آگاه: نمیتوان از قیام نورانی حسینبنعلی سخن گفت و عنصر «سیاست» را مغفول گذاشت؛ اساسا جوهر و ماهیت نهضت حسین(ع) سیاسی است؛ در دیدگاه حسین(ع)، یزید خلیفه وقت، تحت هیچ شرایطی صلاحیت حکمرانی بر امت اسلامی را ندارد و باید از قدرت خلع شود؛ از همینرو امام در مجلسِ «ولید به عتبه» حاکم وقت مدینه، از بیعت با یزید استنکاف میورزند و قیام نورانی خود را آغاز میکنند.
مقدمه قیام حسین(ع) انحرافی بود که پس از سقیفه و غصب خلافت پیش آمد؛ اساسا وقتی سخن از سقیفه و خلافت پیش میآید، موضوع بهماهوی، سیاسی میشود؛ کیست که نداند پس از سقیفه، اعراب و مسلمانان مجددا به ورطه جاهلیت و عصبیت و زرسالاری غلتیدند و در امتداد همان کژراهه، خلافت به بنیامیه رسید؛ مگر نه اینکه ابوسفیان در همان روز که بنیامیه برای انتخاب عثمان در منزل او گرد آمده بودند، خطاب به آنان گفت: «ای بنیامیه حال که حکومت به دست شما افتاده است، آن را همچون گوی به یکدیگر پاس دهید و نگذارید از خاندان شما خارج شود. سوگند یاد میکنم به آنچه عقیده دارم، که نه عذابی در کار است و نه حسابی، نه بهشتی هست و نه جهنمی، و نه برانگیختنی هست و نه قیامتی.» مگر نه این است که در زمان عثمان، بنیامیه با روحیه ضددینی و ضدمردمی، قدرت را قبضه کردند و از دل همین قبضه کردن قدرت، معاویه و پسرش یزید در سپهر سیاست برکشیده شدند و خلافت اسلامی را به سلطنتِ کسرایی و قیصری تبدیل کردند؟! بنابراین حسین(ع) که ازسوی خدواند متعال، نصب شده است و در امتدادِ نبوت، منصبِ امامت را دارد، ردای سیاست نیز بر تن میکند و در قامت رهبری سیاسی ظاهر میشود تا اسلام را به صراط مستقیم محمدی بازگرداند.
در اینجا باید از یک خلط مبحث پیشگیری کرد و توجه داشت که حرکت حسین(ع) اگرچه به حسب ظاهر، سیاسی است اما هدف حسین(ع) از کنش سیاسیاش، کسب قدرت نیست؛ سیاسیون حرکت میکنند و قیام برمیآورند تا قدرت را قبضه کنند اما هدف حسین(ع) قبضه قدرت نبود، امام قیام کرد تا به وظیفه و تکلیفش عمل کند؛ بر همین اساس در مسیر کربلا در منزلی طی خطبهای فرمود: «اَیُّهَا النّاسُ اِنَّ رَسولَ الله صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ قالَ مَن رَأَی سُلطاناً جائِراً مُستَحِلّاً لِحُرُمِاتِ الله ناکِثاً لِعَهدِ الله … یَعمَلُ فی عِبادِ الله بِالجَورِ وَ العُدوانِ و لَم یُغیِّرُ عَلَیهِ بِقَولٍ وَ لا فِعلٍ کانَ حَقّاً عَلَی الله اَن یُدخِلَهُ مَدخَلَه»؛ معنا و مفهوم این خطبه نورانی حضرت آن است که در مقابل سلطان جائر که به مردم ستم روا میدارد، باید موضع گرفت و سکوت در برابر ظالم، انسان را بدعاقبت میسازد. باید توجه داشت که در اینجا امام، فلسفه قیام نورانی خود را تشریح میفرمایند و کلامی از کسب قدرت سخن نمیگویند، بلکه صرفا از وظیفه و تکلیف سخن میگویند؛ تکلیفی که باید در برابر دستگاه جور و ستم انجام شود، خواه عاقبتش کسب قدرت باشد و خواه شهادت. امام خمینی(ره) این سلاله مطهر سیدالشهداء نیز بر مبنای همین فلسفه و نگرش، با رویکردی سیاسی علیه طاغوت زمان شورید و فرمود: «ما مامور به تکلیفیم و نتیجه با خداست». امام(ره) نیز همچون جد مطهرش، به کسب قدرت، اصالت نمیدادند، بلکه برای او، آنچه اصل بود، عمل به وظیفه و تکلیف بود.
بنابراین حسین(ع) تکلیفمدارانه قدم در عرصه سیاست نهاد و از بیعت با یزید که مظهرِ ظلم و فساد و دنائت و لئامت بود سرباز زد و دعوت کوفیان را لبیک گفت تا حکومت اسلامی تشکیل دهد؛ آری، تشکیل حکومت اسلامی، نخستین مولفه سیاسی قیام حسین(ع) بود. در همین راستا، حضرت به صراحت فرمود: «آل ابوسفیان لیاقت حکومت را ندارند و از جدم رسولخدا(ص) شنیدم که فرمود: خلافت بر خاندان ابوسفیان حرام است و اگر روزی معاویه را در بالای منبر من دیدید او را بکشید، ولی مردم مدینه او را بالای منبر دیدند و نکشتند و اینک خداوند آنان را به یزید فاسق (بدتر از معاویه) گرفتار کرده است.» در اینجا باید توجه داشت که امام(ع) اگرچه در قامت یک رهبر سیاسی، خطبه میخوانند و قیام میآفرینند اما کنش سیاسی ایشان هرگز معطوف به کسب قدرت نیست، چراکه حسین(ع) ارادهای جز امربهمعروف و نهیازمنکر و اصلاح امور دین و مردم را ندارد (انما خرجت لطلب الاصلاح فی امّة جدی)؛ اما تحقق این مهم از رهگذرِ امر سیاسی است.
۲۴ تیر ۱۴۰۳ - ۱۰:۲۴
کد خبر: ۵٬۲۳۱
حسین سلمانی، خبرنگار گروه سیاست: یکی از برکات انقلاب اسلامی، نمایاندن ساحاتِ سیاسیِ قیامِ قدسیِ حضرت اباعبداللهالحسین(ع) است؛ تا پیش از انقلاب در اذهان و قلوب مردم، آنچه برجستگی داشت، وجوه اسطورهای و حماسی قیام عاشورا بود اما انقلاب اسلامی، جنبههای سیاسی این قیام را بیش از پیش تاباند و روشنگر ساخت.
نظر شما