آگاه: روز ۲۷مردادماه ۱۴۰۳ است و به همراه خانواده از تهران راهی مرز مهران شدیم. در بین راه از استانهای کرمانشاه و ایلام گذشتیم، از چهار زبر و تنگه مرصاد... و تو چه میدانی که مرصاد چیست! که «ان ربک لبالمرصاد». در مسیر خودروهای شخصی و عمومی بسیاری را دیدم که از نوشتههای پشت شیشه میشد فهمید که راهی سفر بهشت شدهاند؛ خوش آن راهی که پایانش تو باشی... کربلا کوتاهترین راه است تا درگاه دوست... ما به کربلا میرویم تا تاریخ را تصحیح کنیم... زائر حسین زائر خداست... تکتک قدمهایم را نذر آمدنت میکنم... یعنی رفتی کربلا رسیدی به خدا... از خاک تا خدا درست یک کربلا راه است و... و همه اینها به نوعی ترجمان این حدیث امام صادق(ع) است: «حضرت فاطمه(س) شخصا کنار زائرین قبر پسرش حسین(ع) حاضر میشود و برای آنان طلب مغفرت میکند.»
مهران دروازه عتبات عالیات
به مهران دروازه عتبات عالیات خوش آمدید. این را در ورودی شهر مهران میبینم و قلبم نوید ورود به سرزمین نور را میدهد. شور و شوق مردم برای عبور از مرز دیدنی است؛ با وجود هوای گرم، آن هم درست در نیمه تابستان، وجود همه مشکلات اقتصادی ریز و درشت، هجمههای دشمنان و... سیل جمعیت باورنکردنی است. مردمی که هیچ سدی نمیتواند مانع اظهار ارادتشان به خاندان عصمت و طهارت(ع) شود. گویا عنایت امام را میتوان به تکتک این زوار دید و بیاثر شدن ضربات و نقشههای دشمن اینجا نمود پیدا کرده. آری عشق به امام حسین(ع) اینگونه معجزه میکند...
در تاریخ بارها آمده که افرادی از مذاهب مختلف، وقتی درمورد اهلبیت(ع) مطالعه کردهاند، وقتی به امام حسین(ع) رسیدهاند، قطره اشکی از چشمانشان جاری شده، همین است که میگویند حسین کشته اشک است. حسین با دلها بازی میکند و آن را زیر و رو میکند. مگر نمیبینید که همه شیدا و آواره شدهاند؛ آواره کوی حسین و چه زیباست چنین آواره شدنی! چه زیباست از همه برای حسین دل بریدن! از خانه و اهل و عیال گذشتن و راهی دیار دوست شدن و مأوا گرفتن زیر نخلهای بینالحرمین؛ حرم امن حسین و عباس، آرمیدن در کنج ششگوشه و چشم دوختن به شبکههای ضریح مقدس.
مگر اینها جز معجزه است؟! مگر نه اینکه تمام عالم کفر و نفاق دست به دست هم دادند تا نامی از حسین و حسینیان باقی نماند، مگر نه اینکه لشکر چندهزار نفره نابکاران، دست به دست دادند تا نور خاندان عصمت را خاموش کنند و امروز نور اهلبیت(ع) اینچنین غوغا میکند... اگر این معجزه نیست پس چیست؟ آیا این معجزه نوید اتفاقی بزرگ در دنیاست؟ آیا این همایش جهانی زمینه طلوع نور همهگیر الهی است...
