آگاه: روایت اول: دستها را از روی گوشهایتان بردارید
...و روایت معلمی که نمیتوانست بیتفاوت باشد؛ میز ترشیهای رنگارنگ توجهم را جلب کرد. مادرهایی که دنبال دختر بچههای دبستانیشان آمده دور میز ترشیها را شلوغ کرده بودند. از دستپخت آشپز ترشیها تعریف میکردند. کمکم صدای تعریفها بلندتر شد و بازار داغتر.
فروتن گوشهای ایستاده بود. تشکر میکرد و با تاکید میگفت اولینبار است که ترشی انداخته. اصلا نشسته و فکر کرده که چه کار میتواند بکند. تقریبا چند شیشه ترشی بیشتر نمانده بود. با وسواس مدام چیدمان شیشهها را سروسامان میداد.
نزدیکتر شدم و صحبت را اینطور شروع کردم، چرا حالا ترشی درست کردین؟ ترشی خیلی دردسر داره.
نگاه پرمهری داشت. در چشمانم عمیق شد و گفت: خیلی فکر کردم، باید یه کاری میکردم، طلا و اینطور چیزها نداشتم. آقا فرمان داده بود مگر نشنیدی؟ با سر تایید کردم که چرا ، شنیدم و در مغزم جملهای تکرار شد. شنیدم، با گوش جان هم شنیدم.
او ادامه داد: آقا که فرمان دادند دیگر مجال درنگ نبود. همان روز با خانمهای مسجد تصمیم گرفتیم بساط ترشی انداختن را برای بچههای لبنان راه بیندازیم. اشکی در چشمانش حلقه زد و ادامه داد: عکسها رو میبینی؟ بچههای کوچیک، خیلی کوچیک. آن فیلم را دیدی که بچه هفتساله برای برادر پنجسالهاش شهادتین میخواند. آخ که جگرم سوخت.
این کمترین کاری بود که میتوانستم بکنم، خجالت میکشم کاش بیشتر میتوانستم برای یاری امام زمانم قدم بردارم. نمیشود یکجایی از این عالم صدای مظلوم را بشنوی و دست روی گوشهایت بگذاری. شیشه ترشی را جلو گرفت و گفت: بگو مرگ بر اسرائیل.
روایت دوم: باغی که سنگر مقاومت شد
صاحب باغی در قم، هزینه تمام محصولات باغش را برای کمک به جبهه مقاومت اهدا کرد. بعد از فرمان رهبر انقلاب، صاحب باغ اناری در قم نذر کرده است تمام محصولش را به مقاومت اهدا کند و به همین منظور از مردم دعوت کرده تا خود محصول باغ را بچینند و هزینه آن را به حساب دفتر رهبر انقلاب واریز کنند. بهراستی مشابه این نوع تصاویر بینظیر را فقط در دوران دفاع مقدس داشتیم. همان زمانی که از کودک تا مسن همه زندگی خود را تقدیم انقلاب و دفاع مقدس میکردند. به نحو عجیبی بوی دهه۶۰ میآید. این روزها چه قدر بیش از پیش به مردمم افتخار میکنم.
روایت سوم: فروش زمین به نفع مقاومت
معلم قزوینی گفت: زمین را با تمام مدارک و اسناد تحویل امامجمعه سگزآباد دادم تا با فروش این زمین بتوانم گامی هرچند کوچک در این برهه حساس تاریخ برداریم. حسن رجبی سگزآبادی اظهار کرد: از بدو کودکی تاکنون در شرایط مختلفی از تاریخ حضور فعال داشتم، در زمان انقلاب که کودکی ۹ساله بودم نیز در جریانات انقلاب بهواسطه دایی خود که یک روحانی اثرگذار بود فعالیت میکردم. این معلم قزوینی بیان کرد: پس از آن در شرایط جبهه و جنگ و در زمان سربازی نیز بهعنوان امدادگر در مناطق جنگ حضور فعال داشتم.
