده که پاداش متغیر بیشترین میزان ترشح دوپامین را ایجاد میکند. زمانی که نتیجه قطعی نیست، اشتیاق و هیجان برای تکرار عمل افزایش مییابد. پاپ مارت با ایده مدلهای مخفی یا منحصر به فرد که شانس پیدا کردن آنها بسیار پایین است، این چرخه را تقویت میکند. خریدار برای به دست آوردن مدل نایاب که ارزش بازاری بسیار بالاتری دارد، بارها و بارها خرید میکند و وارد چرخهای از خرید اعتیادآور میشود.
منتقدان و پژوهشگران علوم اجتماعی هشدار میدهند که این مدل فروش، نوعی سوءاستفاده از آسیبپذیریهای روانی مصرفکنندگان است. دولت چین، به دلیل نگرانی از ترویج فرهنگ قمار در میان نوجوانان، محدودیتهایی را برای فروش بلایند باکس به افراد زیر ۸ سال اعمال کرده. با این حال، هدف اصلی این محصولات نه کودکان، بلکه همان کیدالتها هستند. قطعی نبودن محتوای بلایند باکسها، باعث مصرف غیرمنطقی میشود. فرد نه برای ارزش ذاتی کالا، بلکه برای تجربه هیجان لحظهای باز کردن جعبه هزینه میکند. این فرآیند، کالا را از ماهیت فیزیکیاش تهی کرده و آن را به یک تجربه هیجانی گذرا تقلیل میدهد. در بازارهای ایران نیز این رویه مشاهده میشود؛ جایی که کاربران در شبکههای اجتماعی از خریدهای مکرر و انباشت عروسکهای تکراری برای رسیدن به مدل محبوبشان صحبت میکنند، در حالی که قیمت هر جعبه معادل بخش قابل توجهی از درآمد ماهانه یک فرد متوسط است.
پناه بردن به کودکی در عصر تورم
آمارها نشان میدهند که کیت التها امروزه موتور محرک صنعت اسباببازی جهان هستند. در سال ۲۰۲۴، حدود ۲۸.۵ درصد از فروش کل اسباببازی در اروپا و ۶۰ درصد از خریداران اسباببازی در آمریکا، مربوط به گروه سنی ۱۸ تا ۳۴ سال بوده اما چرا بزرگسالان به خرید عروسک روی آوردهاند؟
پاسخ در ترکیبی از نوستالژی و فرار از واقعیت نهفته است. در دنیایی که با بیثباتی سیاسی، بحرانهای اقلیمی و فشارهای اقتصادی روبروست، بازگشت به اشیای دوران کودکی یا نمادهای فانتزی، نوعی مکانیسم دفاعی برای کاهش اضطراب و استرس است. لبوبو، سانریو و فیگورهای انیمه، پناهگاههایی امن در برابر خشونت دنیای واقعی هستند.
اثر رژ لب (The Lipstick Effect) و تجملگرایی خرد
مفهوم اقتصادی «اثر رژ لب» توضیح میدهد که در دوران رکود اقتصادی، مصرفکنندگان که توانایی خرید کالاهای سرمایهای بزرگ مانند خانه، خودرو یا جواهرات گرانقیمت را از دست میدهند، به خرید کالاهای لوکس کوچک و ارزانتر روی میآورند تا حس رضایت و منزلت اجتماعی خود را حفظ کنند.
در ایران، این پدیده با شدت بیشتری قابل مشاهده است. برای جوان ایرانی که چشمانداز خرید مسکن یا خودرو برایش تیره و تار است، خرید یک عروسک اورجینال لبوبو به قیمت چند میلیون تومان یا یک لایتاستیک کیپاپ (چراغ مخصوص کنسرت)، حکم سرمایهگذاری عاطفی و دستیابی به «لاکچری در دسترس» را دارد. این کالاها به نمادهایی برای نمایش موقعیت اجتماعی در اینستاگرام تبدیل میشوند؛ جایی که داشتن آخرین مدل بلایند باکس پاپ مارت، سیگنالی از تعلق به طبقه مرفه یا حداقل، همگام بودن با ترندهای جهانی است.
