آگاه: مبارزه بانفوذ و تجاوز بیگانه، مبارزه با تعدی و بیداد فرمانروایان خودکامه، مبارزه با آنچه ایران را به ضعف و فقر و فساد محکوم کرده بود، هدف کسانی بود که در آن روزها، مشهد و تبریز و اصفهان و تهران و همهجا با استبداد به پیکار برخاسته بودند. بهار، شاعر جوان مشهدی نیز که در این هنگامه به دفاع از حیثیت و استقلال قوم و وطن برخاست، آزادی را یگانه امید ملک و ملت میشمرد...» آنچه خواندید بخشی از مقاله «ستایشگر آزادی» از کتاب «با کاروان حله» اثر عبدالحسین زرینکوب (نشر علمی، تهران۱۳۴۸، ص۳۲۴-۳۰۹) در توصیف ملکالشعرای بهار بود که امروز سالروز درگذشت اوست.
زندهیاد حبیب یغمایی، محقق ادبی و روزنامهنگار در هفتمین سال وفات ملکالشعرای بهار در ۱۳۳۷ خورشیدی به نقل از او درباره آغاز شاعریاش میگوید: پس از مرگ پدرم که منصب ملکالشعرایی آستان قدس رضوی را به من دادند، در جشنها قصایدی میخواندم که باور نمیداشتند. مقرر شد رباعیای بگویم که چهار کلمه «تسبیح، چراغ، نمک و چنار» در آن باشد. این رباعی را به فاصله چهار پنج دقیقه گفتم:
با خرقه و تسبیح، مرا دید چو یارگفتا ز چراغ زهد، ناید انوار
کس شهد ندیده است، در کان نمککس میوه نچیده است از شاخ چنار
احسنت!
[...] در این محفل جوانی خودخواه و خودساز بود. چهار کلمه بر رقعهای نوشت که من وقتی به شاعری بهار ایمان میآورم که این چهار کلمه را در یک رباعی بیاورد: آینه، اره، کفش، غوره. من از شوخچشمی او خشمناک شدم و این رباعی را گفتم:
چون آینه، نورخیز گشتی، احسنتچون اره، به خلق تیز گشتی، احسنت
در کفش ادیبان جهان کردی پایغوره نشده، مویز گشتی، احسنت!
محمدتقی بهار که او را به ملکالشعرای بهار و تخلص ادبی بهار میشناسیم، شاعر، ادیب، نویسنده، روزنامهنگار، تاریخنگار، استاد دانشگاه و سیاستمداری متولد ۱۲۶۵ خورشیدی بود. میرزا محمدکاظم صبوری، پدر او ملکالشعرای آستان قدس رضوی در زمانه ناصرالدینشاه بود، بعد از درگذشت پدر، به فرمان مظفرالدینشاه این عنوان به بهار رسید. نقل است که او در چهارسالگی به مکتب رفته و در ۶ سالگی زبان فارسی و نیز قرآن را فراگرفته بود. آموختن شاهنامه و اصول ادبیات را از پدر در هفتسالگی آغاز کرده و بعد برای ادامه تحصیلات نزد میرزا عبدالجواد ادیب نیشابوری میرود. ادیب نیشابوری، ادیب، شاعر و مدرس در دوره مشروطه بود که بیش از ۴۰ سال در حوزه علمیه مشهد تدریس میکرد. از شاگردان مطرح او، بجز بهار، بدیعالزمان فروزانفر و ادیب طوسی بودند.
