آگاه: در جنگ غزه، برای نخستینبار پس از دههها، روایت رسمی غرب درباره «دفاع مشروع اسرائیل» با چالش جدی در افکار عمومی جهانی مواجه شد؛ تصاویر جنایات، کشتار غیرنظامیان و تخریب زیرساختهای حیاتی، امکان پوشاندن واقعیت را بهطور کامل از دستگاه رسانهای غرب سلب کرد، اما این شکست، نه به عقبنشینی دشمن، بلکه به بازآرایی آرایش رسانهای او انجامید: گذار از تلاش برای «پنهانسازی واقعیت» به تلاش برای تغییر چارچوب فهم واقعیت. در همین چارچوب، غزه به آزمایشگاهی برای بازطراحی سازوکارهای جنگ شناختی تبدیل شد؛ سازوکارهایی که در گام بعد، در سطحی گستردهتر علیه ایران به کار گرفته شد. جنگ تحمیلی ۱۲ روزه، از این منظر، صرفا یک درگیری محدود نظامی نبود؛ بلکه اوج یک عملیات همزمان نظامی–رسانهای–شناختی بود که از تجربه غزه درس آموخته و ارتقا یافته بود. در این دوره، دشمن تلاش کرد جمهوری اسلامی را در سطح ادراک جهانی بهعنوان «کانون بیثباتی منطقه» و در سطح افکار عمومی داخلی بهعنوان «عامل ناامنی آینده» بازنمایی کند. رهبر انقلاب در همین زمینه تاکید کردهاند که جمهوری اسلامی امروز در «کانون یک جنگ تبلیغاتی و رسانهای» قرار دارد و هدف اصلی این جنگ، «تغییر محاسبات و ذهنیتها»ست، نه صرفا تاثیرگذاری مقطعی بر افکار عمومی در چنین وضعیتی، جهاد تبیین نه یک توصیه اخلاقی، بلکه یک راهبرد امنیتی–تمدنی برای صیانت از هویت، ثبات و آینده انقلاب اسلامی است.
تحلیل میدان: پیوستگی غزه و جنگ ۱۲ روزه در منطق جنگ رسانهای
در جنگ غزه، فروپاشی تدریجی روایتهای رسمی غرب، باعث شد مفاهیمی چون «دفاع مشروع»، «جنگ علیه ترور» و «امنیت اسرائیل» اعتبار پیشین خود را در افکار عمومی جهانی از دست بدهند، بااینحال، دشمن با سه جابهجایی راهبردی، میدان را مدیریت کرد:
- انتقال مسئله از «جنایت» به «پیچیدگی منازعه»؛
- جایگزینی «مسئولیت حقوقی» با «ضرورتهای امنیتی»؛
- برجستهسازی خطر گسترش ناامنی منطقه بهجای تمرکز بر قربانیان.
این تغییر چارچوبها موجب شد که بهجای شکلگیری یک اجماع جهانی علیه رژیم صهیونیستی، نوعی ابهام اخلاقی در افکار عمومی شکل بگیرد. پروژه روایی دشمن، پس از غزه، از سطح «حمایت از اسرائیل» به سطحی بالاتر ارتقا یافت: بازنمایی ایران بهعنوان منشأ ریشهای بیثباتی منطقهای. در این چارچوب:
- حمایت ایران از مقاومت، «ماجراجویی ایدئولوژیک» معرفی شد؛
- قدرت موشکی و دفاعی ایران، «تهدید علیه صلح جهانی» تصویر شد؛
و نهایتا افکار عمومی برای پذیرش یک مواجهه سختتر با ایران آماده شد.
این روند، زمینه را برای جنگ تحمیلی ۱۲ روزه فراهم کرد؛ جنگی که از ابتدا با «پیوست رسانهای و شناختی» طراحی شده بود، نه صرفا با منطق نظامی کلاسیک. در جنگ ۱۲روزه علیه ایران، سه لایه بهطور همزمان فعال شدند:
لایه نظامی: درگیری رأی ارسال پیام بازدارندگی معکوس؛
لایه رسانهای: ایجاد موج خبری جهانی، برجستهسازی گزینشی وقایع و استفاده حداکثری از پلتفرمها،
لایه شناختی: القای «آیندههراسی»، تشدید تردید نسبت به عقلانیت تصمیمات نظام و تلاش برای فرسایش اعتماد عمومی.
این همافزایی نشان میدهد که دشمن، جنگ آینده را به معنای جنگ پراکنده یا جنگ منتشر در همه سطوح میفهمد؛ جنگی که مرز مشخصی میان جبهه و عقبه و میان رسانه و میدان نبرد باقی نمیگذارد.
هدفشناسی دشمن: از مقاومت فلسطین تا هویت انقلابی ایران
تحلیل پیوسته غزه و جنگ ۱۲ روزه علیه ایران، نشان میدهد که هدف دشمن، صرفا محدود به تضعیف یک بازیگر منطقهای نیست؛ بلکه او به دنبال ضربهزدن به گفتمان مقاومت بهعنوان یک الگوی بدیل نظم جهانی است. این هدف در مواجهه با ایران، سه بعد اساسی دارد:
گسست مردم–مقاومت: با القای این دوگانه که «هزینه مقاومت از سود امنیت بیشتر است»، دشمن میکوشد پیوند عاطفی–عقلانی مردم با مقاومت را تضعیف و آن را یک «بار اضافی بر دوش ملت» جلوه دهد.
