دکتر بهرام بیات، استاد جامعه‌شناسی دانشگاه دفاع ملی معتقد است ما باید بستر مشارکت واقعی را برای مردم در عرصه اجتماعی فراهم کنیم وگرنه مدل‌های کاریکاتوری از مشارکت به سرانجام نخواهند رسید.

مشارکت واقعی نه کاریکاتوری!

آگاه: مشارکت مردم در امور اجتماعی چه تعریفی دارد و در چه قالب‌ها و چارچوب‌هایی بروز و ظهور می‌کند؟ آیا این مشارکت به صورت رسمی و غیررسمی قابل تفکیک است؟
از لحاظ نظری باید به یک مبنای کلی توجه داشته باشیم. البته بیشتر این مسائل در شعار مطرح می‌شود، اما امیدواریم که در عمل هم به این شکل باشد. اساسا، مردم در همه امور نقش کلیدی دارند و باید به این نکته توجه کرد.

دو رویکرد کلان نسبت به مشارکت وجود دارد. رویکرد اول، یک رویکرد سنتی است. در این رویکرد، مفروض این است که کسی که به دنبال مشارکت است - عمدتا دولت‌ها- سعی می‌کنند مشارکت مردم را در حکومت و اداره کشور جلب کنند. دولت‌ها تا به امروز فکر می‌کردند که اگر خودشان در رأس امور باشند و کنترل کامل داشته باشند، بهتر می‌توانند مشارکت مردم را به دست آورند.
در این رویکرد سنتی، مردم مشارکت می‌کنند چون احساس می‌کنند که دولت یا حکومت کاملا آگاه و توانمند است. اما با گذر زمان، مردم به تدریج به این نتیجه رسیدند که این نهادها همه‌کاره‌اند یا حداقل خودشان را همه‌چیزدان می‌دانند. این دیدگاه به تدریج باعث کاهش انگیزه مشارکت مردم شد و مشارکت آن‌ها به مرور زمان کمرنگ‌تر شد. در نهایت، این رویکرد به نقطه‌ای رسید که مردم به جای مشارکت فعال، بیشتر به مسائل و مشکلات جاری توجه کردند، و مشارکت واقعی کاهش یافت.
از اواخر دهه۹۰ میلادی و اوایل دهه ۲۰۰۰، یک رویکرد جدید نسبت به مشارکت شکل گرفت. این انگاره توسط فردی به نام «فرنچ» مطرح شد و کاملا برخلاف رویکردهای قبلی بود. فرنچ بیان می‌کند که مردم با کسی مشارکت می‌کنند که حتی اگر آن فرد رئیس‌جمهور، رهبر، وزیر، پدر، یا معلم باشد، به مردم ثابت کند که بدون آن‌ها قادر به انجام هیچ کاری نیست.
برای مثال، در اوایل جنگ تحمیلی، امام خمینی(ره) به مردم گفت: «ای مردم، ارتش وظیفه خود را انجام می‌دهد و سپاه هم آماده ورود به میدان جنگ است، اما اگر شما مردم وارد نشوید، کار ما به مشکل می‌خورد.»
این نوع مشارکت، که می‌توان آن را مشارکت واقعی نامید، در جریان جنگ تحمیلی به‌وضوح دیده شد. واقعیت این است که هر جا که مردم به طور واقعی و فعالانه پای کار آمدند، کارها پیشرفت کرد. اما هر زمانی که نوعی غرور یا اعتماد کاذب شکل گرفت و مردم کنار کشیدند، حکومت‌ها و ساختارها به راحتی با مشکلات جدی مواجه شدند و ریزش کردند. امیرالمؤمنین حضرت علی(ع) نیز در همین زمینه تعبیری دارند که وقتی مردم مشارکت نکنند، حکومت‌ها به مشکلات بزرگی برخورد می‌کنند.