سه ضلع زندگی و اندیشه بهار
علیاکبر سیاسی، روانشناس، مولف، سیاستمدار و نیز رییس وقت دانشگاه تهران درگذشته ۱۳۶۹ در سالگرد درگذشت بهار میگوید: «استاد بهار زندگی پرحادثه و سری پرشور داشت. تا آخرین روزهای حیات روح نیرومند و سرکش او، راحتش نمیگذاشت و بدن نحیف و رنجور، مانع فعالیت دماغی و معنوی او نمیشد. زندگی این مرد بزرگوار دارای سه جنبه مختلف بود: ادبی و سیاسی و فرهنگی. آن مرحوم در عین اینکه از حیث قریحه و ذوق ادبی و انسجام و استحکام اشعار سرآمد سخنوران بود، در سیاست نیز دخالت میکرد، روزنامه مینوشت، نمایندگی مجلس شورای ملی را پیدا میکرد، به مهاجرت میرفت، با سیاستهایی به مبارزه میپرداخت و از عقاید و نظریاتی جانبداری میکرد. از اینها گذشته به کارهای فرهنگی و به تدریس و تالیف نیز خود را مشغول میداشت و این نوع از فعالیت را او مخصوصا از هنگام تاسیس دانشگاه تهران، یعنی از ۱۷ سال پیش به این طرف تعقیب کرد و عده کثیری دانشجو از این منبع فیاض بهرهبردهاند و کتابهایی مفید از زیر خامه توانای او بیرون آمده و مورد استفاده است...»
سیاستمداری بهار
بهار در هنگامه شکلگیری نهضت مشروطه، همراه دیگر مردم به صف آزادیخواهان پیوست و به سرودن شعرهایی در زمینه سیاسی با مفهوم ضداستبدادی همت گماشت. او مرحله بعدی فعالیتهای خود را با تشکیل «روزنامه بهار» آغاز کرد اما دیری نپایید که این روزنامه به دستور وثوقالدوله، نخستوزیر وقت بسته و او به اصفهان تبعید شد. این دوران با امضای فرمان مشروطیت بهوسیله مظفرالدینشاه قاجار و پیروزی مشروطهخواهان پایان یافت. پس از آن، محمدتقی بهار به عنوان نماینده دوره سوم مجلس شورای ملی، فعالیت سیاسی خود را از سر گرفت. این ادیب با بنیانگذاری انجمن ادبی و مجله دانشکده، مکتب تازهای را در نظم و نثر پدید آورد و به همکاری با بزرگان علم و ادب همچون عباس اقبال آشتیانی، غلامرضا رشیدیاسمی و سعید نفیسی پرداخت. پس از وقوع کودتای ۱۳۳۲ خورشیدی و سقوط دولت محمد مصدق، بردامنه فعالیتهای وی افزوده شد و او در مقام نماینده دوره چهارم و پنجم به مجلس شورای ملی راه یافت و با همکاری آیتالله سیدحسن مدرس مبارزه خود را با دولت رضاخانی آشکار ساخت. اما شرایط جامعه در دوره رضاخان به گونهای پیش رفت که این سیاستمدار بزرگ از فعالیتهای سیاسی کنارهگیری کرد و به امر آموزش مشغول شد. بهار با پذیرش مقام وزارت فرهنگ بر دامنه فعالیتهای فرهنگی خود افزود و به خلق آثار ادبی همچون «دیوان اشعار، منظومه چهار خطابه، اندرزهای آذرباد ماراسپندان (ترجمه منظوم از پهلوی) و تاریخ تطور در شعر فارسی» پرداخت.
بهار و نهضت مشروطیت
یک پژوهشگر زندگی و آثار ملکالشعرای بهار درباره مواجه او با نهضت مشروطه مینویسد: باید دانست که بهاری که در سال ۱۳۲۳، یعنی سال آفرینش قصیده مجلس چهاردهم در برابر بهارستان، آن بنای آزادی ایستاده و توسن خیال را به گذشتهها میتازاند و آوای یاران قدیم را میشنود، مبارز بزرگی بود که از سال ۱۲۸۵ خورشیدی یعنی هنگامی که ۲۰ سال بیشتر نداشت به نهضت مشروطیت پیوست و در این راه از هیچگونه تلاش و کوششی دریغ نکرد. او از مقام خود به عنوان ملکالشعرای آستان قدس دست کشید و به آزادیخواهان و حزب دموکرات پیوست. در راه نشر افکار آزادیخواهانه، چند روزنامه تاسیس کرد: نوبهار، تازهبهار، زبان آزاد، ایران و دانشکده. سپس خانه و خانواده را رها کرد و بهعنوان نماینده در دوره سوم مجلس شورای ملی راهی و ساکن تهران شد. در تهران و در دورههای سخت مبارزه مردم برای برپایی و نگاهبانی از نهادهای حکومت مشروطه، شرکتی فعال داشت و چندین بار به خاطر دفاع از آرمانهای خود بهویژه در دوران رضاشاه به زندان و تبعید گرفتار شد. در یک برآورد کلی، باید گفت که جنبههای گوناگون شخصیت بهار بهعنوان شاعر، روزنامهنگار، سیاستمدار و حتی پژوهشگر، در بطن نهضت مشروطه شکل گرفته است.
