نصرت‌الله محمودزاده، نویسنده و منتقد ادبی از آن دسته افرادی است که دغدغه‌های بزرگ و بلندی در حوزه کتاب و کتاب‌خوانی دارد و برخورداری از آثار پرفروش را هم تجربه کرده است.

سنتی برای کتاب‌خوان شدن افراد جامعه

آگاه: با هم درباره سنت تقریظ و مشکلات حوزه نشر و کتاب به گفت‌وگو نشستیم:


 اولین سوالی که از شما دارم این است: بحثی که چند سالی است به یک سنت بسیار جالب در حوزه کتاب تبدیل شده، تقریظ کتب از سوی رهبر انقلاب است، چه بهره‌ها و استفاده‌هایی می‌توانیم از این حرکت در راستای ارتقای فرهنگ کتاب‌خوانی کشور داشته باشیم؟
ابتدا باید بگوییم که ایشان در حوزه کتاب‌خوانی، کتاب و ادبیات، یک کارشناس بسیار ماهر، ورزیده، صاحب‌سبک، صاحب‌نظر و حرفه‌ای در سطح بالا هستند. همین جایگاه موجب می‌شود کتابی که انتخاب می‌کنند، حتما با هدف مشخصی انتخاب شده باشد. اگر این‌گونه نگاه کنیم، متوجه می‌شویم که ایشان به دنبال کتابی نیستند که صرفا نویسنده‌ای مطرح داشته باشد؛ بلکه موضوع برای ایشان اهمیت دارد.
برای مثال، اکنون ایشان بر موضوع زنان قهرمان تمرکز دارند و کتاب‌هایی را که درباره این موضوع است معرفی می‌کنند. در این هفته سه کتاب درباره این موضوع معرفی شد. این مسئله می‌تواند یک خط و یک پیام برای همه باشد؛ برای نویسندگان و برای خوانندگان. پیام برای خوانندگان این است که گمشده خود را با «موضوع مناسب انتخاب کنید.» مهم نیست نویسنده فردی گمنام باشد یا فردی مطرح؛ لازم نیست فرمانده یا شخص مسئول رده‌بالا باشد. همین نکته بسیار ظریف است. از سوی دیگر، می‌خواهند بگویند چنان‌که جمله‌ای مشهور نیز هست «نبینید چه کسی نوشته، ببینید چه نوشته است.» به نظر من، ایشان این معیار را در بسیاری از موارد نشان داده‌اند. مهم نیست چه کسی کتاب را نوشته و بر همین اساس اظهارنظر می‌کنند. همچنین توجهی که ایشان به نسل جوان دارند و ارتباطی که از این طریق می‌توانند برقرار کنند، به گمان من یکی از اهداف اصلی ایشان است.
از این رو، این ما هستیم که باید ببینیم هدف ایشان چیست و آن را تبدیل به یک فرآیند اجرایی کنیم. نباید همیشه منتظر باشیم تا ایشان نظر بدهند. این می‌تواند یک راهبرد، یک روش اجرایی و یک برنامه برای افراد علاقه‌مند باشد. نویسندگان بزرگ نیز در آغاز کار، نویسنده نبوده‌اند؛ هرکس اگر ایده‌ای خوب دارد، می‌تواند بنویسد و تبدیل به نویسنده شود.
توجهی که ایشان به «قلم اولی‌ها» دارند، حامل یک پیام است. اشکالی ندارد که مادر شهید یا همسر شهید بنشیند و حرف‌های خود را بنویسد؛ زیرا این سخنان معمولا از دل برمی‌آید و به دل نیز می‌نشیند. این موارد اهدافی است که من با شناختی که از ایشان دارم و جلساتی که با ایشان داشتیم و مباحث تخصصی مطرح شده درک کرده‌ام. مطبوعات و فعالان فرهنگی نیز باید بنشینند و این روند را تبدیل به یک سازوکار مشخص کنند که چرا ایشان این کار را انجام می‌دهند؟ تاکنون ندیده‌ام کسی درباره این موضوع بحث منسجم ارائه دهد. خود ایشان نیز توضیح صریحی نداده‌اند، احتمالا به این دلیل که هر موضوعی ارزش طرح ندارد و باید اجازه داد به‌عنوان پژوهشگر وارد این عرصه شوند. به نظر من، این می‌تواند طرح یک مسئله، طرح یک سوال و ایجاد یک کنجکاوی باشد. حداقل نتیجه‌اش آن است که بسیاری از افرادی که حرف‌هایی برای گفتن دارند اما نویسنده نیستند، می‌توانند تبدیل به نویسنده ماهر شوند. موضوع اهمیت دارد.

