۷ شهریور ۱۴۰۳ - ۲۳:۵۳
کد خبر: ۶٬۴۲۰

در لایه فرهنگ تخصصی دچار نقیصه‌ایم

خطری به نام وابستگی به دانش سکولار

حجت‌الاسلام و المسلمین علیرضا پیروزمند ـ قائم‌مقام فرهنگستان علوم و استاد دانشگاه باقرالعلوم(ع)

با این مقدمه آغاز می‌کنم که جامعه ایران از دیرباز و قبل از اسلام جامعه دینداری بوده و بعد از ظهور اسلام جزو کشورهایی بوده که اسلام را با سرعت و اختیار _برخلاف برخی روایت‌های تاریخی نادرست که می‌گویند به زور نیزه و شمشیر این امر محقق شده است_  پذیرفته شده و با اقبال مردم روبه‌رو بوده و با فرهنگ اهل‌بیت(ع) آشنا شدند و فرهنگ اهل‌بیت(ع) به‌سرعت در جامعه ظهور کرد. یکی از قرائن تاریخی بودن حضور فرهنگ اهل‌بیت(ع) در کشورمان وجود بعضی از صحابه ائمه اطهار(ع) در قم است که نشان می‌دهد شیعه از زمان اهل‌بیت(ع) در ایران پایگاه داشته است. 

خطری به نام وابستگی به دانش سکولار

آگاه: با درنظرگرفتن مقدمه بالا اولا باید ملاک دینداری را درست تعریف کنیم. آیا ملاک دینداری را فقط به ظواهر و مناسک قلمداد می‌کنیم یا عواملی که مهم‌تر هستند و ظواهر فقط بخشی از آن محسوب می‌شود؟ چیزی که الان قائل هستیم و با آن روبه‌روییم این است که بخشی از جامعه نسبت به بعضی مناسک دینی التزام کافی را ندارند؛ مثلا پرداخت وجوه شرعیه‌شان یا پوشش مناسب؛ ولی این دلیل نمی‌شود اگر کسی با پوشش مناسب در جامعه ظاهر نمی‌شود؛ نماز نمی‌خواند یا اینکه اگر نماز نمی‌خواند دلیل بر این نمی‌شود که در مجالس اهل‌بیت(ع) شرکت نمی‌کند. یا اگر در مجالس اهل‌بیت(ع) شرکت می‌کند دلیل بر این نیست که به این نوع مکتب اعتقاد دارد یا اینکه به خدا و معاد اعتقاد ندارد؛ لذا سنجش وضعیت دینداری در جامعه یک امر پیچیده است و به همین دلیل است که معمولا سطوح و مظاهری از دینداری در وجود افراد هست، در عین اینکه نواقصی هم دارند. ممکن است کسی نماز بخواند، روزه بگیرد و پوشش مناسب هم داشته باشد، اما به حد کافی صداقت نداشته باشد یا قانون‌گریزی کند. طبیعی است او هم در سطوح دینداری‌اش دچار نقص است. اینکه دینداران جامعه را تقسیم کنیم به کسانی که مظاهر و مناسک دینی را قبول می‌کنند و کسانی که قبول نمی‌کنند و بخش دینداران را بخش کاملا مجزا از هم تفکیک کنیم این تفکیک قدری ما را از واقعیت دور می‌کند و احتمالی که بنده نقل کردم را تقویت می‌کند که ملاک دینداری را پوشش ظاهری  قرار دهیم و بر این اساس بخواهیم بگوییم دیندار هستیم یا نیستیم و به این نتیجه برسیم کسانی که تقید ظاهر را به‌اندازه کافی ندارند از جرگه دینداران خارج‌اند که باید معیار محاسبه‌مان را دقیق‌تر کنیم. این پدیده با همه پیچیدگی‌اش چگونه اتفاق می‌افتد؟ اینکه به‌هرحال مناسک همه دینداری را شامل نمی‌شود، اما حتما یک بخش محسوب می‌شود و باید نسبت به آن اهتمام کامل و مراقبت داشته باشیم. 