حرم امامین عسکریین؛ غربت در وطن
مسیر طولانی و سختی راه را با جان و دل خریدیم و راهی سامرا شدیم. در بین راه به شهر بلد رسیدیم، اندکی توقف کردیم تا عموی امامزمان(عج) را هم زیارت کنیم. امامزاده سیدمحمد برادر امام حسن عسکری و فرزند امام هادی(ع) هستند. ایشان مقام والایی دارند. عربهای این حوالی ارادت بسیاری به این امامزاده گرانقدر دارند و از کرامات ایشان نقلهای بسیاری شنیده میشود. مردم از این امامزاده جلیلالقدر در زمینه ازدواج و فرزندآوری طلب حاجت میکنند و چه بسا که به مراد خود میرسند. شاهد این امر گهوارههایی است که حاجتمندان در حرم قرار داده و پارچههایی را به آنها بستهاند. بعد از زیارت امامزاده سیدمحمد، به نیت زیارت دو امام بزرگوار، امام هادی و امام حسن عسکری(ع)، نرجس خاتون مادر امام زمان(عج)، حکیمهخاتون دختر امام جواد(ع) که قابله ولادت امام زمان(عج) نیز بودند و همچنین سرداب مقدس، به سمت سامرا حرکت کردیم و دو ساعت قبل از نماز صبح به این شهر رسیدیم.
یکی از خدام ایرانی حرم برایمان از شهر سامرا و اتفاقاتی که در دو دهه اخیر در اینجا توسط تکفیریها افتاده گفت... سامرا شهری است امنیتی که بیشتر ساکنان آن را اهل سنت تشکیل میدهند و در طول سال زائران کمتری نسبت به سایر ائمه در این کشور دارد. اینجا هم محل زندگی دو امام بزرگوار امام حسن عسکری و امام هادی(ع) بوده و هم مدفن ایشان. همچنین محل تولد امام زمان(عج) است؛ درواقع در محل تولد عزیزی قدم میگذاریم که دنیا را نجات خواهد داد و همه امیدها به اوست.
در گذشته بهعلت امنیتی بودن شهر، عبور و مرور با قوانین خاصی صورت میگرفت؛ مثلا حرکت در شب ممنوع بود، اما اکنون شرایط بهتر شده است، با این حال باید ساعت خاصی در آن حضور داشته باشیم. اینجا محل اسکان نیست، هتل و مسافرخانه ندارد و وسایل پذیرایی محدود است. در سامرا ضیوف حرم ناهار را تهیه میکنند، اما همواره غذایی بدون گوشت است و زائرانی که شب را در زیرزمین به سر میبرند صبحانه و ناهار را مهمان امامین هستند.
دل بیقرار در سرداب
بعد از زیارت امامین عسکریین(ع) به سرداب مقدس رفتیم و در سرداب از تنهاییها و دلتنگیها برای مولایم گفتم، از اینکه همه این آمدنها و رفتنها، اربعینها، پیادهرویها، زیارت، توسل و... همه به نیت ظهور امام جانم است؛ هر چه هست برای اوست و به نیت پاک شدن از رذائل و آمادگی برای شهادت در رکاب اوست؛ همه جا بروم به بهانه تو/ که مگر برسم در خانه تو رفتم تا بگویم که سالهاست این نفس در سینه حبس شده و راه عبور ندارد، بگویم که بیتابم و بیقرار برای آمدنش، بگویم «عزیز علی ان اری الخلق ولا تری، ولا اسمع لک حسیسا ولا نجوی»؛ چرا صدای مبارک تو به گوشمان نمیرسد، کی شود با ندای «انا المهدی» جانمان را زیر و رو کنی، «متی ترانا و نراک» جان جانانم...
شب به انتها رسیده و خستگی راه، رمقی برایمان باقی نگذاشته است. تصمیم گرفتیم شب را در حرم دو امام عزیزمان سپری کنیم؛ حرمی که مملو از جمعیت زائران بود و پر از سروصدا، اما با این حال آرامش عجیبی بر فضا حکمفرما بود؛ به گونهای که علیرغم شلوغی فضا، تنها پس از لحظاتی به خوابی عمیق فرورفتم... صبح روز بعد صبحانه را مهمان خوان کرم اهلبیت(ع) بودیم و سپس راهی کاظمین شدیم...