تخریب عقلانیت راهبردی نظام: راهبرد دفاعی–بازدارنده جمهوری اسلامی تلاش میشود بهعنوان مجموعهای از تصمیمات احساسی، غیرمحاسبهشده و صرفا ایدئولوژیک معرفی شود؛ در حالیکه بخش مهمی از این راهبرد، مبتنی بر اصول پذیرفتهشده بازدارندگی نامتقارن در ادبیات امنیتی است.
تهیسازی مفاهیم و ادبیات انقلابی: مفاهیمی مانند جهاد، شهادت، استکبارستیزی و استقلال، در رسانههای دشمن به ابزار بحرانسازی و عقبماندگی تصویر میشوند. رهبر انقلاب بارها تاکید کردهاند که دشمن اولا مفاهیم را تحریف میکند و ثانیا میدان جنگ را از سطح جغرافیا به سطح معنا و ذهن منتقل میکند.
معماری دشمن: شبکه قدرت روایت در میدان پساغزه
دشمن در تجربه غزه آموخت که بدون اکوسیستم روایت، امکان مدیریت ادراک وجود ندارد. همین الگو، با دقت بیشتر، در جنگ ۱۲ روزه علیه ایران به کار گرفته شد. عناصر این معماری عبارتند از:
رسانههای جریان اصلی: تثبیت چارچوب کلی و تولید دستور کار؛
اندیشکدهها و نخبگان شبهمستقل: عقلانیسازی روایت و تولید زبان سیاستگذاری؛
شبکههای اجتماعی و اینفلوئنسرها: عاطفیسازی پیام و ایجاد همذاتپنداری؛
پلتفرمها و الگوریتمها: تنظیم میدان دیدهشدن و اولویتگذاری بر اساس منطق پلتفرمی.
این ترکیب، همان «جبهه وسیع دشمن» است که رهبر انقلاب از آن یاد میکنند؛ جبههای که رسانه، دانشگاه، سینما، فناوری و حتی سرگرمی را در یک کل منسجم به کار میگیرد.
جهاد تبیین؛ از واکنش پساغزه تا کنش پیشدستانه در جنگ ۱۲ روزه
تجربه پساغزه نشان داد که ضعف در روایتسازی و تولید ادبیات راهبردی مقاومت، میتواند دستاوردهای میدانی را در سطح افکار عمومی خنثی کند. جنگ ۱۲ روزه علیه ایران یک گام فراتر رفت و آشکار کرد که این ضعف، میتواند هزینه امنیتی مستقیم نیز ایجاد کند.
در این شرایط، جهاد تبیین باید:
از سطح دفاعی–واکنشی به سطح ابتکار در تعریف مسئله ارتقا یابد؛
از فعالیتهای فردی پراکنده به سمت شبکههای ماموریتمحور حرکت کند؛
و از تمرکز بر سرعت و حجم محتوا، به سمت عمق و انسجام معنا سوق یابد.
به تعبیر رهبر انقلاب، اگر «ادبیات مناسب» متناسب با میدان و نیاز زمان تولید نشود، اندیشه در معرض محو شدن قرار میگیرد؛ نه صرفا در سطح تئوری، بلکه در سطح حضور اجتماعی و سیاسی.
جمعبندی تحلیلی
برآیند تحولات از غزه تا جنگ تحمیلی ۱۲ روزه ایران، نشان میدهد:
ماهیت جنگ تغییر کرده است: نقطه ثقل نبرد، از خاک و جغرافیا به ذهن و ادراک منتقل شده است.
پیروزی بدون روایت، تثبیت نمیشود: حتی موفقیتهای میدانی، اگر در قالب یک روایت منسجم و باورپذیر عرضه نشود، در سطح افکار عمومی پایدار نمیماند.
جهاد تبیین یک ماموریت فرهنگی صرف نیست: بلکه بخشی از منظومه پدافند غیرعامل شناختی و امنیت ملی است؛ یعنی حفاظت فعال از ذهن و محاسبات جامعه در برابر دستکاری سازمانیافته.
بنابراین، جهاد تبیین در سطوح راهبردی باید بهعنوان پدافند فعال شناختی بازتعریف شود؛ پدافندی که:
پیشدستانه است، نه صرفا پاسخگو؛
شبکهای است، نه متکی به تکصداها؛
بر معماری معنا تمرکز دارد، نه صرفا تولید محتوا.
نتیجهگیری نهایی
اگر جهاد تبیین را بهمثابه یک عملیات فرهنگی–راهبردی در نظر بگیریم، تحلیل از غزه تا جنگ ۱۲ روزه علیه ایران نشان میدهد که میدان نبرد امروز، پیش از هرچیز، میدان مهندسی معنا و مدیریت ادراک است. در این میدان، دشمن با تکیه بر شبکهای از رسانهها، اندیشکدهها، پلتفرمها و نخبگان، تلاش میکند روایت انقلاب اسلامی را به حاشیه براند و بدیلهای مسلط خود را بر ذهنها حاکم سازد. پاسخ متناسب با این سطح از تهدید، تنها با تکثیر پیام حاصل نمیشود؛ بلکه نیازمند معماری روایت، شبکهسازی کنشگران و ارتقای جهاد تبیین به سطح سیاست عمومی و پدافند فعالشناختی است. اگر این بازتعریف بهطور جدی دنبال شود، جنگ رسانهای نه فقط تهدید، بلکه فرصتی برای جهانیسازی گفتمان مقاومت و بازتعریف معادلات قدرت در عصر شبکهای خواهد بود.
نظر شما