۱۲ دی ۱۴۰۳ - ۲۳:۳۵
کد خبر: ۹٬۷۹۱

او از انقلاب جدا نمی‌شود

الگویی برای تحلیل یک قهرمان

دکتر موسی نجفی ـ رییس پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی

شخصیت شهید حاج قاسم سلیمانی را نمی‌توان به‌عنوان یک فرد و به‌تنهایی در نظر گرفت، بلکه باید او را در جریان انقلاب مدنظر قرار داد.

الگویی برای تحلیل یک قهرمان

آگاه: فرض کنیم اگر این تیپ شخصیت با همین ویژگی‌ها فرمانده ارتش سوریه یا فلسطین بود، انقلاب اسلامی در پشت او قرار نداشت باید او را در مختصات دیگری بررسی می‌کردیم؛ به‌طورمثال، احمدشاه مسعود در افغانستان یک قهرمان ملی است ولی در افغانستان نهضت آن مانند انقلاب اسلامی نیست یا نهضت‌های اسلامی که ما آن را به بیداری اسلامی تعبیر می‌کنیم در کشورهایی که رخ می‌دهند در مرحله ابتدایی قرار دارند اما انقلاب اسلامی دیگر یک نهضت نیست، از مرحله نهضت گذشته است و توانست نظام شاهنشاهی را سرنگون کند و خودش نظام تازه‌ای را بنیان نهد. این نظام به سمتی می‌رود که از قوه به فعل تبدیل شود و برخی ارزش‌های اسلامی را نهادینه کند. 
درباره حاج‌قاسم شخصیت ایشان جدا از این انقلاب نیست و باید او را در همین روند و فرآیند دید. در تاریخ اسلام نیز با شخصیتی همچون مالک‌اشتر نخعی روبه‌رو هستیم. یکی از ویژگی‌های مهم مالک‌اشتر این است که او شیعه و از یاران حضرت علی(ع) است. اگرچه این ویژگی بسیار مهمی است اما در جریان حکومت علوی قرار می‌گیرد و بعد از خلیفه شدن حضرت علی(ع) سپهسالار لشکر او شد. ما با سه مالک روبه‌رو هستیم؛ یکی شخصیت شجاعی که ریاضت‌های زیادی کشیده است؛ دوم، مالک اشتری که در جریان علوی دیده می‌شود و در زمان تقیه حضرت همزمان با حکومت خلفای سه‌گانه است و سوم، مالک اشتری که پس از خلیفگی حضرت علی(ع) در کنار او قرار می‌گیرد و در جریان حکومت اسلامی به فعالیت می‌پردازد. سومین بعد شخصیتی او را باید با مختصات حکومت علوی نگریست. مالک اشتر با هر سه جریان قاسطین، مارقین و ناکثین همچون حضرت علی(ع) در جدال بود. اگرچه می‌توان گفت در جنگ نهروان ایشان دیگر زنده نبودند ولی چون خوارج از دل جنگ صفین بیرون آمدند می‌توان گفت با آنها نیز در جنگ بوده است.

الگویی برای تحلیل یک قهرمان
 در مورد شهید سلیمانی هم همین تحلیل قابل ارائه است:
بُعد اول اینکه شخصیت فردی بسیار خوبی دارند و منحصربه‌فرد هستند که الان بیشتر به همین‌ها پرداخته می‌شود که با رزمندگان چه رفتاری داشتند یا با خانواده خود انسان متواضعی بودند و به مظلومان کمک می‌کردند.
 قاسم سلیمانی دیگری هم داریم که فرمانده جنگ است و در مسیر رهبری حرکت می‌کند؛ و سومین وجه یک قاسم سلیمانی دیگر هم داریم که فرمانده لشکر قدس است و صفات فردی او در این نقش بیشتر جلوه می‌یابد و این سه قاسم سلیمانی است. 
سپاه قدس نیرویی است که در کنار جمهوری اسلامی قرار دارد که تحول تمدنی ایجاد کرده است. پیش از آن واحد برون‌مرزی سپاه حتی جنبه‌های منفی هم داشت و اطرافیان آقای منتظری هم در آن بودند که زمانی دردسرساز شد ولی حاج‌قاسم توانست با یک برنامه‌ریزی اعتماد مسلمانان را جلب کند و به بازسازی جایگاه سپاه بپردازد. همین برنامه‌ریزی داشتن و اینکه ایشان به‌درستی خلأ انقلاب را در بُعد بین‌المللی آن حس کرد جنبه تمدنی داشت. انقلاب اسلامی خودش یک انقلاب صددرصد ایرانی نیست، مرکز آن ایران است. از این جنبه شبیه انقلاب فرانسه است، این انقلاب به ایران یک قدرت بین‌المللی داده است، مانند انقلاب فرانسه که به فرانسه یک قدرت بین‌المللی داد و قدرتی که داده است فرانسوی نیست، از جنس جهان است. ایران هم همین‌طور است، قدرتی که از انقلاب گرفته قدرتی ایرانی نیست، جنسی مکتبی دارد. درست است که پایگاه آن ایران است و ایرانی‌ها آن را حمایت می‌کنند اما جنس آن جهانی است، از جنس اسلام است و اسلام نیز وطن نمی‌شناسد ولی فعلا با ایران شناخته می‌شود؛ مانند انقلاب فرانسه که با فرانسه شناخته می‌شود ولی نمی‌توان به آن انقلاب فرانسوی گفت. سردار سلیمانی نیز باید در این مختصات دیده شود، ایشان توانستند بین انقلاب اسلامی و جنبه ایرانیت آن وجه اشتراک به دست بیاورند. قهرمان ملی بودن او نیز در همین‌جا دیده می‌شود. او توانسته است درحالی‌که بعد جهانی دارد، بعد ایرانی خودش را هم نشان دهد. او از منطقه‌ای هم برمی‌خیزد که در دعواهای ملی ایران نقش مهمی نداشته، همیشه اصفهان، تبریز، تهران، شیراز و... در این کشمکش‌های سیاسی و ملی دیده می‌شدند و از جایی ظهور کرده که قبلا در این چالش‌ها نبوده است. او قهرمان ملی است که از کرمان برخاسته و شخصیتش همه ایران را فراگرفته است، این نیز برمی‌گردد به ویژگی انقلاب اسلامی ایران بودن آن و هر دو جنبه‌اش با هم رشد کرده است. باید او را سه قاسم سلیمانی بشناسیم ولی در مجموعه و محدوده انقلاب اسلامی در همه ابعاد انقلاب هم نهضت هم نظام و هم تمدن باید به آن نگاه شود.

