آگاه:
یک - توسعه فردی
بانوی داستاننویسی پیام داد که چرا اینقدر قربانصدقه خدا میروی؟ این همه گرفتاری را نمیبینی؟ پاسخ دادم: چون که «رنج» بنزین آدمی است!
توضیحش اینکه رنج مانند خونی است در رگان زندگی که بدون آن زندگی ممکن نیست و هر کسی سهم خود را از رنج برداشته و کسی از آن در امان نیست به قاعده آیه شریف «لقد خلقنا الانسان فی کبد.» رنج بهمثابه اصطکاک برای ماشین است، تا اصطکاک نباشد تا ارتباط بین لاستیک ماشین و زمین نباشد، حرکت اتفاق نمیافتد و ما ناگزیریم این رنج را که حاصل فشار به اجزای ماشین و حتی استهلاک لاستیک ماشین است بپذیریم. به قول خانم ناتالیا گینزبورگ، نویسنده دانای ایتالیایی در کتاب «شهر و خانه»: در هر صورت باید از چیزهایی رنج برد!
دو - توسعه اجتماعی
پیرمرد میگفت: «بین من و افلاطون هیچ فرقی نیست، جز اینکه حرفهای او را کسی نوشته و کسی حرفهای مرا به کاغذ نیاورده است». در کنار اینکه خودشیفتگی شیرینی داشت این حرف، یک یادآوری مهمی بود بر اینکه ما چقدر بزرگترهایمان و حرف بزرگترهایمان را کنار گذاشتهایم و نشستهایم به اختراع دوباره چرخ و از تجربه زیسته آنان به بهانههای مختلف گذشتهایم و این شد که شاید به گسست نسلی دامن زده شده و ما ماندهایم و قصههای بازگونشده و ناتمامی که میتوانست آینده ما را طور دیگری رقم بزند. خدابیامرز منوچهر احترامی بارها و بارها تاکید میکرد که اگر میخواهی به مسائل ایران نگاه درستی داشته باشی، حتما باید درباره صد سال اخیر ایران مطالعه کنی و چه خوش گفت!
سه - سیاسی - شبنشینی
این شبها که کاندیداهای محترم ریاستجمهوری با نظم و ترتیب به مناظره نشستهاند، طوری حرف میزنند که انگار ابوی بنده که کارگر بازنشسته فلان کارخانه نساجی در مازندران بود، مسئول این ماجراهاست و هیچکدام و به هیچ طریقی در هیچ موضوعی که در زندگی مردمان سرزمین ایران تاثیر داشته، دخیل نبودهاند و به طرز غریبی انگار همهچیز تازه شروع شده و این بزرگواران کمیته نجات تشکیل دادهاند و وعدههایی میدهند که خود وعده هم دچار شگفتی شده از حجم اینهمه قشنگی و زیبایی. ما هم که زودباور، با خودمان میگوییم حتما درست میگویند دیگر! عوضش دوستان خوشذوق ما در شبکههای اجتماعی نیز دنبال زیربغل مار میگردند و تمرکز کردهاند روی گافهای کلامی و تپقهای این حلقه پنج به علاوه یک! بماند که فحشها و تخریبهای طرفداران به هم نیز براساس اینکه کی کدام طرف است به خوب و بد و تند و یواش تقسیم شده است.
چهار - هواشناسی
بعضیها هم در کل درحال رنگ عوض کردن هستند از باب اینکه هر بار براساس بادی که میوزد در حال تغییرات سیاسی هستند که یادم به شعر مشتی حسن استاد ابوالفضل زرویی نصرآباد افتاد که دو بیتش را در اینجا میآورم:
بس که به هر طرف ستادمون رفت
صراط مستقیم یادمون رفت...
عینهو رنگ چشم آبجی اقدس
خط و جناح تو نشد مشخص!
پنج- دعای آخر
خدایا ما را هیزم تنور این جناح و آن باند و این دسته و آن گروه مخواه و از آن مهمتر ما را از اعضای حزب باد قرار نده!
نظر شما