یکی تازه گل اندر آن باغ بود...
ندا و صلای بهار و همآوایی او با مخالفان طرح جمهوری، ازجمله میرزاده عشقی، شاعر و روزنامهنگار که مقالات و اشعار تند و پر توان او در روزنامه قرن بیستم منتشر میشد، بیحادثه نگذشت و اولین میوه تلخ خود را در تیرماه ۱۳۰۳ بخشید، آنهم در آن هنگام که عشقی، آن شاعر سخنگو و گشادهزبان را در برابر خانهاش به قتل رساندند. حادثه قتل عشقی همچون پتکی بود که بر روح و روان بهار وارد آمد. پژواک نطق تاریخی او در مجلس که در اعتراض به سوءقصد به جان عشقی بیان کرد، هنوز هم زنده است:
«جراید اقلیت را توقیف میکنید. گلوله به ما تحویل میدهید، اجازه نطق هم به ما نمیدهید. من چهل سال از عمرم میگذرد بیست سال آن را در سیاست گذرانیدهام. من بیست سال است در دهانه مرگ زندگانی میکنم. من در مقابل قشون تزار ایستادگی کردهام و از مملکت ایران دفاع نمودهام. من از تهدید به قتل یا کشتهشدن باکی ندارم. من عقیدهام این است که آن پنجهسرخ که یقه عشقی را گرفت و او را به طرف گور برد، آن پنجه، پنجه دشمن است، باید مجلس آن پنجه و دست را قطع کنند. آن دستوپنجه از هر آستینی که بیرون آمده باشد باید قطع شود. به شما میگویم اگر مجلس آن پنجه خائنانه را قطع نکند، مردم ایران آن دستوپنجه را قطع خواهند کرد، زیرا چنین دستی قابلتحمل ملت نیست و باید قطع شود!» شاید نیازی به برشمردن این نکته نباشد که نیت بهار از پشتهم آوری واژه «پنج» و «پنجه» یادآوری لقب رضاخان میرپنج بود که او را قاتل حقیقی عشقی میدانست.
مدرنیته در شعر بهار
اسماعیل حاکمی، استاد دانشکده ادبیات و علومانسانی دانشگاه تهران در مقالهای درباره مدرنیته در آثار و اندیشه ملکالشعرای بهار که در مجله این دانشکده منتشر شده، او را شاعری میخواند که هندسه فکریاش پایی در سنت و پایی در تجدد دارد. او بهار را متعلق به آن گروه از روشنفکرانی میداند که اگرچه دلبستگی به پیشرفت و توسعه و مدرنیته دارد، دلی نیز در گرو گذشته و سنت داشته. او در ادامه میگوید، شاید علت دشواری ارائه چهرهای واحد و یکپارچه از بهار در این باشد که در اشعار او بیش از آنکه با خود صمیمی شاعر سروکار داشته باشیم، «با یک سیاستمدار و ایدئولوگ هنرمند روبهرو هستیم که ذوقش را در خدمت اجتماع و اهداف سیاسی قرار داده است.»