سنتی برای کتاب‌خوان شدن افراد جامعه

 رهبر انقلاب بسیاری از کتاب‌هایی را که در حوزه دفاع مقدس منتشر شده‌اند، تقریظ کرده‌اند. می‌خواستم بدانم حوزه دفاع مقدس چرا این اندازه اهمیت دارد و چه اقداماتی می‌توان انجام داد که اهمیت آن در جامعه افزایش یابد؟
تا آنجا که من شناخت و اطلاعات دارم، نخستین کتابی که ایشان تقریظ کردند به سال ۱۳۶۳ برمی‌گردد؛ زمانی که رئیس‌جمهور بودند. کتابی بود که من نوشته بودم به نام «حماسه هویزه». ایشان آن را پیش از چاپ خواندند و سپس متنی به ما دادند که به‌عنوان مقدمه در کتاب آوردیم. کتاب بسیار پرفروش شد؛ در ماجرای هویزه. دقت ایشان در این موضوع قابل‌توجه بود. من آن کتاب را به‌عنوان یک رزمنده نوشتم؛ نویسنده حرفه‌ای نبودم. مباحثی هم که ایشان با افراد مختلف داشتند و به من منتقل شد، نشان می‌داد که ایشان هدف مشخصی را دنبال می‌کنند.
همواره جامعه متاثر از رخدادهای عصر خود است و این تاثیر در ادبیات جایگاه می‌یابد. برای نمونه، جنگ‌های کریمه، جنگ جهانی اول، جنگ جهانی دوم، رخدادهای ویژه کشورهای خاص مثل ویتنام و بسیاری رویدادهای دیگر. اگر دقت کنید، می‌بینید که بخش مهمی از ادبیات جهان، محصول یک رخداد تاریخی است؛ چه در ادبیات روسیه، چه فرانسه، چه آمریکا و حتی رخدادهایی که در اسپانیا اتفاق افتاده و آثاری براساس آن پدید آمده است. خب، این یک چیزی نیست که فقط اینجا دارد اتفاق می‌افتد. جنگ، متاسفانه در فراز و نشیب جوامع و کشورها نقش دارد؛ چه بخواهید، چه نخواهید. شما نمی‌توانید منکر این باشید. کسی از جنگ خوشش نمی‌آید اما ناخودآگاه این مسئله وجود دارد. اگر ما موضوع را جهانی ببینیم، دیگر سوال شما و نقش آن عوض می‌شود.
ما یک رخداد بزرگ در فرآیند انقلاب داشتیم؛ هشت سال یعنی یکی از معدود جنگ‌های قرن بیستم بود که این‌همه طول کشید. آیا نباید از طریق ادبیات به تاریخ بپیوندد؟ و از طرفی هم اگر ما آن تفاوت و ویژگی خاص دفاع مقدس خود را درست منعکس کنیم، می‌توانیم وارد یک سطح و یک نگاه جدید بشویم و آن، «مقدس بودن» این جنگ است؛ از نحوه ورود مردم به جنگ گرفته تا ویژگی‌های مردمی آن. اگر شما روی همین سخنرانی‌های ایشان متمرکز شوید، این شاخص‌ها را بیرون می‌آورید. پس مسئله دفاع مقدس، مسئله کوچکی نیست؛ به نظر من رخداد بزرگ‌تری از آن نداشتیم. بنابراین می‌تواند محور ادبیات معاصر شود.
و از همه مهم‌تر اینکه یکی از شاخص‌های جنگ این است که واقعا مردم نقش اصلی را دارند. در جنگ جهانی دوم چنین نقشی برای مردم دیده نمی‌شود که این‌گونه حضور داشته باشند. خب، پس ادبیات آن نیز باید مردمی باشد. همان‌طور که در سوال قبلی گفتم، افرادی می‌آیند و می‌نویسند؛ مثل همسر شهید و دیگران. اینها کنار هم قرار می‌گیرند و وقتی جایی بنشینیم و بحث را با استدلال و سند بررسی کنیم، می‌بینیم چقدر رابطه زیبایی میان این عناصر وجود دارد.