کارخانه رویاسازی یا تولید زباله؟
فرهنگ کیپاپ که در دهه اخیر به پدیدهای جهانی تبدیل شده، بر پایه مدلی از وفاداری هواداری بنا شده است که منتقدان آن را استثمار عاطفی میدانند. یکی از نمودهای بارز این مساله، استراتژی فروش آلبومهای فیزیکی است. در عصر استریمینگ و اسپاتیفای، فروش فیزیکی سیدیها منطقا باید منسوخ میشد اما صنعت کیپاپ با ترفندی هوشمندانه، آلبوم را به یک بلیت بختآزمایی تبدیل کرده است.
کمپانیها درون هر آلبوم، کارتهای عکس تصادفی از اعضای گروه و گاهی بلیتهای قرعهکشی برای دیدار با خوانندگان قرار میدهند. هواداران برای اینکه شانس برنده شدن در قرعهکشی را داشته باشند یا کلکسیون کارتهای عکس خود را تکمیل کنند، مجبور به خرید دهها و گاهی صدها نسخه از یک آلبوم واحد هستند. این پدیده نه تنها هزینههای سنگینی را به هواداران تحمیل میکند، بلکه فجایع زیستمحیطی به بار میآورد. در ایران، هواداران کیپاپ با چالشهای مضاعفی روبرو هستند. به دلیل نبودن نمایندگی رسمی و تحریمها، آلبومها و کالاهای هواداری با واسطههای متعدد و قیمتهای بسیار بالا وارد میشوند. یک لایتاستیک ساده که در کره قیمتی از حدود ۵۰ دلار دارد، در ایران ممکن است بین ۱۰ تا ۱۵ میلیون تومان معامله شود.
رنسانس جیپاپ و فرهنگ «اوشیکاتسو»
در حالی که کیپاپ بر تسخیر بازارهای جهانی متمرکز بوده، جیپاپ و فرهنگ پاپ ژاپنی با تکیه بر انیمه و مانگا، رنسانسی خاموش اما قدرتمند را تجربه میکنند. برخلاف کیپاپ که بر کمالگرایی انسانی تمرکز دارد، موج جدید جیپاپ بر شخصیتهای داستانی و مجازی استوار است.
پدیده «اوشیکاتسو» به معنای فعالیتهای حمایتی از ایدل یا شخصیت محبوب، فراتر از یک سرگرمی ساده رفته و به یک سبک زندگی تبدیل شده است. هواداران ژاپنی و جهانی، کیفهای خود را با استندهای آکریلیک و عروسکهای شخصیتهای انیمه و ویتیوبرها (گونهای از سلبریتی اینترنتی که شهرت خود را با فعالیت و اشتراک ویدئو در یوتوب به دست آورده است) تزیین میکنند.

ویتیوبرها و اقتصاد شخصیتهای دوبعدی
یکی از ترندهای مهم و بسیار عجیب سال ۲۰۲۵، رشد انفجاری ویتیوبرها بهویژه از کمپانی هولولایو (Hololive) است. این شخصیتهای مجازی که توسط انسانهای واقعی کنترل میشوند اما ظاهری انیمهای دارند، کالاهایی را عرضه میکنند که ماهیتی متفاوت از کیپاپ دارند. فیگورهای آکریلیک، عروسکهای پولیشی بزرگ و اکسسوریهای دیجیتال، بازار عظیمی را ایجاد کردهاند. در بازار ایران نیز، محبوبیت انیمه و مانگا به شدت رو به افزایش است. فیگورهای انیمهای که پیشتر کالایی بسیار خاص محسوب میشدند، حالا در فروشگاههای آنلاین به وفور یافت میشوند. با این حال مثل لبوبو، بازار ایران غرق در نسخههای کپی و غیررسمی است که با قیمتهای پایینتر عرضه میشوند اما همچنان برای نوجوان ایرانی هزینهبر هستند.
همکاریهای متقاطع فرهنگهای نوپدید جهانی
یکی از نقاط تلاقی فرهنگهای نوپدید، همکاری برندهای ژاپنی قدیمی مانند «سانریو» (خالق هلو کیتی) با پاپ مارت چین است. ترندهای ۲۰۲۵ نشان میدهد که شخصیتهای کلاسیک هلو کیتی و دوستانش، در قالبهای مدرن بلایند باکس بازآفرینی شده و موجی از نوستالژی را برای نسلهای قدیمیتر و جذابیتی جدید برای نسل Z ایجاد کردهاند. این همکاریها نشاندهنده هوشمندی سرمایهداری در بازیافت نمادهای فرهنگی و فروش مجدد آنها به مخاطبان جهانی است.

