آگاه: فرهنگ ایثار و شهادت به عناوین مختلف، بارها در کلام رهبر انقلاب تکرار شده، به ویژه در سالهای اخیر که بیانگر بیشترشدن اهمیت و ارزش آن در انقلاب اسلامی ایران است. ازآنجاکه کشور ایران به مدت هشت سال درگیر جنگ تحمیلی با عراق بود، ارزش ایثار و فداکاری در رفتار ایثار و شهادت جلوه گر شد، بسیاری از جوانان در طول سالها برای دفاع از مرز و بوم به جبههها شتافتند و در این راه جان خود را از دست دادند. ترویج فرهنگ ایثار و شهادت از ابتدای انقلاب اسلامی تاکنون مورد تجربه ملت ایران بوده و با حفظ این روحیه این ملت در مقابله های نابرابر موفق به پیروزی شده است.
ضرورت و حیات مفهوم شهادت در فرهنگ ایرانی
براساس آنچه ذکر شد، گسترش فرهنگ ایثار و شهادت، باعث افزایش روحیه تعاون و همکاری میان مردم و عزت و عظمت جوامع اسلامی از بین جوامع انسانی میشود و تنها در این صورت است که جامعه به سعادت به معنای تمام و کمال خود دست می یابد. لزوم توجه به فرهنگ ایثار و شهادت و همچنین ترویج آن در جامعه و مشاهده آثار و کارکردهای مثبت آن، در گرو داشتن باور عمیق و اندیشه بلند است و باید چنین تفکری با سازوکارهای مناسب به صورت عمیق در بین مردم نهادینه شود.
چنانچه «خوشقدم» در مقالهای با موضوع تبیین پیامدهای جهانیشدن اقتصادی بر اهداف علمی و آموزشی میگوید: فرهنگ ایثار و شهادت، مجموعه پیچیدهای از خصوصیات اصلی، فکری و غیرمادی است که به عنوان شاخص جامعه و گروه اجتماعی مطرح میشود. فرهنگ شهادت که در اصطلاح به آن مرگ قهرمانانه گفته میشود، بهمعنای ساختار اجتماعی و فردی آموخته شدهای است که در ارتباط با یک گروه اجتماعی و براساس باورها و اعتقادات مذهبی پیروی میشود. به عبارتی فرهنگ ایثار و شهادت به معنای آن است که فرد با عنایت به حضور خداوند و با دارابودن ارزشهای والای انسانی و معنوی، جان خود را در راه ارزشها و باورهای خود فدا میکند، تا از این طریق به بالاترین وظیفه خود در قبال جامعه و اعتقادات خود عمل کرده باشد. ازاینرو، فرهنگ ایثار و شهادت به عنوان فلسفه یا نگرشی از زندگی تعبیر میشود، گرچه ذاتش مرگ است.
همچنان که در متن دیگری به عنوان «تبیین جامعهشناختی فرهنگ ایثار و شهادت» در شماره اول از سال سوم دو فصلنامه شاهد اندیشه نیز ذکر شده، در جامعه ایرانی، ایثار و شهادت به عنوان کارآمدترین عنصر فرهنگی در تاثیر بر فرآیندها و پدیدههای اجتماعی به شمار میرود. این فرهنگ در سطح جامعه با فداکردن جان در راه حفظ ارزشها، موجب عزتنفس بخشیدن به افراد جامعه، ایجاد هویت و هدف مشترک، همبستگی اجتماعی و نیز ایجاد روحیه ظلمستیزی و عدالتطلبی میشود. همچنان که در دیدگاه امام خمینی (ره) نیز «مقام شهادت، اوج بندگی و سیر و سلوک در عالم معناست و نهایت ایمان، همانا ایمان عاشقانه است.».
