سیدجواد طاهایی - پژوهشگر اندیشه سیاسی: پرسش آن است که دشمن انقلاب اسلامی در یک کلمه چیست؟ آمریکا؟ اسرائیل؟ کل غرب؟ نه. صهیونیسم بین‌الملل در عمل و لیبرالیسم در نظر. لیبرالیسم، ابزار نظری صهیونیسم است و جهان را برای گسترش آن تمهید و صاف کرده است. صهیونیسم بین-الملل یک الیگارشی هوشمند فرامرز برنامه‌ریز است؛ یک الیگارشی جهانی که خود را در طول چندصد سال تکثیر کرد و به قالب ایدئولوژی‌ها، نهادها، دولت‌ها و انواع روندهای جهان‌گرایانه و اصلا خود نظریه جهان‌گرایی درآورد و فساد را در گستره جهانی ‌پراکند؛ صهیونیسم عمدتا خود را در لباس لیبرالیسم جهانی کرد. لیبرالیسم در مقام ایده تمدن بورژوایی یا تجدد.

صهیونیسم؛ ایمان نفرت‌مندانه به خدا

آگاه: لیبرالیسم چنان‌که اشتراوس به‌درستی دریافته و در نقد نظریه امر سیاسی کارل اشمیت بدان پرداخته، یک ایدئولوژی سیاسی نیست، روح یک تمدن است، همه غرب است. (اشمیت،۱۳۹۳: فصل سوم)وقتی سروصدای زیادی درباره موضوعی به‌پا شود بیشتر احتمال دارد که آن موضوع مغفول و ناشناخته بماند. هر آنچه مشهورتر است، بیشتر احتمال دارد ناشناخته باشد. از این رو نزدیک‌ترها بیشتر شایسته تفکرند تا دورها. درباره صهیونیسم، آن مقدار که گفته شده، تامل نشده ‌است. از یاد نرود که صهیونیسم همه جهان خارجِ انقلاب اسلامی یا به‌قول اهل مدرسه، همه دِگر (other) جمهوری اسلامی است ازاین‌رو درهرحال، بازاندیشی پیرامون آن بی‌فایده نیست.

۱-صهیونیسم ادامه یهودیت تاریخی
آیا صهیونیسم مسلکی جدید است؟ صهیونیسم، ظهوری جدید اما حقیقتی قدیمی دارد. برخلاف تصور رایج، صهیونیسم پدیده‌ای مدرن و متعلق به عصر تجدد نیست. به‌عبارت دیگر، صهیونیسم اشاره به ناسیونالیسم یهودی ندارد و بنابراین یک ایدئولوژی سیاسی مدرن نیست بلکه در اصل و ماهیت خود، استمرار برخی محتواهای اساسی در قومیت بنی‌اسرائیل است. پس، صهیونیسم در اصالت خود، ناسیونالیسم یهودی (اراده مدرنِ تشکیل یک دولت یهودی برای یک ملت nation یهودی) نیست، چون اگر صهیونیسم پدیده‌ای متعلق به تاریخ مدرن باشد، دراین‌صورت پدیده‌ای بدون سابقه و عمق تاریخی خواهد بود؛ حال‌آن‌که همه سخنِ صهیونیسم آن است که حقیقتی در درون یک تاریخ چندهزارساله است.
صهیونیسم، اصالتا پدیده‌ای مدرن نیست بلکه بیان جدیدی برای «یهودیت سیاسی» است؛ یعنی یهودیتی که در همیشه تاریخ درپی کسب سیطره و گسترش نفوذ بر کل جهان و کل بشریت با اتکاء بر اندیشه برتری و برگزیدگی بوده است. پس یهودیتِ سیاسی است که اصیل و مهم است و همواره در کارکرد بوده است و دربرابر آن، صهیونیسم فقط اشاره به کارکردهای متأخرتر همین یهودیت سیاسی دارد.