خطری به نام وابستگی به دانش سکولار

دینداری فردی و اجتماعی
در موضوع دینداری ما با دو مقوله دینداری فردی و دینداری اجتماعی روبه‌رو هستیم که مکمل هم و در کنار همدیگرند. دینداری فردی مربوط به حوزه شخصی و خصوصی است، مثل التزام به نماز، روزه، خمس، حج، وجوه شرعی، واجبات و... در دینداری اجتماعی باز فرد مشغول نقش‌آفرینی است، ولی فرد در تعامل با جامعه و مسئولیت اجتماعی‌اش فعالیت می‌کند و به آن التزام پیدا می‌کند؛ مثلا تکلیفی که مردم نسبت‌به صیانت جامعه اسلامی و اقامه احکام شرعی دارند و وظیفه‌ای که مردم در دفاع از ولایت دارند مصادیقی از دینداری اجتماعی است و وقتی می‌خواهیم دینداری را موردتوجه قرار دهیم باید به هر دو توجه کنیم. برای تقویت یا تضعیف دینداری عوامل درونی و عوامل بیرونی وجود دارد. عوامل درونی در جامعه بیشتر و بهتر قابل‌مدیریت است و عوامل بیرونی جامعه یعنی عواملی که کنشگران برون مرزها از بیرون هدایت می‌کنند و تاثیرگذاری فرهنگی می‌کنند، طبعا مشکل‌تر است.
عوامل درونی متنوع است و خود فرد و اراده و شخصیتش نقش مهمی در آن دارد. در رتبه بعد خانواده است و شامل پدر و مادر، خواهر و برادر و قوم و خویش می‌شود. محیط سوم محیط کار و فعالیت است. هر کدام از اعضای خانواده غالبا در یک محیط فعالیت اجتماعی قرار دارند و فعالیت می‌کنند و در بستر آن محیط و سازمانی که هستند، مولفه‌هایی اتفاق می‌افتد که دینداری را تقویت یا تضعیف می‌کند. از دیگر عوامل درونی سازه‌های روابط اجتماعی است که باز و فراگیر در جامعه وجود دارد. باز و فراگیر یعنی روابط و مناسبات اجتماعی در قالب یک سازمان و بستر اجتماعی است؛ مثلا در اوقات فراغت در محیط پارک قرار می‌گیرید یا به طبیعت می‌روید یا موقع خرید به بازار می‌روید و در بازار با شرایطی روبه‌رو می‌شوید. طبعا فضای کسب‌وکار در محیط سنتی و بازارهایی که کسب‌وکارهای کوچک و محله‌محور و کسب‌وکاری که الان به هایپرها تبدیل شدند؛ طبیعتا دو محیط کسب‌وکار است و دو مناسبات اجتماعی متفاوت ایجاد می‌کند.
بنابراین محیط باز و روابط باز از بالا به پایین پله اول است. دوم سازمان‌ها، نظام‌ها و ساختارها هستند. سوم محیط خانواده و چهارم خود فرد است که دینداری در آن شکل می‌گیرد. این سلسله‌مراتبی است که در آن دینداری در حال شکل‌گیری است. خب در این عوامل درونی چه اتفاقی در حال رخ‌دادن است؟ اینجا تعاملات و تلاقی‌های عوامل درونی و عوامل بیرونی _ولو محدود _ صورت می‌گیرد. 