این امر باعث می‌شود که اگر امروز می‌بینیم جامعه یا برخی جوانان روی کتاب‌های دفاع مقدس حساس هستند به‌دلیل نابلدی ما بوده است. حرفه‌ای نگاه نکرده‌ایم. در واقع، ایشان به نویسنده‌ها می‌گویند: «ببینید من چقدر دارم از شما حمایت می‌کنم. من می‌آیم وقت می‌گذارم، کتاب‌تان را مطرح می‌کنم که جامعه آن را بشناسد.» آیا ما پاسخ مناسبی به این نگاه ایشان داده‌ایم؟
به نظر من نه و نویسنده‌ها حتی متاسفانه تنبل هستند؛ یعنی وقتی کتابی تقریظ می‌شود، نویسنده آن انگار که رسیده به قله، در حالی که مسئولیتش بیشتر شده؛ مثال دارم: اول اینکه کتاب، اولین کتاب جنگم بود ولی کتاب بعدی که ما رفتیم با ایشان بحث می‌کردیم، دیدیم روزبه‌روز توقع دارد می‌رود بالاتر. این سیر تعالی را ما رعایت نکردیم. من دوست دارم یک جامعه‌شناسی بنشیند، روزنامه، تبریک‌ها و سیر تحول نویسنده‌ها و موضوعات را یک تحقیق میدانی بکنید ببینیم ما از این فرصتی که ایشان ایجاد کرد، بلد نبودیم درست استفاده کنیم.
در جلسات خصوصی که با ایشان داشتیم این را می‌دیدیم که روی چه چیزهایی حساسیت و دغدغه دارند. به نظر من این هنوز به‌ صورت یک کار حرفه‌ای درازمدت نگاه نشده؛ هر از گاهی یک تقریظی می‌آید و تعدادی کتاب چاپ می‌کند، فروش می‌رود و دوباره برمی‌گردد آن کتاب به کتاب‌های دیگر. مثلا کتاب «دا» آیا الان مثل آن موقع فروش می‌رود یا کتاب‌های دیگر. ما این را ریشه‌یابی نکردیم. درحالی‌که ادبیات ماندگار، ادبیات لازمان و لامکان است. یعنی چه؟ درباره کتاب‌های معروف، هر دوره، این کتاب می‌آید چاپ می‌شود و فروش می‌رود؛ هر نسلی، هر کشوری. چرا کتاب‌های قرن ۱۹، مثلا چخوف، همینگوی و نمی‌دانم یک‌سری نویسنده‌ها، این را در همه زمان‌ها، در همه نمایشگاه‌ها، در همه جوامع دارد تجدیدچاپ می‌شود؟ علت دارد دیگر. آیا ما توانستیم این کتاب را این‌جوری بکنیم؟ من می‌گویم نه. حالا اینجا جای بحثش نیست. از این بابت ما متاسفانه خیلی سطحی نگاه کردیم؛ در واقع می‌شود گفت خیلی راحت از آن رد شدیم.
یک روزنامه «آگاه» که دارد با این سوال‌ها می‌رود، کنجکاوی می‌کند و شما کار سختی را برای خودتان انتخاب کردید. باید رویش وقت بگذارید و چند تا جلسه کارشناسی گذاشته بشود؛ با استدلال بگوییم، نگوییم چون آقا گفتند پس کتاب عالی است. حتی بعضی ایراد موردنظرشان را هم گفتند که من نمی‌خواهم وارد آن قضیه بشوم. این‌جور نبوده که فلان باشد. اینها ظرافت‌هایی است. ولی چون هدف ایشان مطرح شدن در جامعه است، نقدش را در جهت خاصی مطرح می‌کنند. من جلساتی بودم خدمت‌شان؛ نکات بسیار ظریفی را مطرح می‌کنند، راجع به کتاب‌های خاص. به همین خاطر دفاع مقدس رخداد مهم عصر انقلاب است. طبیعی است مثل بقیه دنیا  به ادبیات باید توجه شود.

 در جریان حرکت انقلاب اسلامی اتفاقات مهمی رخ داده است که از جمله آنها جنگ ۱۲روزه است. مسئله مقاومت مردم ایران در این اتفاقات امر مهم و قابل توجهی است. چگونه باید بیشتر به این موضوع پرداخته شود و چه راهکارهایی وجود دارد و چکار می‌شود کرد که جذابیت‌هایی به وجود بیاید که مردم هم به سمت خواندن آثار این‌گونه‌ای  بروند؟
متاسفانه هر کسی می‌آید می‌گوید درباره جنگ ۱۲روزه یک کاری بکنیم، من پیشنهادهای زیادی می‌دهم، اینها مقطعی می‌بینند. یک سوژه‌ای بود، طرحی بود که نمی‌توانم الان بگویم، شما هم نمی‌توانید بنویسید، موضوعش هنوز منتفی نیست. یک شخصیتی را انتخاب کردند که به بهانه او بتوانم جنگ ۱۲روزه و هشت‌ساله را وصل کنم به همدیگر و آنجا با استدلال بیایم بگویم که در تداوم هم هستند. این یعنی چی؟ یعنی جنگ هشت‌ساله قطع شده به‌ظاهر با عراق، ولی اصل دشمن ما توی آمریکا و اسرائیل هست. چیست؟ آتش‌بس بوده، آتش‌بس کردیم؟ آیا بعد از جنگ ایران و عراق تحریم‌ها، دشمنی‌ها، خصومت‌های آمریکا کمتر شده یا بیشتر؟ من اسم این را می‌گذارم آتش‌بس. آتش‌بس یعنی فعلا دست نگه داریم ببینیم چه می‌خواهد بشود.