جان تازه حاج قاسم به کالبد سامرا
در حین بازگشت، همه آنچه خادم حرم برایمان گفته بود، در مقابل چشمانم عینیت یافت. بقایای یورش و تهاجم تکفیریها بهوفور در مسیر دیده میشد؛ ویرانههایی که هر کدام نشان از ظلم و ستم به مردم این شهر و دیار داشت. گویا هنوز میشد صدای توپ و تانک آنها را که در این شهر جولان میدهند شنید و صدای مظلومیت مردمی که در محاصره این نابکاران گرفتار شدهاند، و صدای ناله مظلومانه ۱۷۰۰جوان عراقی که به دست داعش سربریده و در رودخانه کنار حرم به آب سپرده شدند... صداهایی که قلب و روح هر انسانی را به درد میآورد، اما در این میان طنین صدای حاج قاسم و ابومهندس و یاران آسمانیشان بار دیگر امید را به شهر بازمیگرداند، درست زمانی که سامرا در تصرف داعش و حرم در محاصره آنها بود... زمانی که عدهای از نیروهای مقاومت داخل حرم مستقر بودند و راه ارتباطی با بیرون نداشتند. شرایط بسیار خطرناک بود و همه منتظر سردار سلیمانی بودند. تا اینکه او حدود ۱۵روز بعد از محاصره حرم وارد آن میشود. بودن حاج قاسم و ابومهدی در صحن حرم امامین عسکریین(ع) باعث شد که خادمان حرم از داعش جان سالم بهدرببرند و به روایت شاهدان عینی، اگر حاج قاسم و ابومهدی نبودند، همه شهید میشدند. این، برای اولینبار بود که حاج قاسم همراه با ستون نظامی در سال۱۳۹۳ با نیروهای حشدالشعبی، سپاه بدر و قدس قوایی تشکیل داده و پیاده از راه زمینی عازم سامرا شده است. با وجود حاج قاسم، نیروها ساماندهی شدند و داعش عقبنشینی کرد و به این ترتیب منطقه پاکسازی شد.
قبل از اینکه حاج قاسم به حرم سامرا بیاید، ۵۰کیلومتری بهدلیل تاریکی هوا، وارد بلد میشود. در این شهر اتفاق مهمی با حضور ایشان رخ میدهد، جایی که اگر سردار سلیمانی بهخاطر تاریکی، مسیر را بهسمت بلد تغییر نمیداد، آن شب، شب قتلعام مردم بلد توسط داعش بود. اطراف شهر بلد که مملو از نخل خرما بود، کمینگاه نیروهای داعشی شده و همان شب قرار بود عملیاتی رخ دهد که با حضور سردار سلیمانی معجزهای رخ میدهد و مردم نجات مییابند.
دیار آشنا...
به نزدیکی کاظمین رسیدیم، درحالیکه تعدد خودروهای حامل زائرین حرکت را سخت کرده است. تمام سعیمان این بود که قرائت دو نماز ظهر و عصر در حرم این امامان عزیز را در پرونده اعمالمان ثبت کنیم، باشد که دست شفاعتشان یاریمان کند. بالاخره به حرم مشرف شدیم؛ حرمی که بوی آشنایی از آن به مشام میرسید؛ بوی ثامن الائمه، بوی آن یار مهربانیها. آنقدر حضور در این حرم برایمان شیرین و امن است که گویا در مشهد الرضا(ع) قدم میگذارم، گویا تمام ستونها و دیوارهایی که اینجا نصب شده، مرزها را درهم شکسته... و این است حقیقت اربعین و عشق حسین(ع) که تمام دلها را از سراسر دنیا به هم نزدیک کرده و تمام مرزهای زمینی و آسمانی را درنوردیده و همه شیعیان و محبان اهلبیت(ع) را گرد هم آورده است، جمعیت زواری که خستگی از چهرههایشان میبارد اما با دیدن این دو گنبد شور و شوقی دوباره مییابند.
وادی السلام
بعد از وداع با باب الحوائج امام موسیکاظم و امام جواد(ع) بهسمت نجف و مزار مطهر امیرالمومنین(ع) حرکت کردیم. در کل مسیر مداحیهایی که از رادیو ضبط ماشین پخش میشد، حال و هوای خاصی ایجاد کرده و دوری مسیر و سختی راه را برایمان آسان کرده بود. و نوای «کربلا کربلا ما داریم میآییم... راه ما از کربلا میگذره»، شور و شوق ما را برای رسیدن به سرزمین کرب و بلا بیشتر میکرد.