در واقع صهیونیسم با همه اهمیتش در زمان ما، جز ادامه یهودیت سیاسی نیست و یهودیت سیاسی نیز همان یهودیت تاریخی یا فرهنگ‌سازی‌های مخرب رهبران یهودی در طول تاریخ است. بهتر و درست‌تر آن است که هربار می‌گوییم صهیونیسم، منظورمان نه یک ایدئولوژی جدیدِ (مدرن) سیاسی بلکه یهودیت سیاسی در گستره تاریخی‌اش باشد.

۲-گمراهی مبتنی بر دانایی
یهودیت سیاسی در اصل عبارت از دنیاطلبیِ مبتنی بر آخرت است، یا مخالفت با امر خداوندی با اتکاء بر امر خداوندی؛ یهودیت سیاسی کاسبی با حقیقتِ اعطایی است. یهودیان سیاسی به دانشی که نزدشان بود و به آنها اعطا شده بود، دلخوش شدند (غافر، ۸۳) و همین مایه گمراهی‌شان شد؛ آنها در عین دانایی، گمراه شدند؛ گونه‌ای گمراهی عامدانه. به‌گفته خداوند، با ترجیح دانایی و علم بر منبع دانایی و علم، آنها کوری را بر هدایت ترجیح دادند. (فصلت، ۱۷)
حقیقت اما مرد خود را می‌خواهد [در اسلام به آن امام گفته می‌شود] وگرنه حقیقت تکثر بی‌حد می‌یابد و به افسانه تبدیل می‌شود. اصولا تفرقه و گمراهی بعد از ارسال رسل و بعد از اعطای دانش از سوی خداوند به مردمان می‌آید. (شوری، ۱۴) در قرآن چنین آمده که برخی از فرزندان ابراهیم مالک کتاب و حکمت‌اند اما به این دارندگیِ خود ایمان ندارند. (نساء، ۵۴-۵۵) آنها امر شهودی و ایمانی را به امر عقلی تقلیل دادند و آنچه موضوع ایمان بود موضوع عقاید فلسفی‌شان شد. آنها با تعقل راه ایمان را بستند.
کارکرد اصلی یهودیت سیاسی در دوران جدید، قبل از آن‌که دولت اسرائیل تأسیس شود، آن بوده که فساد و جدایی‌شان از امر اخلاقی را تئوریزه و درست‌تر، ایدئولوژیزه کند. لیبرالیسم ایدئولوژی یهودیت سیاسی در دوره مدرن است و صهیونیسم، تصریح سیاسی لیبرالیسم. لیبرالیسم در اصل، آزادی‌طلبی نیست، رهایی‌طلبی است. بی‌جهت نیست که libertine در زبان انگلیسی به معنی شخص رها از قید، افسارگسیخته و هرزه به‌کار می‌رود.

۳-دین یا نژاد؟
صهیونیسم در اصل چیست؟ صهیونیسم اگر چنان‌که ذکر شد، همان یهودیت سیاسی در طول قرون دانسته شود، یک دیانت است اما دیانت بدون خدا؛ اعتقاداتی بدون اخلاق؛ ماده‌گرایی مبتنی بر دین.
یهودیت دین است، اما صهیونیست‌ها می‌خواهند نژاد باشند. آنها تاکنون از این موضع (موضع نژادپرستانه) عمل کرده‌اند. صهیونیسم نژادپرستی‌ای است که از دیانت و توحید آغاز شده و رنگ آن را بر خود دارد. این مخرب‌ترین نوع نژادپرستی است. نژادپرستی و قوم‌برگزیدگی حتی اگر با نام خدا باشد، نتایجی شیطانی دارد.
به‌خاطر اتکا بر دین، صهیونیسم ادعای حقیقت کامل را دارد. بدین‌نحو صهیونیسم ترکیبی از نیروی حقیقت تام با اراده‌ای شیطانی و شرارت‌آمیز برای تسلط بر نوع بشر است؛ ترکیب یک نیرومندی عظیم (ناشی از ادعای حقیقت تام یا حقیقت دینی داشتن) با اراده شرارت‌بار بزرگی که از باور نژادپرستانه به عظمت میراث ابراهیم(ع) و انحصار آن در دستان بنی‌اسرائیل برخاسته است.