شهادت در ادب فارسی
مفهوم «شهادت» در ادبیات فارسی از جایگاه ویژهای برخوردار است که ریشه در فرهنگ، مذهب و تاریخ مردم ایران دارد. این مفهوم همواره به معنای فداکاری و ایثار در راه آرمانهای مقدس و ارزشمند بوده و در قالب شعر، بازتابهای متنوعی یافته است. در شعر کلاسیک فارسی، شهادت به دو صورت عمده ظاهر میشود: شهادت در میدان جنگ و شهادت عرفانی. در بسیاری از آثار حماسی مانند شاهنامه فردوسی، شهادت نمادی از شجاعت، پایمردی و دفاع از وطن و حق است. رستم و دیگر پهلوانان در میدان جنگ، جان خود را فدا میکنند تا از ارزشها و عدالت دفاع کنند. این نوع شهادت بیشتر ملموس و مساوی با گذشتن از جان در این دنیا است و با مفاهیمی چون شرف و افتخار پیوند خورده است.
از سوی دیگر، در شعر عرفانی و عاشقانه که در آثار حافظ، مولانا و سعدی بسیار دیده میشود، شهادت به معنای جانفشانی در راه عشق الهی یا معشوق حقیقی است. این نوع شهادت بیشتر معنوی است و از مرزهای جسمانی فراتر میرود. مرگ جسمانی به عنوان گذر به مرحلهای بالاتر از هستی شناخته میشود که در آن انسان به وحدت با معشوق (خدا) میرسد.
مولانا، بهخصوص شهادت را به مثابه مرحلهای از فنا در نفس و رسیدن به حقیقت مطلق میداند. شهادت در قالبهای شعری مختلف، از جمله قصیده، غزل و مثنوی، جلوههای متفاوتی دارد. مثلا قصیدههای حماسی بر جنبههای میدانی شهادت تاکید دارند، غزلهای عرفانی و عاشقانه، شهادت را بهعنوان عشق مطلق و فداکاری معنوی توصیف میکنند و مثنویها با نثری روایی و آموزنده به عمق معنایی آن میپردازند.
علاوه بر بُعد فردی، شهادت در شعر فارسی جنبه جمعی و اجتماعی نیز دارد؛ یعنی ایثار در راه ملت، دین و ارزشهای اخلاقی که در تاریخ ایران بارها به شکل حماسههای بزرگ دیده شده است. در واقع شهادت در شعر فارسی به عنوان نماد ارزشمندترین نوع فداکاری، هم در عرصه جسمانی و هم در عرصه معنوی، حضور دارد و پل ارتباطی بین دنیای مادی و معنوی است. این مفهوم همواره الهامبخش شاعران برای بیان عشق، شجاعت و حقیقت بوده است.
نمونهای از آن، اشعار جلالالدین محمد بلخی در مثنوی معنوی است که از بزرگترین آثار ادبی و عرفانی جهان است و با قدرت و مهارتی شگفتانگیز، بیانی شیرین و آکنده از شور در قالب اشعاری در مدح امام علی (ع) در باب شهادت نیز ابیات بسیاری را آورده است. او در حکایت امیرالمومنین علی (ع) از حلاوت مرگ در راه خدا در کام او چنین گفته است:
باز رو سوی علی و خونیش
وان کرم با خونی و افزونیش
گفت دشمن را همیبینم به چشم
روز و شب بر وی ندارم هیچ خشم
زانک مرگم همچو من خوش آمدست
مرگ من در بعث چنگ اندر زدست
مرگ بیمرگی بود ما را حلال
برگ بیبرگی بود ما را نوال
ظاهرش مرگ و به باطن زندگی
ظاهرش ابتر نهان پایندگی
نویسنده پیشکسوت ادبیات پایداری و دفاع مقدس:
ادبیات روایت جنگ را ادامه میدهد
در باب جایگاه مفهوم شهادت در فرهنگ ایرانی - اسلامی ما و بهویژه ظهور و بروز آن در عرصه ادبیات، با نصرتالله محمودزاده، نویسنده نامآشنا و شناختهشده و در واقع پیشکسوت حوزه ادبیات پایداری و دفاع مقدس که با حضور مستمر در مناطق عملیاتی و ثبت و ضبط وقایع دوران دفاع مقدس و نیز مصاحبه با رزمندگان و خانوادههای آنان، با نگاهی واقعبینانه و پژوهشمحور موفق شده است تا آثار درخشانی در این حوزه از خود بهجای گذارد، گفتوگو کردهایم که در ادامه میخوانید:
او در همان روزهای ابتدای تهاجم عراق به ایران بهصورت داوطلبانه به خوزستان رفته و در آزادی سوسنگرد حضور داشته است. همچنین با حضور در عملیات هویزه، با وقایعی مواجه شده که بعدها موجب نگارش اولین کتاب او به نام «حماسه هویزه» شده است. از او تا امروز چندین اثر ازجمله «شبهای قدر کربلای پنج»، «رقص مرگ»، «سنگرساز بیسنگر»، «مسیح کردستان»، «عقیق»، «سفر سرخ»، «بستر آرام هور»، «فریاد برآور شلمچه»، «پای گلدسته کوهستان»، «بعد از محمدالدوره» و «بام کردستان» و... منتشر شده است که به علت اقبال مخاطب به طور مرتب به تجدید چاپ میرسند.