جنگ ۱۲روزه با آتش‌بس متوقف شده، یعنی الان احتمال دارد انجام بشود، درست است که ما با عراق کنار آمدیم؟ نه. آن خسارت‌ها چه شد؟! موضوع بحث شما نیست، نمی‌خواهم مطرح کنم. اگر ما یک مقدار کار را کارشناسی نگاه بکنیم می‌بینیم که نه، اینها در تداوم همدیگر هستند؛ دشمن اصلی را چه در نظر بگیریم؟ مثل آمریکا. ما با عراق مشکلی نداشتیم، جنگ‌های جغرافیایی و محلی داشتیم ولی آنها را زود می‌توانستیم حل کنیم. آمریکاست که می‌خواهد جنگ ایران و عراق بدون برنده تمام بشود.

 آفت مهمی که بازار نشر و کتاب در حوزه ادبیات پایداری و دفاع در حال حاضر دارد چیست؟ شما به عنوان یک نویسنده مهم‌ترین آسیب را چه می‌دانید؟
این خیلی نکته جالبی است. ببین، من خیلی دوست داشتم فردی که اصلا ایران را، یعنی ایدئولوژی ما را قبول ندارد یا اصلا برنامه‌های ما را قبول ندارد، یک جریان بیاید کتاب‌های ما را ترجمه کند و به‌شدت هم سختگیری زیادی بکند و بگوید مثلا این‌جایش نباشد و ما با استدلال پاسخ بدهیم که این درست است. به نظر من اگر این کار شود، کتاب‌های ما رشد بالایی می‌کند.
ما اینجا خودمان هستیم و خودمان. یکی می‌آید اغراق می‌کند، یکی می‌آید یکی را صدتا می‌کند. ولی چون با ماوراالطبیعی‌هایی که مطرح می‌کنند، متاسفانه زیاد اغراق می‌شود و به‌اصطلاح از خط خارج می‌شود یا تکرارگویی و به عبارتی طبق روال‌گویی یا مباحث پیش‌پاافتاده غیرقابل درج در تاریخ را زیاد مطرح می‌کنند. نویسنده فکر می‌کند این چیزی که دارم می‌گویم اولین‌بار است و بهترین خاطره جنگ است، در حالی که صدتا، دویست‌تا از این موضوع چاپ شده. حالا خواننده‌ شما خواننده نمی‌شود. از این حرف‌های تکراری زندگی «این‌جوری بوده»، «خانواده مذهبی بوده» و... در رفتارش پیدا نمی‌کند. چرا نمی‌کند؟ برای اینکه نویسنده‌های حرفه‌ای متاسفانه به دلایلی به اینها توجه نکرده‌اند.
من حق را کمی به آنها می‌دهم، به این خاطر که جایگاه ادبیات را درست نگذاشتند که حرمتش حفظ شود. حق نمی‌دهم به این خاطر که اگر جنگ، جنگ بزرگی بوده، از لحاظ ادبی هم باید بزرگ باشد. ولی من حق ندارم برای هر کسی این نسخه را بپیچم و این باعث می‌شود کمیت بالا برود و کیفیت نه؛ یعنی به نظر من باید کمیت را بزنیم تا به کیفیت برسیم. چرا؟ شما بروید جنگ‌های کریمه، جنگ‌های جهانی اول و دوم، جنگ‌های مطرح ادبیات، آن جنگ چند کتاب دارد. آن یک‌جور می‌گوید؛ حرفش را زده؛ ضد جنگ بوده یا با جنگ بوده. خب ما چرا ضد جنگ نمی‌نویسیم؟ چه ربطی به دفاع مقدس دارد؟ نمی‌توانیم اینها را از هم تفکیک کنیم. چرا نمی‌توانیم ایرادهای خودمان را بگیریم؟ سرداررشید- خدا رحمتش کند- می‌گفت در جنگ، درباره موضوعاتی از شهدای شاخص می‌نویسند برای دایره‌المعارف، می‌گفت ما تا بیت‌المقدس این‌جوری نگاه می‌کردیم به تاکتیک و طراحی و اینها؛ ولی از آنجا (رمضان تا والفجر) این بوده. به همین خاطر این‌جاها موفق نبودیم، در عملیات  بدر و... اما آنجا آمدیم عوض کردیم راهبردمان را. بنابراین این شد، آن شد و می‌بینیم چه می‌شود.