حاکمی در ادامه بهار را شاعری میخواند که پیش از دوران مشروطه، در خدمت عشق و تملق و نومیدی بود و با این رویداد به خدمت عدالت و آزادی درآمد و تحولی عظیم را در ادبیات ما به ارمغان آورد. «او توان شاعری و نویسندگی خود را به عنوان ابزاری در خدمت مبارزه با استبداد به کار گرفت و از این رهگذر فصل نوینی در تاریخادبیات این مرزوبوم گشود.» اسماعیل حاکمی در توضیح نوپرداز یا غیر نوپرداز بودن ملکالشعرای بهار استدلال میکند که دلبستگی بهار به زبان و سبک قدما را باید جدی گرفت. اما معنای جدید در شعر، صورت جدید نیز میطلبد و به هزار و یک دلیل معناشناختی اگر شخصی در اندیشه خود به افقهای جدید فکری رسیده باشد لزوما باید این شهود و دریافت به زبان و فرم و قالب جدیدی عرضه شود. بهار نیز از این قاعده مستثنی نیست. مدرنیته، دنیا و حیات دنیوی را جدی گرفته و برای آن اصالت قائل است. اما در تفکر سنتی و پیشامدرن، جهان جز زرقسازی و جای بازی و دروغ و نیرنگ نیست. بهار نیز به گواهی اشعارش همینگونه میاندیشیده:
آسایش جاوید از آنسوی حیات استزین سو بهجز از رنج و غم و درد و بلا نیست (دیوان-ج ۱/۴۰۴)
بهار به بیان معاصران
چکامهسرای بزرگ
محمدرضا شفیعی کدکنی درباره بهار گفته است: «بهار یکی از پرفروغترین شعلههای قصیدهسرایی در طول تاریخ ادبی ماست و بیهیچ گمان از قرن ششم بدین سوی چکامهسرایی به عظمت او نداشتهایم. در میان قصیده سرایان درجه اول زبان فارسی که از شماره انگشتان دودست تجاوز نمیکنند، بهدشواری میتوان کسانی را سراغ گرفت که بیش از او شعر خوب و موفق داشتهاند. در قصاید برگزیده او مجموعه عناصر شعری، به حالت اعتدال و یکدست جلوه میکنند. عاطفه و خیال و هدف انسانی همراه با نیرومندترین کلمات- که با استادی فراوان در کنار هم جای گرفته- در شعر او به هم آمیختهاند. قصیده در معنی درست کلمه- بر بنیاد سنتهای کهن و دور از هرگونه پریشانگویی- آخرین بار در شعر او تجلی کرد و پس از چندین قرن بار دیگر چهره یک چکامهسرای بزرگ را در صفحات تاریخادبیات ما آشکار ساخت. بر روی هم بارورترین استعدادی بود که در شعر کلاسیک فارسی- به روزگار ما- چهره نمود. شخصیت بهار، از چند سو دارای اهمیت است: در عالم تحقیق یکی از هوشیارترین محققان نسل خویش بود که بعضی کارهای تحقیقی او در عالم ادب- به سبب شم خاص انتقادی و ذوق مایهوری که داشت- هنوز همچنان تازگی دارد و مرجعی است برای اهل ادب مانند مقداری از مباحث کتاب سبکشناسی و بسیاری مقالات و کتب دیگر که بهصورت انتقادی به دست او تصحیح شده است. وی برای نخستینبار مقوله سبکشناسی را بهطوری که امروز رایج است در تاریخادبیات ما مطرح کرد و خود در این باب بهترین تحقیقات و گستردهترین پژوهشها را- در آن روزگار- انجام داد. دودیگر، بهار سیاستمدار است که در عرصه گیرودار آزادی، درشت خفتانش به تن فرسود (بث الشکوی) و تا واپسین لحظههای زندگی در سنگر مبارزه زیست، اگر چه حیات او در این راه بیپست و بلند نبود.»