زمانی که با آقای محمودزاده تماس گرفتم، در مراسم تشییع شهدای مقاومت ایران در تهران بود. شلوغی و سر و صدای جمعیت از آنسوی خط شنیده میشد. بعد از پایان مراسم تشییع و زمانی که فرصتی برای گفتوگو با ایشان فراهم شد. از نصرتالله محمودزاده، خواستم تا درباره جایگاه و البته ضرورت فرهنگ شهادت در جامعه ما بگویند.
محمودزاده، در ابتدا گفت: «من امروز در مراسم تشییع شهدا، شهیدانی که برخی را خوب میشناختم، فکر میکردم کسانی که در دوران هشت سال دفاع مقدس کارهای خیلی مهمی انجام دادند ولی شهید نشدند، مثل محمد باقری، شهید رشید، یا شهید حاجیزاده و شهید سلامی، فرماندهان ارشد که در جنگ بودند و فرمانده هم بودند، اما به هر دلیلی به شهادت نرسیدند؛ یک نکته ظریفی هست و آن اینکه اگر به شهادت نرسیدند، مسیری را طی کردند؛ یک مسیر تقریبا ۳۵ساله که توانستند در استحکام بخشیدن به نظام جمهوری اسلامی، تربیت و در واقع پشتیبانی کشور یا تقویت فناوری، مثل همین دانشمندان هستهای که به شهادت رسیدند، تلاش بسیار چشمگیر اما خاموش و بیسروصدایی انجام دهند.» محمودزاده، در ادامه افزود: «یعنی شما اگر یک ماه قبل از شهادت این دانشمندان یا فرماندهان مثل باقری و رشید، پرسیده بودید، شاید هیچکس نمیتوانست بگوید اینها کیاند، کجا هستند، کجا بودند و چه کردند. این نکته بسیار مهم است که ما برگردیم و این سوال را با آن جمله خوب حاج قاسم دنبال کنیم: «شرط شهیدشدن، شهیدبودن است.» شهیدبودن یعنی چه؟ یعنی شما در نسبت کاری باشید که در اهداف معنوی و فیزیکی نهفته باشد؛ اینجا را ته خط نمیدانیم. بله این مطلب را اگر خوب دقت کنید، میبینیم که بخشی از این شهدایی که امروز تشییع شدند، مثل دانشمندان هستهای و فرماندهان ارشد بعد از جنگ، ادامه دادند مسیر کار خودشان را اما نه با نظامیگری بلکه با تدبیر، با اندیشه، با فناوری و با بهروزشدن خودشان. یعنی شما رفتارهای شهید محمد باقری که رییس ستادکل نیروهای مسلح بودند، (آنهایی که من از نزدیک میشناسم مثال میزنم) رفتارهایش به روز میشد. یعنی شکلش از نظامیگری درمیآید، ولی میرود به سمت مدیریت کلان و کار میکند؛ مدیریتی که میتواند فرمانده ستاد کل نیروهای مسلح شود. یا افراد دیگری که این وضعیت را دارند. این نویسنده ادبیات دفاع مقدس ادامه میدهد: «ما باید به نسل جدید بگوییم که اگر میگوییم فرهنگ شهادت، تنها به معنای فیزیکی شهیدشدن نیست، بلکه در واقع شهادت را باید بسپاریم به حکمت خداوند. باید شهیدبودن را در زندگی جاری کنید. اگر ما این را خوب جا بیندازیم، خیلی از مسائل ما حل میشود. نسل دهه ۸۰ و ۹۰ مسیر خیلی خوبی را به اعتبار فرهنگی و نوآوریهای فناورانه میروند. اقدامات به روزی انجام میدهند که جامعه به آنها نیاز دارد. به نظر من، امروز این راهپیمایی این پیام و این نگاه را داشت. ولی متاسفانه بعد از جنگ یک مقدار از این سروصداها و احساسات خارج میشویم، اگر دوران بعد