 به‌خاطر این ترکیب بزرگ و بی‌سابقه، صهیونیسم نه بزرگ‌ترین شر روی زمین بلکه همه و تمام شر روی زمین است. صهیونیسم آغاز شر بزرگ و استمرار آن است. صهیونیسم نه بزرگ‌ترین شرارت، بلکه مثال شرارت است؛ کانون سریانِ امر غیراخلاقی (دنیاخواهی و بی‌عدالتیِ پس از آن) در زمین از ابتدای پدیداری‌اش تاکنون. صهیونیسم جمع اعتقاد به خدا و دشمنی با خداست. صهیونیسم ایمان نفرت‌مندانه به خداست، ایمانی از جنس همان ایمان و عرفان شیطان به خداوند؛ آمیزه توحید و نژادپرستی.
این ویژگی یهودیت سیاسی، سازنده عصر تجدد (مدرنیته) است. ایمان به خداوند درکنار نفرت از او، تمایل آگاهانه به استغنا از حضور خداوند در جهان، بنیان زایش مدرنیته یا تجدد است. در نمایشنامه دکتر فاستوس گوته، آگاهی به قدرت خداوند و عمل آگاهانه علیه خواست خداوند، یا گناه‌آگاهی، توامان جاری است. در معنای تاریخی‌اش یا در معنای یهودیت تاریخی، صهیونیسم روح مدرنیته است.

۴-تمایل به قتل خداوند
شاید بتوان گفت اولین صهیونیست یا اولین مثالِ یهودیت سیاسی قابیل بود. زیرا معتقد به خداوند اما متنفر از او بود؛ مطلع از حقانیت فرد مؤمن و دشمن او؛ توامان آگاه به حقانیت و دشمن حقانیت. از سوی خداوند، قتل هابیل همچون نمادی به‌کارگرفته شد برای انتقال این حقیقت که قتل و فساد در زمین اگر از سوی اصحاب حقیقت و دین و صاحبان حکمت و معرفت صورت گیرد به فسادی فراگیر تبدیل می‌شود. خداوند بر همین اساس به بنی‌اسرائیل گفته بود که کشتن یک نفس (از سوی شما) گویی کشتن همه نفوس است. (٣٢، مائده)، زیرا با این‌کار، قتل بازتولید ایدئولوژیک می‌شود و از این حیث، مشروعیت و عمومیت می‌یابد. 
نزد بنی‌اسرائیل، تدریجا کشتن کسانی که مخالف سوء‌استفاده از حقیقت برای منفعت بودند، سنت شد و این سنت شامل کشتن انبیاء هم شد. انبیاء بنی‌اسرائیل(ع) خود اصلی‌ترین مخالف یهودیت سیاسی یا نژادپرستانه بودند و بسیاری از آنها قربانی این مخالفت خود شدند. آنها جلوه مخالفت دین موسی(ع) با سنتِ درحال‌شکل‌گیری یا اعتقادِ نژادیِ درحال تکوین بودند.
درهرحال، بر بستر این تجربه می‌توانیم نتیجه بگیریم و قضاوت کنیم که بهتر است هیچ‌گاه امر قدسی جامه خشونت و مرگ نپوشد و ایده حقیقتِ نهایی یا ایده مطلق به کشتن نینجامد زیرا اگر بینجامد به سنت قدرتمندانه‌ای بدل می‌شود و تدریجا با استمرار خود مشروعیت هم می‌یابد؛ «زُیّن لهم الشیطان اعمالهم.» (انفال، ۴۸) اراده دینی شرارت‌آمیز، اگر نهادینه شود مشروعیت می‌یابد و اصلا از حوزه آگاهی و وجدان فرد به خارج می‌رود. یهودیت سیاسی، کشتار دینی یا درست‌تر، کشتار اعتقادی یا کشتارِ مبتنی بر اهمیت سنت را باب کرد. به چنین کشتاری این زمان خشونت ایدئولوژیک می‌گویند. چنین خشونتی اول‌بار از شکم یهودیت سیاسی به‌درآمد.