او از انقلاب جدا نمی‌شود
کسانی که چنین حرفی می‌زنند که قاسم سلیمانی فقط یک قهرمان ملی است و ربطی به انقلاب و نظام ندارد، اسلام را نشناخته‌اند، تشیع و اسلام مرزی نیستند و نمی‌توان آنها را در مرز محدود کرد؛ کما اینکه انقلاب فرانسه ادعای وطنی ندارد.
 دوم اینکه اندیشه‌هایی از این دست _ مثل مقوله ایرانشهری _ که این افراد مطرح می‌کنند جنبه بین‌المللی ندارد و داخلی است. آنها این قهرمان ملی را محدود می‌کنند به یک کشور. بلاتشبیه مثلا چگوارا شخصیتی مربوط به حوزه آمریکای لاتین است اما کمونیست‌ها او را چهره چریک جهانی کردند. اندیشه ایرانشهری از اسم آن مشخص است که ایرانی است و برگشتی هم به قبل از اسلام دارد، چگونه می‌توان اسلام ۱۴۰۰سال را در ذات ایرانی جست‌وجو نکرد و آن را نادیده گرفت. درصورتی‌که وقتی ما از انقلاب اسلامی صحبت می‌کنیم یک مسلمان آفریقایی، مراکشی یا عرب یا اندونزیایی هم همان قدر خود را سهیم می‌دانند و این حرکت را ایران شروع کرده و افتخار برچسب‌های آن بر دوش ایرانی است و به ایران و ایرانی بیشتر قدرت می‌دهد. جنبه ایرانی بودن آن بیشتر اینگونه نشان داده می‌شود؛ مثلا اسرائیلی‌ها که با ما مشکل دارند و با قاسم سلیمانی به‌خاطر جنبه انقلاب اسلامی بودن مشکل دارند که آنها را می‌ترساند وگرنه آنها با ایرانی بودن و ملی‌گرایی ما مشکلی ندارند. 
سومین نکته در مورد بحث تمدنی است. یکی از ویژگی‌های تمدن این است که هرچه تمدنی عمیق‌تر و اصیل‌تر باشد، زیست تمدنی آن وسیع‌تر می‌شود یعنی از ملیت‌های مختلف تشکیل می‌شود؛ مثلا تمدن غرب به‌عنوان یک رقیب یا یک هژمونی جهانی فعلا وجود دارد، چه تمدن‌هایی مثل آلمانی، انگلیسی، فرانسوی و... ذیل زیست تمدنی غرب جمع می‌شوند.
 تمدن اسلامی چه به معنی گذشته و چه چیزی که الان جمهوری اسلامی آن را بنا نهاده است زیر یک ملت قرار نمی‌گیرد. در تمدن اسلامی گذشته، ایرانی‌ها، اعراب، آفریقایی‌ها و غیره بودند؛ مثلا تا جایی که اسلام پیشرفت داشت مانند تا اندلس، ابن‌رشد، ابن‌خلدون، ابن‌عربی، فارابی و... همه از ملیت‌های مختلف برخاستند؛ این خود نشان از تمدن اسلامی است. وقتی از نظام جمهوری اسلامی صحبت می‌کنیم یعنی ایران؛ وقتی از تمدن جمهوری اسلامی صحبت می‌کنیم یعنی همه دنیا، هر جایی که مسلمانی وجود دارد. 
در قضیه شهید سلیمانی جنبه بین‌المللی آن در تشییع جنازه ایشان بیشتر از همیشه رو شد؛ البته در زندگی ایشان نیز می‌بینیم که چه در فلسطین و چه در جاهای دیگر با استکبار مقابله کرده است ولی در تشییع این کاملا جلوه کرد. در عراق، سوریه، افغانستان، فلسطین، بحرین و همه‌جا خود را نشان داد؛ این زیست تمدنی شبیه راهپیمایی اربعین شد و جنبه تنوع ملیت‌ها خود را به خوبی نشان داد. در راهپیمایی اربعین، اگرچه مخصوص شیعیان است ولی در همین راهپیمایی، ما حتی مسیحیان را هم می‌بینیم که می‌آیند. 
این مقوله در مراسم تشییع امام‌خمینی(ره) نیز خودش را نشان داد. برخی می‌خواهند زیست انقلاب اسلامی را محصور کنند و می‌گویند این فقط انقلاب شیعی است، درصورتی‌که نه شیعی نیست، بلکه اسلامی است و منحصر در تشیع نیست. با تلاش‌های ایشان در فلسطین یا در کشورهای دیگر و حتی در افغانستان که آنها همه شیعه نیستند و ظاهرا ایشان در هندوستان برای غیرمسلمانان نیز فعالیت داشت. زیست تمدنی انقلاب اسلامی در شخصیت ایشان شکل دیگری از خود را نشان داد. شهادت ایشان به دست ترامپ نیز به‌نوعی مواجهه تمدنی اسلام و غرب شد و چون قاتل ایشان نفر اول غرب و رییس‌جمهور آمریکا بود این تقابل به‌طور کامل دیده شد.
در تشییع جنازه بروز این تقابل در لایه‌های مردمی و عیان دیده شد. آنان خواستند که این قضیه را به‌وسیله تروریست‌ها پنهان کنند ولی نتوانستند. اینکه ابومهدی هم همراه ایشان بود نوعی وحدت در بین ایران و عراق ایجاد کرد اما ابومهدی جزو انقلاب اسلامی حساب نمی‌شود. عکس ابومهدی در کشورهای دیگر دیده نمی‌شود و حاج قاسم تنهاست. در ایران و عراق عکس این دو کنار هم قرار می‌گیرد ولی در کشورهایی مانند فلسطین و جاهای دیگر عکس تنها شهید سلیمانی وجود دارد. همین نشان می‌دهد که شخصیت او ورای انقلاب اسلامی و در مختصات زیست تمدنی شناخته می‌شود. ابومهدی هم سردار انقلاب اسلامی در عراق است ولی ایرانی بودن سردار سلیمانی شاخصه اصلی اوست. اینکه سردار سلیمانی بیشتر دیده شد و ابومهدی با اینکه فرد متفکری است در حاشیه قرار می‌گیرد، به زیست حاج قاسم و زیست تمدنی انقلاب اسلامی برمی‌گردد.