به نجف رسیدیم، اما در کمال ناباوری راننده در ابتدای قبرستان وادیالسلام، انتهای راه را اعلام کرد و ما باید با وجود خستگی، تمام مسیر را تا حرم مطهر امیرالمومنین(ع) پیاده طی میکردیم. ابتدا کمی از این مسئله ناراحت شدیم، اما وقتی پا به این مکان مطهر گذاشتیم، حس آرامشی وجودمان را دربرگرفت، چراکه وادی السلام براساس روایات، نقطهای از بهشت است و هیچ مومنی در جایی از زمین نمیرد مگر آنکه به روح او فرمان دهند که به وادی السلام آید. این مکان، نخستین جایی در زمین بوده که خدا را در آن عبادت کردهاند. در وادی السلام، دو مقبره منسوب به دو پیامبر هود و صالح قرار دارد.
شهید مدافع حرم در وادی السلام
کمی جلوتر از مزار سیدعلی قاضی طباطبایی، مزار شهید محمدهادی ذوالفقاری قرار دارد؛ شهیدی که علاقه بسیاری به شهید همت داشت و همین ارادت و محبت باعث شده بود که در عمل نیز شبیه او شود، آری عاشقان در سیر کوی یار، به یکدیگر اقتدا میکنند. شهید ذوالفقاری تنها چند روز پس از سالگرد شهادت شهید همت در سامرا به شهادت رسید. او وصیت کرده بود پیکرش را در سامرا، کاظمین، کربلا و نجف طواف دهند. این وصیت بعید بود اجرا شود، چراکه عراقیها شهدای خود را فقط به یکی از حرمین میبرند و بعد دفن میکنند، اما درمورد هادی باز هم شرایط تغییر کرد، ابتدا پیکر او را به سامرا و بعد به کاظمین بردند. سپس در کربلا و بینالحرمین تشییع شد. بعد هم به نجف بردند و مراسم اصلی برگزار شد. در تمام حرمها نیز برایش نماز خواندند. در هنگام تدفین، صدها نفر وارد وادیالسلام شدند. خود عراقیها هم از شرکت چنین جمعیتی در مراسم تدفین شهید تعجب کرده بودند و میگفتند این شهید استثنایی است. نکته دیگر اینکه قطعه شهدای عراق در نجف، از حرم حضرت امیر(ع) فاصله بسیاری دارد؛ اما مزار هادی به حرم حضرت علی(ع) بسیار نزدیک است.
در آغوش پدر
پس از نجوایی چند با شهید ذوالفقاری سرم را بلند کردم و گنبد باشکوه حرم امیرالمومنین(ع) را دیدم. باورم نمیشد که بار دیگر میتوانم حرم امام جانم را زیارت کنم؛ امامی که به فرموده امام صادق(ع) خداوند او را زیارت میکند، امامی که همه صالحان و انبیا و اولیا و تمام خوبان عالم او را زیارت میکنند. زیارت امیرالمومنین(ع) زیارت همه انبیا و اولیاست. آرام و آهسته قدم برمیدارم تا به صحن و سرای امیر خوبیها برسم. در نزدیکی حرم دیگر من نیستم که حرکت میکنم، سیل عشاق من را با خود میبرد. تصمیم میگیرم در گوشهای بایستم و با امامم نجوا کنم. السلام علیک یا ابوالبشر... سلام بر تو ای پدر تمام بشریت، سلام بر تو ای پدر... خود را کودکی میبینم که از شرم زشتکاری و بیچارگی، به آغوش پدر پناه آورده، «فقد هربت الیک» پدرم تو پناهم باش، تو میان من و خدایم وساطت کن که جز تو پشتیبانی ندارم. اینجا جایی است که وقتی انسان وارد میشود خود را از شدت بزرگی صاحب مکان، کوچک میبیند. انسانی که نبیاکرم(ص) در مورد او میفرماید: «هیچکس خداوند متعال را آنگونه که باید بشناسد نشناخت، مگر من و تو. و هیچکس من را آنگونه که باید بشناسد نشناخت، مگر خداوند و تو. علی جان هیچکس تو را آنگونه که باید بشناسد نشناخت، مگر خداوند متعال و من». در کنار همه اینها انسان به آرامشی میرسد و احساس میکند به پدرش رسیده است.