بردارهای اجتماعی جامعه ما
در سطح اجتماعی، یک بردار سرچشمه‌ای است که از فرهنگ اسلامی و مکتبی ما جاری است. بردار دوم از منشأ ملیت و ملی‌گرایی تغذیه می‌شود و منشأ سوم رسومی است که فرهنگ و تمدن غرب به آن دامن زده است. در درون جامعه این بردارها با همدیگر در تلاقی هستند و تلاقی با هم دینداری جامعه را مشخص می‌کند. در وضعیت فعلی جامعه ما تلاقی محور ملیت و مظاهر ملی با اسلامیت در طول تاریخ توافق یا آشتی عمیقی است و به میزان زیادی با هم تجانس و توافق پیدا کردند؛ به این معنا که اگر کسی بخواهد از آداب ملی خودش یعنی آداب و رسوم ایرانی مستقل از نظام دینی وجود داشته، پیروی کند مشکلی پیدا نمی‌کند؛ به‌عنوان‌مثال نوروز یا مواردی از این قبیل که فرهنگ ایرانی ترویج شده و ضدیتی در این خصوص با آموزه‌های دینی مشاهده نمی‌شود؛ و بالعکس کسی که می‌خواهد آداب دین را رعایت کند احساس نمی‌کند باید خود را در آن صحنه و مقطع تاریخی کنار بگذارد، بلکه از ظرفیت‌های ملی در ظرفیت‌های دینداری‌اش هم می‌تواند بهره بگیرد. پس تا اینجا مشکلی نداریم و اگر در جامعه اتفاقی افتاده است به‌خاطر آداب و سنن ملی و دینی نیست. مشکل اصلی ما با فرهنگ غرب است که بر مبنای یک نوع اباحه‌گری پایه‌گذاری شده و همین مولفه برخی موضوعات را در جامعه ما تغییر داده یا نهادینه می‌کند.
 رسوخ فرهنگ غرب در جامعه ما در چند لایه رخ می‌دهد. یک لایه رسوخ در فرهنگ عمومی جامعه است؛ یعنی همین سبک زندگی عمومی مردم که شامل پوشش، غذاخوردن، تفریحات، شهرسازی و... می‌شود. لایه دوم فرهنگ حکمرانی و حکمرانان در جامعه است. اینکه موضوع دولت اسلامی را رهبری در مراحل تکامل انقلاب موردتوجه قرار دادند، به همین دلیل است. حاکمان و حکمرانان با رفتار خودشان یک نوع فرهنگ را به جامعه القا می‌کنند. اگر اشرافی‌گری، تبعیض و بی‌عدالتی در لایه حاکمیت و حکمرانی باشد وقتی به بدنه جامعه وارد می‌شود، ضریب پیدا می‌کند و برعکس وقتی دولتی خدوم است و با صداقت و درایت کار می‌کند به فرهنگ جامعه تبدیل می‌شود.
لایه سومی هم وجود دارد و آن عبارت است از فرهنگ تخصصی جامعه. نخبگان جامعه فرهنگ تخصصی جامعه را می‌سازند. نخبگان جامعه اعم از حوزوی و دانشگاهی به‌ویژه باتوجه‌به تنوع و گستردگی کمی و کیفی دانش‌ها که به نظرم در این خصوص دانشگاه اثر فراگیرتری دارد. نخبگان جامعه واجد این فرهنگ‌اند که این فرهنگ برگرفته از دانش تخصصی است که فراگرفتند. 
حالا براساس این سه‌لایه باید ببینیم فرهنگ حاکم چگونه ساخته شده و چقدرش از درون می‌جوشد و چقدرش تحت تاثیر عوامل بیرونی است؟! در لایه فرهنگ عمومی یک سنن تاریخی در جامعه ما به برکت انقلاب احیا شده که قبل از انقلاب ضعیف شده بود و بعد از پیروزی انقلاب تقویت شده است؛ مثل ایثار، شهادت، مواسات، دستگیری از دیگران، مستضعف‌گرایی، محبت، حسن معاشرت بین مردم با هم و امثالهم یک جنبه مثبت در فرهنگ ما بوده که به برکت انقلاب تقویت شده و از طریق والدین، مدرسه، هیئات، منابر و مساجد و... این فرهنگ مبادله شده و گردش نسلی پیدا کرده است که این بخش بدین شکل فعالیت می‌کند و به