از جنگ ایران را ببینیم، متوجه میشویم فرهنگ شهادت خیلی فراتر از آن است که کسی تنها به معنای جسمانی در میدان جنگ به شهادت برسد؛ من به عنوان فردی که از نزدیک در جنگ دیدم، خیلی از دوستانم شهید شدند، تعبیرم این است که نباید گفت من میخواهم بروم شهید بشوم. من مخالف این جمله هستم؛ اصلا من نمیخواهم بروم که شهید بشوم، من میخواهم بروم کاری بکنم که وظیفه دارم و اگر لازم شد شهید بشوم، اشکالی ندارد. این «اگر لازم شد» هست که میتواند دنیا را متحول کند و دشمن را به فکر فرو ببرد. حالا اینجا فرصت نیست، اگر ما تاریخ رژیم اسرائیل را دنبال کنیم، اینها این ظرافت را در مفاهیم فرهنگیشان نداشتند و اگر نداشتند، به جای آن چه داشتند؟ خیلی چیزها داشتند که در مسائل مادی خوب است، عالی هم هست؛ مثلا خیلی از دانشمندان، خیلی از اقتصاددانها، خیلی از ثروتمندان، خیلی از شرکتهای بزرگ دنیا صهیونیستی یا یهودی هستند، اما چرا اینها نمیتوانند با فلسطین حریف شوند؟ چون رژیم اسرائیل فقط سرزمین کوچکی نیست که ما داریم میبینیم که دارد یک سری کارهای نظامی میکند.» نویسنده کتاب «مسیح کردستان» در ادامه گفت: «من پیشنهاد میکنم فرهنگ شهادت را بهگونهای ببینیم تا از حالت فیزیکیاش در بیاید. یک جواب این است که فکر نکنید هدف شهیدشدن است و به نظر من در دوران فعلی، بیشتر جنگ نرم است. در همین جنگ ۱۲روزه هم بیشتر جنگ روانی داشتیم تا فیزیکی.»
محمودزاده، ادامه داد: «شهادت برای خود بنده با این خاطره که من قرار بود این هفته با سردار باقری و سردار رشید، درباره شهید حسن باقری صحبت کنم، اما این نشد، معنا مییابد. امروز بیش از همه به این خاطر به مراسم تشییع رفتم که شاید آن کاری که میخواهم در آینده انجام دهم، بتوانم با این شهدای بزرگوار در کنار شهید حسن باقری تکمیل کنم و بیشتر به نقش آنها توجه کنم. درواقع آن پروژهای که داشتم، آن معماری که برای آن کتاب آیندهام در نظر داشتم (کتابی که قرار بوده درباره شهید حسن باقری با همراهی شهیدان محمد باقری و شهید غلامعلی رشید و شهدای دیگری که در هفتههای قبل ساختمانبندی و طرحریزی شود) و بعدا دیدیم که همه چیز به هم ریخت و به یک ایده جدیدی رسیدم که این میتواند خودش یک دستاورد باشد برای من و برای مخاطب آینده که میخواهد ادبیات پایداری را بخواند. این اتفاقات یک حکمتی دارد و اینکه اگر من با آنها ملاقات میکردم، در نهایت فقط از حسن باقری میپرسیدم، طبق معمول محمد باقری هیچوقت از خودش حرف نمیزد، شهید غلامعلی رشید هیچوقت خودش را مطرح نمیکرد؛ دو تا آدم کاملا گمنام بودند که مطمئن بودم، چیزی از خودشان نمیگویند و من هم از این کار غافل بودم. اینها چیزهایی است که اگر کنار همدیگر قرار بگیرد، مشخص میشود که باید یک فرد فکور و آیندهنگر فکر کند و زمان بگذارد، اما روی حکمت خدا خیلی وارد نشود؛ اجازه بدهد خدا آن کمکی را که میخواهد به تو بکند و مسیر را ایجاد بکند.»