افکار او از جنس عطار و مولوی و حافظ بود
جلالالدین همائی، نویسنده، ادیب، شاعر، ریاضیدان و تاریخنگار درگذشته ۱۳۵۹ درباره بهار میگوید:
«... ملکالشعرای بهار استاد مسلم نظم و نثر فارسی شناخته میشد. در دوره اخیر کمتر نظیر داشت و در عصر خود به شاعری خاصه در قصیدهسرایی به سبک اساتید پیشین یگانه و بیمانند بود. در نویسندگی قلمی توانا و در سخنوری بیانی بلیغ و رسا داشت. و بالجمله از هر سه فضیلت و هنر بزرگ ادبی یعنی گویندگی و نویسندگی و سخنوری به حد اعلی و کافی بهرهمند بود... باری دیوان اشعار بهار حاوی برگزیدهترین و مهمترین آثار جاویدان و بهترین معرف رتبه و مقام استادی و توانایی و قدرت طبع او در نظم فارسی است. بهار در انواع شعر از قصیده و غزل و مثنوی و قطعه و غیره به سبک کلاسیک و همچنین سرود و تصنیف و امثال آن به شیوه جدید طبعآزمایی میکرد و در هر رشته روح استادی و پختگی طبع خود را ظاهر میساخت. اما بیشتر مهارت و استادی وی در فن قصیدهسرایی به سبک قدیم خراسانی بود- غزل و مثنوی و سایر انواع شعر را بهخوبی قصیده نمیساخت. و اگر چه در نوع غزل و مثنوی و قطعه و امثال آن نیز آثار عالی داشت لیکن طبعا غزلسرا و مثنوی ساز نبود. در اشعار تجددی او مخصوصا مسامحت ادبی، غث و سمین فراوان دیده میشد. افکار پخته علمی و عرفانی که زاده طبع خود شاعر، و از سنخ مفاهیم اشعار سنایی و عطار و مولوی و حافظ، یا از جنس مضامین علمی انوری و خاقانی و نظایر ایشان باشد، در آثار بهار چندان محسوس نیست. رقت غزلش درخور مقایسه و همسنگی با اساتید غزلسرای عهد قاجاری از قبیل نشاط و مجمر اصفهانی و وصال و همای شیرازی و فروغی بسطامی نیز نبود.»
سیمای زن در مجموعه اشعار ملکالشعرا
مریم حسینی، استادیار گروه زبان و ادب فارسی دانشگاه الزهرا، در همایش بزرگداشت بهار در ۱۳۸۳، میگوید: «از جمله مضامین رایج عهد مشروطه مضمون «آزادی زنان» و توجه به جایگاه ایشان در جامعه ایرانی بود. شاعران عهد مشروطه، ادیبالممالک فراهانی، عارف قزوینی، میرزازاده عشقی، فرخی یزدی، سید اشرف گیلانی، دهخدا، لاهوتی، ایرج میرزا و پروین اعتصامی همه از پیشروان دفاع از حقوق زنان بودند. اینان به نقش اساسی زنان در تغییر جامعه ایرانی توجه داشتند. دعوت به تعلیم و تربیت زنان و اهمیتدادن و توجه به علمآموزی ایشان البته با حفظ عفت و عفاف از شعارهای شاعرانه عهد مشروطه بود. در این میان طبیعی بود که حمایت از حضور زنان در جامعه باشد و بیشتر این شاعران، زنان را ترغیب میکردند که با حفظ حجاب و عفت در جامعه حاضر شوند و به مدرسه روند و دانش آموزند. سهم بهار در میان شاعران مشروطه از همه بیشتر است. فرصت و مدت عمر بهار به او این اجازه را داد تا در باب مهمترین مضامین عصر سخنسرایی کند. ستایش وطن، آزادی، قانون در کنار حقوق و آزادی زنان از مهمترین مضامین شعر وی هستند. شاعری که از موهبت داشتن مادر، همسر و دخترانی پاکیزهنهاد برخوردار بود، در میان اشعارش بارها در ستایش و درباره این قشر محروم جامعه سخنساز کرده بود. از مجموعه اشعار بهار اعم از قصاید، غزلیات، قطعهها و مثنویها و... میتوان به میزان توجه شاعر به محرومیت زنان واقف شد و همزمان میتوان دریافت که او تا چه اندازه دوستدار خانواده و زن و همسر بوده و تا چه اندازه برای زنان خانواده خود ارزش قائل بوده است.
نظر شما