حاج قاسم و مسئله هویت ملی
هویت چند شاخه دارد؛ هویت قومی، هویت ملی و هویت دینی. او از کرمان برخاسته بود اما کرمان دارای قومیت خاصی نیست. 
شاید کرمانی‌ها او را بیشتر دوست داشته باشند ولی کرمانی بودن چندان مهم نیست چون کرمانی‌ها دنبال جدایی‌طلبی نیستند و خود را جدا از هویت ملی نمی‌دانند و کرمانی‌ها مرزنشین نیستند. هویت‌های قومی ذیل هویت ملی مطرح می‌شوند. 
هویت قومی در ایران اینقدر قدرت ندارد که بتواند هویت ملی را زیر سوال ببرد. خیلی‌ها می‌خواهند این کار را بکنند مانند پان‌ترکیسم‌ها، پان‌عربیسم‌ها و ... اما شکست خورده‌اند. هویت ملی ایشان به‌خوبی دیده شد و به‌خاطر کرمانی بودن یا نبودن کسی در تشییع ایشان شرکت نکرد و تشییع جهانی او برخاسته از هویت دینی او بود. 
هویت قومی کمرنگ و سپس هویت ملی و دینی پررنگ وی باعث شد که همه با هر نگرشی به دنبال جنبه هویتی موردنظرشان خود را به حاج قاسم گره زدند. انقلاب اسلامی هم با هویت ملی و دینی دیده می‌شود.
 وقتی سخن از انقلاب اسلامی ایران است هویت ملی دیده می‌شود ولی وقتی می‌گوید هویت خود انقلاب اسلامی؛ جهانی است. این جنبه‌ها در مقابل هم نیستند بلکه مکمل هم هستند.
 

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.