بقای خودش ادامه می‌دهد. بخش دوم در فرهنگ عمومی تحت‌تاثیر امواج فرهنگی است که تمدن فرهنگ غرب در جامعه ما ایجاد می‌کند و باتوجه‌به اینکه حضور آن در جامعه ما غیرمستقیم است، سعی می‌کند این فرهنگ را در لایه فرهنگ عمومی یا از طریق تحت‌تاثیر قراردادن حکمرانان انجام دهد یا از طریق در دسترس قراردادن فرهنگ مبتذل در اختیار نسل جدید که در این خصوص فضای مجازی و رسانه‌های غیررسمی نقش ویژه‌ای کردند و به‌شدت نقش‌آفرین‌اند؛ بنابراین در لایه فرهنگ عمومی به‌واسطه فرهنگ غرب با ابزارهایی که گفتم خلل‌هایی ایجاد کرده است. 
اما در لایه فرهنگ تخصصی دچار نقیصه بسیار حاد هستیم و آن عبارت است از وابستگی به دانش سکولار در حوزه ایمانی و این دانش سکولار دارد فرهنگ خود را به ذهن نخبگان ما وارد می‌کند و فاصله معناداری با معارف دینی در ذهن مخاطب ایجاد می‌کند و استقلال و عدم وابستگی اندیشیدن با معارف دینی در ذهن نخبگان ما را نهادینه می‌کند و از این طریق هم موجب جداشدن این قشر از نخبگان با حاکمیت دینداری می‌شود که بر مدار ولایت‌فقیه رخ می‌دهد و هم باعث مسموم‌سازی فرهنگ عمومی و تاثیرگذاری بر او می‌شود و یکی از سرمنشأهای اصلی در جامعه که خیلی هم پیدا و آشکار است همین قسمت است. 
اما در لایه سوم که لایه حکمرانی است یک جنبه شکلی و یک جنبه محتوایی داریم. در جنبه محتوایی آرمان‌های انقلاب در حکمرانی مورد تاکید و اهتمام است. عناصری که به‌عنوان دولت مطرح می‌شوند و میزان دلبستگی‌شان به نظام و میزان باورشان نسبت‌به پاسخگو بودن اسلام میزان التزامشان یکسان نبوده و به همان میزان که فاصله گرفتند از معارف اسلامی و ولایت‌فقیه، به همان میزان مبدأ چالش در دینداری جامعه شدند؛ به‌واسطه اینکه هم پیام‌های ناصحیح از نظر محتوایی به جامعه ارسال کردند و هم مسیر ناصحیحی که برای اداره کشور اتخاذ کردند که مبدأ ناکارآمدی‌هایی در مواضعی شده و این باعث اعتراض و انتقاد مردم شده و برخی از این اعتراضات به‌صورت غیرمستقیم معطوف به ظرفیت دینداری جامعه شده است و آسیب‌هایی وارد کرده است؛ البته با وجود این شیوه اما از نظر ساختاری، جمهوری اسلامی به یک ساختار شکل‌یافته‌ای دست پیدا کرده که در آن تاکید است به ارتباط بین امام و امت بر محور محبت و نه بر محور اصرار و اجبار. به همان میزان شاهد تقویت دینداری بودیم و در ادامه هم شاهد خواهیم بود. 
در همین جا باید تصریح کنم پر واضح است که نظام استکبار از انقلاب اسلامی دل خوشی ندارد و باتوجه‌به تعارض منافعی که با نظام ما دارد دائما در حال کارشکنی است. آنها بعد از دفاع مقدس متوجه شدند که با زور اسلحه و تهدید نمی‌توانند عزم و اراده مردم ما را بشکنند؛ به همین خاطر نقطه اولویت آنها روی جنگ نرم علیه جمهوری اسلامی ایران گذاشتند و نقطه ثقل این جنگ نرم تقسیم باورهای جامعه است؛ مثل باور به رهبری، دین و روحانیت که سلب اعتماد عمومی اقشار و اصناف مختلف و این به میزانی که بتواند جمع یا گفتمانی را در جامعه حاکم کنند؛ به تاثیر منفی در میان جامعه بستگی خواهد داشت. 
 

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.