اقتصاد سایه و بازار کالاهای تقلبی
ایران به عنوان بازاری که دسترسی مستقیم به سیستم بانکی و تجاری جهانی ندارد، اکوسیستم عجیب و منحصر بهفردی را در مواجهه با این فرهنگهای نوپدید شکل داده است. جستوجوها در پلتفرمهای فروش آنلاین داخلی نشان میدهد که بخش عظیمی از بازار در تسخیر کالاهای هایکپی یا تقلبی است. برای مثال، عروسک لبوبو که قیمت اورجینال آن در بازارهای جهانی ممکن است از ۵۰ دلار شروع شود و در بازار سیاه جهانی به صدها دلار برسد، در ایران در طیف قیمتی ۴۵۰ هزار تومان (مدل فیک بیکیفیت) تا ۱۰ میلیون تومان (مدلهای ادعایی اورجینال) عرضه میشود. نظرات کاربران در این پلتفرمها حاکی از نارضایتی گسترده از کیفیت، تفاوت رنگ و فریبکاری فروشندگان است. با این حال، ولع برای داشتن این نمادها آنقدر بالاست که حتی کالاهای تقلبی نیز بازاری داغ دارند. نوجوانان و جوانان ایرانی از این کالاها به عنوان ابزاری برای تمایز از فرهنگ سنتی و اتصال به جامعه جهانی استفاده میکنند.محصولات کیپاپ در ایران مانند وضعیت جهانی آن، کارکردی فراتر از موسیقی دارند. آنها ابزارهای هویتبخشی هستند. وقتی یک نوجوان ایرانی چندین میلیون تومان برای یک آلبوم هزینه میکند، در حال خرید عضویت در یک جامعه خیالی جهانی است که در دنیای واقعی از آن محروم شده است. این مصرف جبرانی، پاسخی به محدودیتهای اجتماعی و اقتصادی است.
احتکار اینستاگرامی
واردات این کالاها، خروج ارز قابل توجهی را به همراه دارد که در مقیاس کلان برای اقتصاد تحت تحریم ایران چالشبرانگیز است. از سوی دیگر، سوداگران بازار سیاه با بهرهگیری از اشتیاق نوجوانان، قیمتها را به شکل مصنوعی بالا نگه میدارند. پدیده احتکار اینستاگرامی که در آن آنلاینشاپها با ادعای محدودیت موجودی، قیمتها را لحظهای تغییر میدهند، نمونهای از بازتولید همان مکانیسم کمیابی مصنوعی پاپ مارت در مقیاسی غیررسمی و بیرحم است.
آیندهای در گروگان کالاها
بررسی این پدیدههای فرهنگی نوپدید نشان میدهد که ما با چیزی فراتر از یک سرگرمی ساده روبرو هستیم. این فرهنگهای نوپدید، تجلیگاه سرمایهداری متأخر هستند؛ جایی که احساسات انسانی مثل عشق، نوستالژی و نیاز به تعلق و هیجان، بستهبندی شده و با برچسب قیمت فروخته میشوند.
برخی از این شرکتها با تبدیل کردن شانس به کالا و در صنعت کیپاپ با تبدیل وفاداری به پلاستیک، الگوی مصرفی را نهادینه کردهاند که در آن رضایت هرگز حاصل نمیشود و عطش برای کالای بعدی همواره باقی است. برای مخاطب جهانی، این به معنای اعتیاد به خرید و انباشت زباله است اما برای مخاطب ایرانی، این چرخه با رنجی مضاعف همراه است. رنج نابرابری ارزش پول، انزوا از بازارهای رسمی و تلاش مذبوحانه برای همسطح شدن با جهانی که هر روز گرانتر میشود.
در نهایت، لبوبو با آن لبخند کج و دندانهای تیزش، شاید بهترین استعاره برای این وضعیت باشد. موجودی که همزمان بامزه و ترسناک است، درست مانند فرهنگی که ما را سرگرم میکند، در حالی که جیبهایمان را خالی و محیط زندگیمان را آلوده میسازد. آینده این روند احتمالاً به سمت ادغام بیشتر دنیای فیزیکی و دیجیتال پیش خواهد رفت اما میراث فعلی آن، ذهنهای درگیر با قمار مصرف است.
نظر شما