در مورد مسائل اجتماعی، مانند آسیب‌های اجتماعی، چگونه می‌توان با بهره‌گیری از حضور مردم این مشکلات را مرتفع کرد؟
در اینجا باید به سه حوزه مهم در بحث آسیب‌های اجتماعی و مشارکت اشاره کنیم. اول، مشارکت سازمان‌یافته یا مشارکت رسمی است. در این نوع مشارکت، سازمان‌ها برنامه‌ریزی می‌کنند و از کمک مردم به نوعی بهره می‌گیرند. اما این نوع مشارکت اغلب جنبه شعاری پیدا می‌کند و در عمل کمتر اتفاق می‌افتد.
نوع دیگری از مشارکت که می‌توان به آن اشاره کرد، مشارکت جریانی یا گروهی است. در این نوع مشارکت، گروه‌هایی از افراد جامعه و نهادهای عمومی، مانند سازمان‌های غیردولتی )NGOها(، به‌طور خودجوش و با تشکیل گروه‌ها و ساختارهای خاص خود، به حوزه‌هایی مانند آسیب‌های اجتماعی ورود می‌کنند و فعالیت دارند.
شکل سوم، مشارکت عمومی است که مردم به‌صورت جمعی و در حوزه‌های مختلف با یکدیگر همکاری می‌کنند. این نوع مشارکت، برخلاف دو شکل قبلی، بیشتر حالت خلق‌الساعه دارد؛ به‌طور ناگهانی ظاهر می‌شود و گاه نیز به همان سرعت از بین می‌رود. با این وجود، می‌توان گفت که بهترین و موثرترین نوع مشارکت در حوزه آسیب‌های اجتماعی همان مشارکت از طریق سازمان‌ها و گروه‌های مردمی مانند NGOهاست.
برای مثال، خیرین مدرسه‌ساز یا افرادی که به جمع‌آوری پول برای آزادی زندانیان می‌پردازند، نمونه‌های بارزی از این مشارکت‌های اجتماعی هستند. همین چند روز پیش، خبری خواندم که در کفتر بازار، مبلغی حدود ۷۰۰میلیون تومان جمع‌آوری شد و با آن چند زندانی آزاد شدند. این نوع مشارکت چقدر زیبا و تاثیرگذار است، و ما در جامعه ظرفیت‌های بسیار زیادی از این دست داریم.
متاسفانه، ساختارهای دولتی ما هنوز به طور کامل قادر به بهره‌گیری از این ظرفیت‌ها نیستند. به‌علاوه، قواعد و مقررات دست و پاگیر دولتی نیز باعث شده که این ظرفیت‌ها به‌درستی شکوفا نشوند.
در دهه ۶۰، نهضت‌های اجتماعی مانند سوادآموزی و جهاد سازندگی به منظور رفع مسائل اجتماعی شکل گرفتند. اما آیا این جنبش‌ها ادامه پیدا کردند و همچنان به قوت خود باقی هستند؟ برای مثال، در دوران همه‌گیری کرونا، شاهد بازگشت این مشارکت‌ها به نحوی بودیم. با این حال، برخی از این جنبش‌ها، مانند جهاد سازندگی که در ابتدا جنبش‌های اجتماعی بودند، بعدها به سازمان‌های دولتی و سپس به وزارتخانه‌ها تبدیل شده و در نهایت به ضد خود تبدیل شدند.
ما یک ساختار غیردولتی و مردمی را به یک ساختار رسمی و دولتی تبدیل کردیم که نتوانست به همان قوت و اثرگذاری پیشین ادامه دهد. این دو مفهوم با یکدیگر در تضاد هستند و وقتی چنین تغییراتی را اعمال کردیم، به جای تقویت آن، عملا نتیجه معکوس گرفتیم؛ برای مثال، سازمان‌هایی مانند کمیته امداد و بهزیستی که به منظور کمک‌رسانی تشکیل شدند، در برخی مواقع بخش قابل‌توجهی از ظرفیت‌ها و توان مالی خود را به جای حمایت از مردم، صرف خودشان می‌کنند.
تصور کنید پدری که مسئولیت تامین مالی چند خانواده را برعهده دارد، خود دچار مشکلاتی شده و به جای اینکه خانواده را حمایت کند، خود به باری برای خانواده تبدیل می‌شود. به همین ترتیب، سازمان‌هایی که در ابتدا به‌عنوان کمک به مردم ایجاد شده بودند، وقتی که ساختار رسمی به خود گرفتند، به ضد خود تبدیل شدند و دیگر قادر به انجام وظایف اصلی خود نیستند.
در اوایل انقلاب، ایده تشکیل این سازمان‌ها بسیار خوب بود، اما وقتی ساختار گرفتند و به سازمان‌های رسمی تبدیل شدند، از مسیر اصلی خود خارج شدند. ما تجربه‌ای مشابه در جهاد سازندگی داشتیم. جهاد، زمانی که به صورت غیردولتی و غیررسمی فعالیت می‌کرد، بسیار موفق بود. اما وقتی تبدیل به یک نهاد رسمی و دولتی شد، این تجربه موفق به ضد خود تبدیل شد. در اینجا باید به شرایط اجتماعی زمان شکل‌گیری جهاد سازندگی نیز توجه کنیم. جهاد، در زمانی که به‌صورت غیردولتی فعالیت می‌کرد، به سازندگی و رفع مشکلات مردم می‌پرداخت اما با تبدیل آن به یک ساختار رسمی، توانایی آن در ادامه مسیر کاهش یافت.
در دوران دفاع مقدس، مردم به‌طور جمعی و همدلانه گرد هم آمدند. در آن زمان، چشم‌وهم‌چشمی جایی نداشت. حتی افرادی که خودروهای لوکسی مانند بنز۲۲۰ قدیمی داشتند، آنها را کنار گذاشته و به جای آن پیکان سوار می‌شدند. این دوره‌ای بود که روحیه جمع‌گرایی و اندیشه همکاری و همبستگی در جامعه شکل گرفت و تحول بزرگی ایجاد کرد.
در این میان، برخی از سازمان‌ها تصور می‌کردند که برای بقای خود باید به ساختارهای رسمی و دولتی تکیه کنند. این وابستگی به دولت، آنها را در قید و بند قرار داد و فعالیت‌هایشان را محدود کرد. این مسئله تنها به دولت ما مربوط نمی‌شود، بلکه در تمام دنیا دولت‌ها به‌عنوان بدترین مدیران و ناظران شناخته می‌شوند. دولت‌ها اغلب ضعیف‌ترین تنظیم‌کنندگان فعالیت‌های اجتماعی و اقتصادی هستند و تنها تعداد محدودی از دولت‌ها توانایی انجام صحیح این وظایف را دارند.
به محض اینکه سازمان‌های مردمی و خودجوش به ساختارهای رسمی و دولتی وابسته شدند، افول کردند؛ به‌عنوان مثال، جهاد سازندگی که در ابتدا یک نهاد مردمی و موفق بود، زمانی که به وزارتخانه تبدیل شد، دچار افول شد. درنهایت، این نهاد با وزارت کشاورزی ادغام شد و به‌طور کلی نابود شد. منظور از نابودی، ازبین‌رفتن روحیه و اهداف اولیه جهاد بود.


 

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.