محمودزاده، درباره اثر تازهای که ایده آن را پس از شهادت فرماندهان کشور در حمله رژیم صهیونیستی پرورده است، افزود: «من در این چند روزی که این اتفاقات رخ داد، درگیر این مسئله بودم و این کار بزرگی است که انشاالله در آینده اگر صلاحیتش را داشته باشم اثر جدیدی را خواهم نوشت که هم نحوه فتح خرمشهر در آن باشد، هم نحوه شکست اسرائیل؛ چون در همان زمان فتح خرمشهر بود که رژیم اسراییل وارد لبنان شد و شهید متوسلیان و همراهانش به لبنان رفتند و بازنگشتند. آن زمان شهید حسن باقری اعتقاد داشت که «اسرائیل همین جاست.» امروز میبینم که برادر شهید حسن باقری و بهترین دوستان او در همان مسیر شهید شدند که او اعتقاد داشت. ما باید از همینجا شروع کنیم. این مسائل و این نوع نگاه به آنها خیلی مهم بوده و هست. این اتفاقات همچنان ساختار کاری که من دنبال میکنم را متحول میکند و اعتراف میکنم که خودم خیلی نقش ندارم، جز اینکه آرزو کنم شهدا دست من را بگیرند. به این میگویند فرهنگ شهادت. به جوانان باید بگوییم، فرهنگ شهادت یعنی این. او ادامه داد: اخیرا قرار بود برای تکمیل پروژهای که از سالها پیش در برنامه داشتم با دختر شهید محمد باقری، فرشته افشردی تماس بگیرم و از ایشان کمک بگیرم که خبرنگار دفاع مقدس بودند. صحبتهای اولیه هم ردوبدل شده بود، اما شنبه شنیدم که ایشان هم آسمانی شد و به عموی خودش پیوست. این هم در جای خودش خیلی زیباست. حسن باقری هم خبرنگار بودند. نمیدانم حکمت چیست، همان سه نفری که قرار بود با آنها صحبت کنم و پروژه را راه بیندازند، این اتفاقات افتاد و شهید شدند. الان زود است من قضاوت کنم، ولی اولین چیزی که به شما میتوانم بگویم و در واقع اعتراف کنم، این است که دید من نسبت به این موضوع این است که باید آن را فراجنگی، فرازمانی و فراملی ببینیم. حتی بدون اینکه ادعایی بکنیم، ما میخواهیم جهان را متحول کنیم.» او ادامه داد: «امروز در مراسم تشییع با یک جانباز بزرگوار که نمیشناختمشان صحبت میکردم، ایشان دو پا را از دست داده بودند، احتمالا دوستان شهید رشید بود. بچه دزفول بود و فهمیدم که از بچههای جنگ هستند. به او گفتم که در زمان جنگ گمنام بودن و مطرح نشدن، چیز سختی نبود. ممکن بود شما فرمانده باشی و گمنام باشی. بعد از جنگ اما این وضعیت خیلی سخت است؛ وقتی تقسیم قدرت میشود، وقتی وسوسههای سیاسی و اقتصادی در کار است. شما در عمل اگر با آن مواجه شدی و از مطرح شدن اجتناب کردی، واقعا بزرگ و بزرگوار هستی. به همین خاطر از نظر من، این دو شهید که نام بردم و در عمل در قدرت بودند و صاحب اختیارات بودند اما انتخابش نکردند، کار خیلی بزرگی کردهاند. محمودزاده در انتها درباره نقش ادبیات در روایت فرهنگ شهادت گفت: «اینها را کنار هم که بگذاریم، میبینیم که خدا خیلی حساب و کتاب زیبا و برنامه مشخصی دارد. اینها را باید امروز در رسانهها بازکنیم تا مردم بدانند و ببینند. بعد از عاشورا نیز حضرت زینب(س) به دنبال زندگی و حیات رفتند. رفتند تا پیامی را زنده نگه دارند؛ یعنی که همه چیز با شهادت به معنای جسمانی آن به پایان نمیرسد و ادامه آن در ادبیات دنبال میشود. ادبیات قرار است تمام دستاوردهای ما و حتی اشتباهات ما را روایت کند. حالا و اینجا جایی است که ادبیات وارد میشود و تاثیر خودش را میگذارد.»