درباره حرف‌های آدم‌های بزرگ باید کار کنیم. ما می‌توانیم حرف‌های بسیار جدی تاکتیکی، نظامی و عقلانیت‌محوری که پشتش بی‌بی فاطمه زهرا(س) باشد و این باعث شده کتاب‌های ما- در کنار کتاب‌نخواندن‌های جامعه- متاسفانه کمک کند که این کتاب‌ها را تا ببینند بگویند اوه این دفاع مقدسی است. 
من وقتی خودم را جای خواننده‌ها می‌گذارم، می‌روم با اینها صحبت می‌کنم، رفیق می‌شوم، می‌بینم اشتباه از ما بوده یا از آنها. آنها گمشده‌شان هست در ماجراهای دفاع مقدس؛ گمشده‌ای که نیاز به آن داشتند و ما خوب بلد نبودیم. همین باعث شد که کمیت‌گرایی برود بالا و بیشتر کتاب‌هایی که چاپ می‌شود حالا بد یا خوب، از ارگان‌هایی هست که بودجه یک‌طرفه‌ای دارند. چند درصد کتاب دفاع مقدس‌هایی هست که چاپ می‌شود که بفروشند و پولش را دربیاورند؟ اینها قابل ارزیابی است، اینها قابل بررسی است.
مرد کسی است، هنر کسی است که ناشر خصوصی کتابی را هزینه کند، پول تحقیق بدهد، برای نویسنده ارزش قائل بشود، تامینش بکند؛ وقتی که کتاب منتشر شد خودش بتواند از خود دفاع بکند و درآمد هم داشته باشد. مردم برای خرید آن پول می‌دهند. اگر ببینیم برای چیز ارزشمندی است حتما هزینه می‌کنیم. کاغذ ارزان می‌خواهیم بدهیم، نمی‌دانم می‌خواهیم ده‌هزار تا بخریم بدهیم به فلان‌جا… نمی‌خواهم اینها را باز کنم. از آن طرف می‌گوییم ما می‌خواهیم حمایت کنیم و کاغذ ارزان می‌دهیم و چندهزار جلد را می‌خریم بعد می‌بینیم این کتاب سر از کجا درآورده. بعد هم می‌گویند چاپ چهارم یا پنجم. چرا سر خودمان کلاه می‌گذاریم؟ اینها باعث می‌شود که این جایگاه خودش را در کمیت پیدا کند، نه در کیفیت.
چاپ هفتادم... چند جلد را مردم رفتند توی فروشگاه پول دادند؟ نکته دقیقی است: حالا مردم پول نمی‌دهند، نمی‌خوانند، برای اینکه ما بلد نیستیم. گوشت شقه را می‌خرند چون نیاز دارند؛ گوشت شقه کتاب را نتوانستیم تامین کنیم و گوشت یخ‌زده به آنها می‌دهیم. اینها همه در کنار هم باید دیده بشود و باید از خودمان شروع کنیم؛ از جامعه نویسندگان و ناشران. ما تا خودمان تغییر نکنیم، جامعه روی نمی‌آورد به تغییر.
چرا همان «حفاظ هویزه» من ۱۹۰-۲۰۰ هزار تا فروش رفت، چاپ شد. ۱۰ تا ناشر این را چاپ کردند، به هر حال چرا کتاب‌های بنده چند هزار تیراژ می‌خورد؟ نمی‌خواهم بگویم چرا کتاب‌های من تیراژ می‌خورد و هنوز هم می‌خورد؛ نه اینکه من بهترم، نه. من دارم مثال می‌زنم، سند دارم. چرا کتاب «عقیق زندگی» (درباره زندگی شهید حسین خرازی) همین‌جور دارد فروش می‌رود و قس علی‌هذا. باید دلایل این امر کارشناسی بشود.
باید تربیت بشویم؛ کتاب بخوانیم، تمرین کنیم، جلسات کارشناسی بذاریم. نیست! چقدر جلسات کارشناسی و جلسات نقد و بررسی حرفه‌ای داریم؟ اینها همه با همدیگر منجر به این می‌شدوکه این کتاب‌ها برای نسل‌های بعد بماند و خمیرمایه آثار سینمایی و ادبی بزرگ باشند. 

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.