وی افزود: در حوزه تعلیم و تربیت، باتوجهبه اینکه اکنون معلمی بازنشسته هستم اما در دوران خدمت خود سعی کردم همواره اثرگذار باشم و در زمانی که بیسوادی در جامعه پررنگ بود همراه همسرم برای افراد بیسواد کلاسهای نهضت سوادآموزی را برگزار میکردیم. این معلم عنوان کرد: حالا در این برهه از تاریخ شاهد آن هستیم که افرادی از جنس ما در نقطهای از جغرافیا به کمک نیاز دارند به خود لازم و ملزم دانستم که باز هم اثرگذار باشم و در حد توان خود برای کمک به جوامع بشری گام بردارم. وی مطرح کرد: پنج سال پیش دو قطعه زمین قوارهدار در سگزآباد خریداری کردم تا بتوانم با فروش هر یک از آنها بهعنوان کمکخرج در خریداری جهیزیه و اقلام عروسی دو دخترم استفاده کنم.
رجبی تصریح کرد: یکی از زمینها با ازدواج دختر بزرگترم به فروش رفت و زمین دیگر که مساحت آن حدود ۲۲۰متر است باقی ماند. باتوجهبه اینکه دختر کوچکترم اکنون دانشجو است این مسئله را با او در میان گذاشتیم و او نیز پذیرفت تا این زمین بهعنوان کمک به جبهه مقاومت اهدا شود.
این معلم تشریح کرد: هر متر زمین در سگزآباد حدود یکمیلیون است اما بیشتر از آنکه عدد و ارقام در این بین مطرح باشد، نوع همدلی و همراهی انسانهاست که میتواند خالق اتفاقات زیبا باشد و اسباب دلگرمی را برای مردم مظلوم غزه و لبنان فراهم کند. وی در پایان گفت: پس از مشورت با خانواده و بهویژه دخترم که بهگونهای زمین متعلق به او بود زمین را با تمام مدارک و اسناد تحویل امامجمعه سگزآباد دادم تا با فروش این زمین بتوانم گامی هرچند کوچک در این برهه حساس تاریخ برداریم.
روایت چهارم: اینجا مردمانش از خود می گذرند
اینکه باب شهادت در این سرزمین همیشه باز است و برکتش جاری، شاید به خاطر حضور شیرزنانی است که ایستادهاند تا زینبوار چراغ باشند در ظلمات وهم.
میدانی برای زنان حلقه ازدواج مانند خون میماند؟ خونی که شریان حیات است در پایداری عشقشان. وقتی هم همسرشان نیست این یادگاری را میچسبانند به خودشان تا مبادا کمکاری کرده باشند در تعهد نسبت به یار. اما این زن، زنی جوان که مو در عاشقی سپید کرده، خون داده، سهم داده و حالا مهمترین یادگار زندگیاش را تقدیم میکند برای مانا شدن. این زنان انقلابها خواهند کرد. همسر شهید محمد اسلامی از شهدای دهه هشتادی امنیتی شیراز، در جشن شب میلاد حضرت زینب(س) حلقه ازدواج خود را برای کمک به مردم لبنان تقدیم به پویش ایران همدل کرد. پیشنهاد میکنم برخی واژههای این متن را چند بار بخوانید: همسر شهید، شهید دهه هشتادی، شب میلاد حضرت زینب(س)، حلقه ازدواج، مردم لبنان، پویش ایران همدل.
فروش گوشواره «دختر کاپشن صورتی»
پدر شهیده ریحانه سلطانینژاد: به من گفتند در حمله تروریستی، ریحانه سرش را از دست داده است. وقتی او از سرش گذشت، من از گوشوارهاش نگذرم؟ قرار است مراسم فروش گوشواره ریحانه (یک لنگه گوشواره) برای کمک به جبهه مقاومت، در روزهای آینده در تهران برگزار شود. در حمله تروریستی ۱۳ دی ماه در کرمان از خانواده سلطانینژاد هشت نفر ناجوانمردانه به شهادت رسیدند.
نظر شما