سفری با پای دل به سوی ارباب
باید دو سه کیلومتر پیادهروی میکردیم تا به مسجد سهله برسیم. در بین راه چند دختربچه عراقی را دیدم که در یک ردیف روی صندلی نشسته بودند و با مشتهای گرهکرده ندای لبیک یا حسین(ع) سر میدادند. دیدن این دختران ما را یاد سهسالههای کاروان کربلا میانداخت؛ کاروانی که از ابتدا تا انتهای اسارت را با زلال لبیک یا حسین به پایان رساندند و گویا به ما گوشزد میکردند که اگر آمدهای تا ندای هل من ناصر امامت را لبیک بگویی خوش آمدی، خوش آمدی به خیل عشاق حسینی... به رسم ادب دو رکعت نماز تحیت مسجد خواندیم و شروع به قرائت دعاهای وارده کردیم. در بین جمعیتی که در مسجد حضور داشتند چشمم به فردی افتاد که پای مصنوعی خود را کنارش گذاشته و درحال مناجات بود. دیدن او من را یاد جانبازان دفاع مقدس انداخت و ترغیب شدم تا با او صحبت کنم. با برادرم کنارش نشستیم و صبر کردیم تا از مناجات فارغ شود. سلام کردیم و با روی خوش جوابمان را داد. از پایش پرسیدیم که گفت: من هم این پا را در کنار دوستان شهیدم جا گذاشتم. اهل دامغانم و جانباز ۴۵درصد. میگفت در سردشت درحالیکه سوار بر موتور حامل پیام مقر فرماندهی به مکان دیگری بوده جانباز شده و حال به عشق امام حسین(ع) با پای مصنوعی راهی این سفر شده است. از آرامش وجود و کلام پرمهرش به وجد آمده بودم، ساده و بیآلایش سخن میگفت و نه در کلام که با تمام وجود اذعان داشت که در این مسیر جز زیبایی ندیده است.
آغاز راه دلدادگی
از این جانباز و این مکان مقدس خداحافظی کردیم و راه افتادیم. دیگر کمکم باید برای مشایه آماده میشدیم. گویا در آغاز مسیری پرشور قرار دارم، مسیری که ما را به محبوب میرساند. در دلم غوغایی است، از طرفی شوق رسیدن به کربلا و بین الحرمین و از طرف دیگر سنگینی بار گناهان. ماندهام با چه رویی در پیشگاه امامم حاضر شوم. اما با هر قدمی که برمیدارم امیدم به لطف خداوندی و محبت و کرم اهلبیت(ع) بیشتر میشود. میدانم که این خاندان گنهکاران نادم را میپذیرند. عزمم را جزم میکنم و قدمهایم را محکمتر برمیدارم. سر را که بلند میکنم خیل عاشقان اباعبدالله را میبینم که با پای پیاده، با کمترین توشه، اما مصمم حرکت میکنند، زن و مرد و کوچک و بزرگ، همه آمدهاند. دخترکان کوچک با چادرهای مشکی پابهپای پدر و مادرشان حرکت میکنند. در این میان دخترکی زیبا با چادر مشکی را میبینم که آنقدر کوچک است که شاید مدتی کوتاه است که روی زمین قدم برمیدارد، اما سریع و بیمحابا راه میرود و حاضر نیست دستان پدر را بگیرد و پدر مدام در پی او که مبادا دخترک نوپایش با این سرعت زمین بخورد. همه اطرافیان با نگاه او را دنبال میکنند و قربان صدقهاش میروند. در طرف دیگر، پسر جوانی را میبینم که مادر پیر و ناتوانش را با چرخی کهنه که هر آن احتمال جدا شدن چرخهایش میرود، حمل میکند. مادر هم زیرلب ذکر میگوید و گاهی دستانش را به