آگاه: نام الیوت ولف، پسر دیک ولف، بهعنوان خالق این سریال در تیتراژ آغازین نقش بسته است. او در معرفی اثرش آن را «رویه نسل بعدی» مینامد اما این نسل بعدی هیچچیز جدیدی برای ارائه ندارد. سریال، که در هر اپیزود ۳۰ دقیقهای روزمرگیهای دو افسر پلیس در لانگ بیچ کالیفرنیا را دنبال میکند، نه در فرم و نه در محتوا حرف تازهای برای گفتن ندارد.
براندون لاراکوئنتا در نقش افسر تازهکار الکس دیاز و تروین بلیساریو در نقش کهنهکار تریسی هارمون شاید استعداد زیادی داشته باشند اما فیلمنامهای که در اختیار دارند چیزی به آنها نمیدهد جز دیالوگهای سطحی و صحنههای کلیشهای. داستان با قتل یک افسر پلیس که تحت آموزش هارمون بوده آغاز میشود و او که غم خود را پنهان میکند و مسئولیت آموزش دیاز را برعهده میگیرد. در طول مسیر، بیننده با کلیشههای آشنایی روبهرو میشود: پلیس تازهکار که تلاش میکند خودش را ثابت کند، درگیریهای خانوادگی، تهدیدهای تبهکاران و یک پرونده کلی که مثل چسبی شل، همه اپیزودها را به هم متصل میکند.
در «On Call» همان شعارهای آشنای نیروی پلیس را میشنویم که در آنها بیخانمانها به چشم دردسر دیده میشوند، عدالت گاهی قربانی مقررات میشود و سیاستهای جدید بهعنوان مانعی برای اجرای درست قانون معرفی میشوند. اریک لاسال در نقش گروهبان لاسمن، از آن شخصیتهایی است که انگار از دل سریالهای دهههای پیش بیرون آمده، با همان طرز فکر قدیمی و دیالوگهایی که بیشتر شبیه نطقهای تبلیغاتی هستند تا صحبتهای یک افسر پلیس.
یکی از معدود تفاوتهای این سریال با دیگر آثار این ژانر، استفاده از زاویه دید دوربین بدنی پلیسهاست. این تکنیک میتوانست تجربهای مستندگونه و پرتنش خلق کند اما در عمل تنها نوعی حقبهجانب بودن را تقویت میکند. صحنههایی که قرار است نشاندهنده شفافیت پلیس باشند، بیشتر بهانهای برای تایید رفتارهای خشن یا غیرقانونی بعضی از شخصیتها هستند.
«On Call» تنها یک تلاش نیمبند برای تقلید از موفقیتهای پیشین است. اجرای قانون همچنان یکی از بحثبرانگیزترین موضوعات و مشاغل در آمریکاست اما سریالهایی با محوریت پلیس مانند «Blue Bloods» «The Rookie» و «Chicago P.D.» همچنان از محبوبترین درامهای تلویزیونی به شمار میروند. حالا با سریال جدید «On Call»، تیم والش و الیوت ولف تلاش کردهاند تا جهان گسترده دیک ولف را با اولین سریال استریمینگ این شرکت گسترش دهند. این سریال که از طریق پرایم ویدیو پخش میشود، داستان تریسی هارمون (با بازی تروین بلیساریو)، یک افسر کهنهکار و مربی آموزشی، و کارآموز تازهکارش الکس دیاز (براندون لاراکوئنتا) را دنبال میکند که در لانگ بیچ به ماموریتهای مختلف رسیدگی میکنند. از همان صحنه آغازین، «On Call» تلاش دارد تا ساختار کلیشهای سریالهای پلیسی را زیر سوال ببرد اما در تلاش برای فراتر رفتن از سنتهایی که سریالهای ولف را محبوب کرده است، موفق نمیشود آن چیزی باشد که میتوانست.
«On Call» در هشت قسمت نیمساعته ساخته شده است، درحالیکه بیشتر سریالهای پلیسی چنین زمانی را برای پرداخت کافی به داستان و شخصیتها ندارند. این تصمیم باعث شده سریال از شخصیتپردازی عمیق و دیالوگهای قوی محروم شود. شخصیتهای فرعی تقریبا به کاریکاتورهایی بیروح تبدیل شدهاند که بیشتر از اینکه پاسخی ارائه دهند، سوالات بیپاسخی برای مخاطب ایجاد میکنند.
از سوی دیگر، برخی انتخابهای سبکی سریال نیز تجربه تماشای آن را دشوار کرده است. کارگردانی، بهویژه با حضور اریک لاسال (که علاوه بر بازی، چهار قسمت را نیز کارگردانی کرده است)، عمدتا خوب است اما استفاده بیش از حد از نماهای دوربین بدن پلیس و رنگبندی خاکستری کل سریال، بیش از آنکه به جذابیت بصری کمک کند، بیننده را از تجربه غرق شدن در داستان دور میکند. ابتدا به نظر میرسد که تغییر زاویه دید به دوربینهای بدن افسران، یک ابزار روایی نوآورانه است اما با تکرار بیش از حد و بدون تاثیر واقعی بر روایت، به یک عامل حواسپرتی تبدیل میشود. علاوه بر این، فیلتر رنگی سریال هم هیچ ارزش افزودهای به حس واقعگرایی آن نمیدهد. درحالیکه سریال میتوانست در قالب یک فیلم سینمایی یا یک درام یکساعته بهتر عمل کند، قسمت پنجم با عنوان «نجاتدهنده تو نیستم»، یکی از نقاط برجسته آن است. در این قسمت، بیاعتمادی و تنش میان هارمون و دیاز به اوج خود میرسد و یک بحران جدی، چالشهای واقعی این شغل را به تصویر میکشد.تروین بلیساریو با آنکه بازیگر توانمندی است اما شخصیت باورپذیری در این سریال ارائه نداده است. البته، شخصیت او در دل فیلمنامهای گیر افتاده که به او اجازه رشد چندانی نمیدهد. همچنین، در حالی که این سریال بهعنوان بازگشت لوری لافلین به تلویزیون تبلیغ شده بود، شخصیت ستوان بیشاپ (با بازی لافلین) تقریبا هیچ حضوری در داستان ندارد.
«On Call» با وجود کاستیهایش، تصویری واقعگرایانه از تاثیرات روانی برخورد مداوم با خشونت، مرگ و آشوب بر افسران پلیس ارائه میدهد. هارمون توانایی بالایی در کنترل احساسات خود دارد اما دیاز همچنان با تکانههایش درگیر است. با این حال، سریال اطلاعات بسیار محدودی از زندگی شخصی افسران ارائه میدهد.
۱۸ فروردین ۱۴۰۴ - ۱۱:۰۹
کد خبر: ۱۱٬۹۰۹
در دنیای سریالهای پلیسی، جایی که داستانهای جنایی میتوانند مرز بین واقعیت و نمایش را بهطرزی هوشمندانه محو کنند، سریال «On Call» نهتنها مرزی را نمیشکند، بلکه در همان کلیشههای کهنه و بارها تجربهشده غرق میشود. این اثر، که از دل امپراتوری داستانهای پلیسی دیک ولف بیرون آمده، تلاش دارد تا ژانری مکرر را با طعمی تازه ارائه دهد اما نتیجه چیزی نیست جز یک غذای نیمپز با چاشنی بدطعم.
نظر شما