انکار مفهوم شهادت در فرهنگ غرب
اگرچه از بیشترین تاکیدات دنیای روشنفکری غرب، تاکید بر رد متافیزیک، معنویات و حاکمیت آن بر انسان و جوامع انسانی است که با گذر زمان نیز به بسیاری از حوزههای علمی دنیا رسوخ کرده و علمی سکولار را برای جهان به ارمغان آورده است، اما با جستوجویی در نظریات جامعهشناس فرانسوی، امیل دورکیم میتوان تا حدی به تاثیر معنویات و ارزشهای غیرمادی در تبیین امور اجتماعی دست یافت. دورکیم در نظریه مرگ خودخواسته خود که برپایه همبستگی اجتماعی پایهریزی شده است، مرگ خودخواسته را مرگی مستقیم یا غیرمستقیم تعریف میکند که چه با عملی منفی و چه مثبت، فرد میداند که چه نتیجهای در انتظار او خواهد بود. ریمون آرون که جامعهشناس معاصر فرانسوی است معتقد است این تعریف دورکیم از مرگ خودخواسته، نه فقط موارد معمول آن را در برمیگیرد، بلکه موارد مشابه دیگری را هم دربرمیگیرد؛ مانند رفتار افسر فرماندهی که کشتیاش را غرق میکند تا تسلیم دشمن نشود یا ساموراییهای ژاپنی که دست به کشتن خود میزنند تا شرف خویش را لکهدار شده نبینند. دورکیم، اگرچه از یک سو مرگ خودخواسته را نتیجه ضعف شدید در همبستگی فرد با جامعه یا گروه اجتماعیاش تعریف میکند، اما از سوی دیگر نیز عکس آن را هم صادق میداند. یعنی زمانی که همبستگی فردی با جامعهاش به حدی فزونی داشته باشد که فرد بقای گروه یا جامعه را بر بقای خود ترجیح دهد. او مرگ خودخواسته را به چهار دسته طبقهبندی میکند که یکی از آنها مرگ خودخواسته دگرخواهانه است. او این نوع از مرگ را اینطور تعریف میکند که فرد وظیفه اخلاقی عمیقی را در خود احساس میکند و مایل میشود تا خود را فدای دیگران کند. بعدها موریس هالبواکس، فیلسوف و جامعهشناس فرانسوی در نقد نظریه دورکیم، گفت که او در مرگ خودخواسته دگرخواهانه، فداکاری را از مرگ خودخواسته متمایز نکرده است. او معتقد است که «جامعه مرگ خودخواسته را نمیپذیرد اما فداکاری را سازمان میدهد؛ بنابراین این دوعمل بهرغم اینکه از ضرورتهای اجتماعی ناشی میشود، اما دو عمل کاملا متفاوت از هم است.» تفاوتی که غرب آن را انکار میکند و تا سرحد مرگ خودخواسته اجباری تنزل میدهد. ایثار ایجاب میکند که فرد برای حفظ کلیت اجتماعی، خودش را به کشتن دهد، نه آنکه خودکشی کند!
نصرت الله محمودزاده همچنین، دستنوشته ای از شهید غلامعلی رشید برای انتشار در اختیار روزنامه آگاه قرار داده است:
«صبح که بیدار شدم، متوجه شدم با کسانی که قرار بود برای کتاب شهید حسن باقری ملاقات کنم، در لیست ترور رژیم صهیونی قرار گرفتند و به یاران شهید خود پیوستند.
سرلشگر محمدباقری
سرلشگر غلامعلی رشید
از صندوقچه اسرارم این نامه را بیرون آوردم نامه شهید رشید به فرماندهان جنگ که با من همکاری کنند. چقدر با عشق دستم گرفته بود. چه حکمتی است که قبل از ملاقات با این دو نفر رفتند خدمت شهید حسن باقری. وقتی آقا رشید همکاریش را با من شروع کرد، مدت ها وقت گذاشت و مرا همراهی کرد تا تونستم به شناسایی عملیات خیبر مسلط شوم. بله، رسم روزگار این چنین است. »
محمودزاده
نظر شما