اما فقط بحث خشونت ‌نهادین و ایدئولوژیزه‌شده دربین نیست. مشخصه عمومی دیگر، زیاده‌روی سراسری یهودیت سیاسی است. یهودیان سیاست‌گرا، اسراف‌کنندگان در زمین‌اند، یعنی تمایل‌شان به بهره‌کشی، از نیازشان ناشی نمی‌شود بلکه از تفکرشان درباره نیازشان ناشی می‌شود؛ تفکری از نیاز که کل زمین و بشریت را سوژه خود می‌پندارد. آنها تمایل سیری‌ناپذیرشان به بهره‌کشی از زمین را با تمایلی غریب به تغییردادن سازوکارهای طبیعی موجود در زمین به‌پیش می‌برند. «آنها گوش حیوانات را می‌بُرند و خلقت‌شان را تغییر می‌دهند.»(۱۱۹، نساء)؛ همان که امروزه به آن مهندسی ژنتیک می‌گویند! این فسادْ، فساد در عالم طبیعی است اما آن‌ها در عالم انسانی نیز سخت به فساد می‌پردازند؛ «یُهْلِکَ الْحَرْثَ وَ النَّسْلَ.» (۲۰۵، بقره) و شاید نسل مهم‌تر است. آنها به تعبیر کامو، کلمات را به فحشا می‌کشانند، به واژگان پیچش‌های شگرف می‌دهند و تفاسیر پیچیده‌ای بر روی نصوص صورت می‌دهند تا مراد خود را حاصل کنند: «یُحّرِفون الکلم عن مواضعه.» (نساء، ۴۶)، در آیه۷۵ سوره بقره این معنا آمده است که آنها سخن خدا را می‌شنیدند و پس از تعقل، آن را تحریف می‌کردند و از سر قصد چنین می‌کردند. 
متون کلاسیک فلسفه و علوم انسانی تا حدی و شاید تا حد زیادی متأثر از این تمایل ویژه یهودانه است. یهودیان در جهان شمار اندکی دارند اما در عرصه علوم انسانی تکثر و گستردگی آشکاری دارند و این تناقض عجیبی است. 
صهیونیسم بزرگترین مثال فراموشی عامدانه خداوند است. صهیونیسم یا یهودیت سیاسی، نبرد با خداوند و بنابراین نبرد با امر اخلاقی و عادلانه، بر روی گستره کره زمین در طول تاریخی چندهزارساله است. شیطان درحال معرفت کامل به خداوند با او دشمنی و نسبت به او نفرت می‌ورزد و بنی‌اسرائیل ربّ‌شان را از روی کینه و خشم صدا می‌زنند: «ربنا عجّل لنا قِطّنا.» (ص، ۱۶)
هرکسی بر طینت خود می‌تند. صهیونیسم اراده شرآمیز درون خود را بازتولید می‌کند. لازم نیست اراده شر را داشته باشد یا آن را انتخاب کند، فعل او خودبه‌خود شرارت است. هم‌چون درنده‌ای که نااندیشیده می‌درد و خزنده‌ای که غریزتا نیش می‌زند و فعل و زندگی او همین است. تصور کنیم که سمی‌ترین مار موجود در طبیعت چقدر می‌تواند خطرناک باشد؛ حال تصور شود که مثالِ مار سمی یا اصلِ مار سمی چگونه خواهد بود! یهودیت سیاسی (یا به‌قول امروزی‌ها صهیونیسم) همه شرّ روی زمین است، ابتدا و نهایت شرارت در تاریخ بشر از زمان تکبر شیطان تاکنون.
یهودیت سیاسی تدریجا در طول زمان از هر نظر تکامل یافت و فقط تکاملِ معطوف به تأسیس دولت را کم داشت که آن هم پس از جنگ دوم جهانی (۱۹۴۷) محقق شد. بعد از جنگ دوم، یهودیت سیاسی خود را نظرا و عملا گسترد و نفوذش را به اوج رساند. اینک صهیونیسم یک شرّ جهانی (وسیع)، اندیشیده (خانه‌کرده در نظریه)، ژرف (ریشه‌یافته)، سازمان‌یافته، عامل در حوزه ناخودآگاه و مجموعا بزرگترین شر تاریخ انسان است. هیچ امر شری این ویژگی‌ها را ندارد.