حالت دعا بلند میکند و گاه دستانش را روی دستان پسرش میگذارد و سر را رو به آسمان کرده و دعایی میکند. حس میکنم هر بار دعایی در حقش میکند و او را به امام حسین(ع) میسپارد. و این قدرت و جاذبه حسین(ع) است که اینگونه همه را واله و شیدا کرده و به این راه کشانده است. خانمی کالسکه کودکانش را هل میدهد و جلو میبرد. فرزندان دوقلویش که یکساله هستند کنار هم داخل کالسکه نشستهاند. همسرش هم در کنارش کوله بزرگی را بر دوش گرفته و قدم برمیدارد. کنار جاده موکبهایی هستند که چای عراقی و غذا پخش میکنند. جلوتر پیرزنی نشسته و به زبان عربی صحبت میکند. وقتی پرسوجو میکنم متوجه میشوم که با التماس از زائران میخواهد تا یک شب را در خانهاش مهمان شوند و او پذیرای زائران اباعبدالله(ع) باشد. جلوتر پسربچه کوچکی ظرف بزرگ مسی را که پر از خرماست روی سر گذاشته و از زائران پذیرایی میکند.
اتحاد مسلمانان جهان در اربعین حسینی
در ادامه راه، زائر عربستانی را میبینیم که با لحن کوبندهای میگوید: «ما امام حسین(ع) را دوست داریم و همگی شیعه هستیم. تابهحال پنج مرتبه توفیق زیارت بارگاه ملکوتی امام رضا(ع) و ۱۰بار هم توفیق زیارت خانم معصومه(س) را داشتهام، یک بار هم به تهران آمدهام.» رسانههای فراوانی در دنیا فعالیت میکنند اما همه ما مسلمانان جهان نیاز به اتحاد و یکپارچگی داریم. خصوصا مسلمانان ایران و عراق باید با یکدیگر اتحاد و همدلی داشته باشند. در این میان خبرگزاری آمریکایی آسوشیتدپرس دست به گزارش از مراسم پیادهروی اربعین زده است و در گزارشی پیرامون حضور میلیونی حیرتانگیز مردم در مراسم اربعین حسینی، به وصف شرایط کربلا، بغداد و جادههای پایتخت عراق به سوی کربلا میپردازد. خبرگزاری آسوشیتدپرس گزارش کرد: «میلیونها مسلمان شیعه روز شنبه در خیابانهای شهر کربلای عراق در زیارت سالانه خود به مناسبت چهلمین روز شهادت امام حسین(ع) نوه حضرت محمد(ص) که به نماد مقاومت در قرن اول پرآشوب تاریخ اسلام تبدیل شد، جمع شدند.» آسوشیتدپرس در گزارش خود افزود: «اربعین امسال با غم و اندوه نشأت گرفته از جنگ غزه که اکنون در یازدهمین ماه خود قرار دارد»، همراه شده و شیعیان و اهل سنت خشم و اندوه مشترکی درباره شهادت ۴۰هزار نفر از مردم فلسطین دارند.
اینجا چیزی جز زیبایی نمیبینم
اینجا عطر خوش بال ملائک پیچیده است. اینجا آسمان و زمین با هم یکدست شده و همگی در برابر سلطان خانم زینب(س) که میفرمایند: «ما رایت الا جمیلا ما جز زیبایی چیزی ندیدیم» و بهراستی در این مسیر عاشقی جز زیبایی دیده نمیشود. پاهای تاولزده، خستگی و گرما برای عاشقان اباعبدالله (ع) چیزی جز زیبایی نیست. مگر غیر از این است که عاشق باید برای معشوق تحفهای ببرد و تمام این سیل عاشقان، قدمهای خسته و تاولهای خونین گامهایشان را همراه با اشک شوق تقدیم پیشگاه حضرت مولا میکنند تا اینکه به کربلا نزدیک میشویم.
نظر شما