در این ‌میان دانش سوگناک آن است که متأسفانه شر مجسم یا تمامیت شرارت، قابل مذاکره و قابل تعامل و تفاهم نیست. دربرابر آن، فقط مبارزه یا مقاومتْ معقول است. مبارزه با یهودیت سیاسی، برای ما انسان‌ها که دوست داریم در آرامش و صلح زندگی کنیم، تراژدی عقل یا سوگ دانایی است. اگر صهیونیسم نباشد، مثال شر یا شرِ تمام تصوری بلاتصدیق است.

۵- سنگینیِ آغاز بر نهایت
اسرائیل تاسیس شد تا حس بی‌وطنیِ ریشه‌دار و چندهزارساله یهودیت سیاسی تشفّی بیابد، اما هیچ‌گاه چنین تشفی‌ای حاصل نشد. خاصه در سراسر نیمه دوم قرن بیستم، در همان‌ حالی‌که این یهودیت بر اروپا و آمریکا مسلط بود و نخبگان صهیونیست به سهولت بین دو سوی آتلانتیک در آمدوشد بودند با این‌حال نتوانستند حس وطن‌داشتن را تجربه کنند. این‌که آنها در عمل سیاسی و تفکر آکادمیک‌شان، وسیعا جهان‌پردازی می‌کنند، بی‌وجه نیست و بسیار احتمال دارد که یک واکنش ناخودآگاه به حس بی‌وطنی‌شان باشد. آیا جهان در معنای سیاسی‌اش (نهادمند، جهت‌مند، قانون‌مند، متمرکز در غرب) را یهودیت سیاسی نیافریده؟ 
ورنر هایزنبرگ می‌گفت برای تاسیس امپراتوری اول باید دل مردمان را به دست آورد. (هایزنبرگ، ۱۳۸۶: ۲۶۰)، امپراتوری‌ای که با خشونت و جنگ روی کار بیاید مجبور است که با خشونت و جنگ ادامه حیات دهد. ریمون آرون می‌پرسید آیا رژیمی که با جنگ و خشونت ایجاد شده و با جنگ هم ادامه حیات داده، آیا سرنوشتش جز با جنگ و خشونت تعیین می‌شود؟
رژیم صهیونیست دو پرنسیپ دارد: خشونت و فریب؛ خشونت علیه همسایگان و مسلمانان و فریب علیه جهان. فریب جمعی یعنی ساختن افسانه‌هایی مثل یهودستیزی، هولوکاست. برخی دولت‌های اروپایی حتی در این زمان هم همچنان به اسرائیل بابت کشتار یهودیان غرامت می‌پردازند! 

۶- دموکراسی علیه عدالت
ترکیب دموکراسی و نژادگرایی به‌راستی مضحک است اما واقعیت دارد. سیاست در اسرائیل، یعنی دموکراسی آن‌گاه که علیه عدالت عمل می‌کند. بی‌عدالتی بار کج است. سقوط و بر زمین افتادن بار کج، چیزی نیست که بعدا اتفاق بیفتد بلکه از همان ابتدا، تقدیر بار کجْ سقوط و به منزل‌نرسیدن است. بدین-ترتیب حسّ سقوط و ناامنی حتی در زمان حال هم جاری است. ظالم همواره در ظلم خود زندگی می‌کند و درگیر نتایج ضمنی آن فعلِ خیلی بدی است که زمانی صورت داده بود. بنابراین، مرگ یا هر چیزی که مرگ را به یاد رهبران صهیونیسم بیاورد، -و آنها بسیارند- همزاد اسرائیل است. وحشت از نابودی با هر تحول پیرامون اسرائیل باززایی می‌شود. بنابراین مرگ همزاد دولت اسرائیلی است و نه واقعه‌ای عارض بر آن. به عبارتی، تقدیری در درون آن است، نه واقعه‌ای که بعدها از بیرون بر آن عارض شود. هر ساخته یا نظمی اگر با جنگ آغاز شود لاجرم با جنگ هم به پایان می‌رسد.
رسالت بزرگ، آزادسازی [به تعبیر دیگر، بیدارسازی] ملت‌ها برای نابودسازیِ برده‌سازترین و بنابراین غیرآزادترین رژیم سیاسی در صد سال اخیر است؛ رژیمی ولو دموکراتیک (یعنی اکثریتی) که هم در عمل سیاسی و هم در ایدئولوژی سیاسی‌اش، وسیعا بردگی‌آفرین، عمیقا مقهورکننده و بنابراین ضدآزادی است. اگر آن‌گونه که علم سیاست انگلیسی به ما می‌آموزد، دموکراسی فراتر از یک شیوه یا وسیله حکومتی نیست، آیا رژیم صهیونیستی گونه‌ای ضدیت وسیله با هدف نیست؟ دشمنی دموکراسی با آزادی؟

۷- ایرانیت و صهیونیسم
صهیونیسم به‌خاطر امتدادش در کل تاریخ بشر و به‌خاطر گستردگی‌اش در تمام کره ارض، مادر شر و زاینده نادرستی‌ها درطول چندهزار سال نیست، بلکه اصل نادرستی‌ها بر روی زمین و مثال آن است. صهیونیسم همه شیطنت موجود در زمین، آغاز و نهایت آن است.
حسب یک عقیده اولیه که البته باید روایی و اعتبار بیشتری بیابد، در برابر بزرگترین «بد» تاریخ بشر، ایرانیان شایسته‌ترین قومیت در مبارزه با آنند. با بد بزرگ فقط رواست که خوب بزرگ بجنگد. از سوی‌ دیگر، کراهت برخی ایرانیان از مواجهت با بزرگترین ستم بشری در طول تاریخ، از نشناختن «ایران» ناشی می‌شود. ایرانیان که اصولا قومی جهان‌پردازند و نیز همواره در ادبیات و عرفان و تفکر خودْ شوق عدالت می‌پرورانده‌اند، باید با دو دیده گشاده به این شرارت جهان-تاریخی [شرارتی گسترده در جهان و ژرفامند در تاریخ] بنگرند؛ شرارتی جهان-تاریخی که همسنگ و همتا و معادلِ عدالت‌طلبیِ جهان-تاریخی‌ ایرانیان است، گوکه ضد آن. اخلاق شهودگرایانه معطوف به سیاست (معطوف به استقرار عدالت بر گستره زمین) «ایده ایران» است و در این‌ میان، ج.ا. همان ایران است که به خود، آگاه شده، این جمهوری، ایران خودآگاه است؛ همان ایران که از خواب قرون برخاسته. جمهوری۵۸، ایرانِ ایستاده است.
تاریخ آینده بشر با جنگِ ناگزیر میان آرمان‌گرایی صهیونیستی و ایده ایرانیت شکل خواهد گرفت؛ ایده‌ای که ما آن را نمی‌شناختیم تا آن‌که خمینی(ره) و آرمان‌گرایی خمینیستی به‌ظهور رسید. «ایده ایران» تماما و به کمال در ایده‌آلیسم مردمی و عامیانه انقلاب اسلامی متجسم شده و اصلا همان است.آرمان‌های خمینی(ره) نهایتِ ممکنِ ایرانیت و همه فضایل تاریخی ایرانیان است که معجزه‌گون، تبلور سیاسی یافته است. رسالت نبرد با صهیونیسم، با همه شر در جهان و تاریخ، اوج فضیلت ایران است. شعار استقلال در انقلاب ایران جز رهایی و استقلال از شر صهیونیسم معنا نمی‌دهد. در این زمان، نبرد با صهیونیسم و فقط نبرد با صهیونیسم، عظمت فرهنگی ایران را قابل درک می‌سازد.
 منبع: ماهنامه سوره، دوره هفتم، شماره هشتم

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.