زهرا بذرافکن-خبرنگار گروه فرهنگ: ادبیات کودک و نوجوان در ایران، دغدغه‌ای همیشه جاری است. از آن جنس چالش‌هایی که در آن با وجود ظرفیت‌های بی‌شماری که وجود دارد اما آنطور که باید و شاید به بار ننشسته است و موجب رضایت‌خاطر مخاطبان و حتی نویسندگانش نیست. یکی از بخش‌های مهم ادبیات کودک و نوجوان، زمینه ادبیات دینی است که آن هم با وجود قصه‌ها و منابع تاریخی موجود همچنان بدل به ادبیات و گونه‌ای جذاب برای مخاطبش نشده و مهم‌تر اینکه حالا با نسلی از کودک و نوجوان مواجهیم که عناوین دلهره‌آفرین «نسل زد و آلفا» را با خود یدک می‌کشند و بیش از پیش در این زمینه حساسیت ایجاد شده است. در همین مورد و به مناسبت میلاد مسعود امام حسین(ع) با مدیر انتشارات مهرک، سمانه‌سادات حسینی گفت‌وگو کرده‌ایم تا از آسیب‌ها و چالش‌های این حوزه بیشتر بدانیم.

قصه‌گویی در ادبیات دینی کار سهلی نیست

آگاهدر ادبیات دینی کودک و نوجوان ما تصور می‌شود که چون ظرفیت‌های داستانی ویژه‌ای وجود دارد، باید خروجی و نتیجه باکیفیتی هم داشته باشد و استفاده از این ظرفیت‌ها تا حد زیادی کار را برای نویسنده و ناشر ساده می‌کند. همینطور است؟ 
واقعیت این است که با آنکه در ظاهر ماجرا ساده به نظر می‌آید اما اتفاقا بسیار پیچیده است. اینکه منابع خوبی برای بیان قصه‌ها داریم، موضوعات خوبی هستند و پرداخت‌های متفاوتی از آنها می‌شود، درست است اما درباره ساده بودن آن اینطور نیست؛ اتفاقا زمانی که موضوعاتی دستمایه افراد زیاد و متفاوتی قرار می‌گیرد و درباره آن کارهای متفاوتی انجام می‌دهند، داشتن نگاه متفاوت نسبت‌به آن سخت می‌شود؛ برای آنکه چندین و چند مورد از آن کار شده و شما باید هم خلاقیت داشته باشید، هم به اصل و ذات آن پایبند بمانید و هم سعی کنید ابداع و تازگی‌ای در کار داشته باشید. همه این موارد در کنار هم موجب سخت‌شدن این فعالیت می‌شود. 
درباره داستان‌های مذهبی برای کودک و نوجوان، ما سفارش‌های متفاوتی داده و دنبال کارهای خوبی بوده‌ایم اما حقیقت این است که در این مدت اتفاقا کارهای خوبی به دست ما نرسیده است. در انتشارات مهرک، مجموعه‌ای داریم به نام «قصه نیکان» که قرار بود زندگینامه داستانی‌ای از چهارده معصوم(ع) به انضمام چندین تن از بزرگان دینی را ارائه دهد. این مجموعه قرار بود ۱۷جلدی باشد اما درنهایت به مجموعه‌ای ۱۰جلدی رسید. بعضی از داستان‌هایی که نوشته شده بود، نکات و اصلاحاتی داشت که برای نویسنده‌ها ارسال شد اما انجام نشد یا سفارش کار تکمیل نشد. 
اینکه بیایید و قصه‌ای را که بارها و بارها نوشته شده، دوباره به همان شکل بنویسید ممکن است اما آیا نوشتن دوباره چیزی که مکرر گفته شده، جذاب است؟ نیاز است که نگاه جدید و نویی وارد این حیطه شود و درعین‌حال نیز نمی‌شود که وقایع را از ابتدا خلق کرد، پایبندی به واقعیت در عین خلق دیدگاه‌های جدید، اتفاق سخت و نادری است. 
شما می‌توانید در بازار نشر انواع و اقسام کتاب‌ها در این زمینه را پیدا کنید که اتفاقا مکرر هم چاپ و تجدیدچاپ می‌شوند و تنوع بالایی هم دارند اما از بین آنها اگر بخواهید یک کتاب خوب با استاندارد بالا انتخاب کنید، اکثر این عناوین کنار می‌روند و این آسیبی است که در این حوزه وجود دارد. 

قصه‌گویی در ادبیات دینی کار سهلی نیست

اتفاقا قصد داشتم در ادامه از آسیب‌های این حوزه بیشتر حرف بزنیم، لطفا درباره آسیب‌شناسی ادبیات دینی کودک و نوجوان بیشتر بگویید.
بیایید این موضوع را از زاویه دیگری ببینیم؛ شما وقتی می‌خواهید داستانی مذهبی را بیان کنید، چه هدفی از بیان آن دارید؟ انتخاب هدف از قصه‌گویی در ادبیات دینی مسئله مهمی است. یک نگاه و هدف این است که فقط واقعه بیان شود و کودک در جریان آن قرار بگیرد. این نگاه اشتباهی نیست اما چقدر در حیطه ادبیات قرار می‌گیرد؟ خیلی کم؛ برای آنکه شما دارید کتابی را ارائه می‌دهید که تنها اطلاعات و اتفاقات را بیان می‌کند. یک مثال ساده آن کتاب‌هایی است که تنها اطلاعات تاریخی و سیر وقایعی را از زندگی یکی از ائمه اطهار(ع) در اختیار مخاطب قرار می‌دهد. این کتاب‌ها اطلاعاتی را می‌دهند که دانستنش اتفاقا خوب است. قرار نیست بچه‌ها را نسبت‌به این موضوعات ناآگاه نگه داریم، بچه‌ها باید نسبت‌ها و اتفاقاتی را که افتاده بدانند اما آیا این کافی و مطلوب است؟ خیر. 
شما می‌خواهید کودکان از زندگی ائمه و به‌طور کلی ادبیات دینی چه چیزی را بیاموزند؟ در نهایت چه آورده‌ای برای آنها داشته باشد؟ این انتخاب‌ها درنتیجه و خروجی بسیار اهمیت می‌یابند. شما می‌خواهید کتابی درباره مفهوم گذشت، صداقت، شجاعت و... بنویسید. 
با چه رویکردی می‌خواهید آن را بنویسید؟ چقدر می‌خواهید مستقیم‌گویی داشته باشید. چقدر می‌خواهید که دقیقا عین حدیث را روایت کنید. چقدر می‌خواهید همذات‌پنداری برای شخص به وجود آورید تا مطلب به عمق جان او بنشیند، آن را حس کند، دوستش داشته باشد و به خاطر بسپارد؟ هریک از اینها را می‌توانید وارد حیطه ادبیات کنید، با صور خیال درآمیزید، عنصر خلاقیت و بدیع بودن را به آن بیفزایید، اما درعین‌حال باید مراقب باشید که بدعتی ایجاد نشود؛ به‌طور مثال، اگر می‌خواهیم از صداقت ایشان صحبت کنیم، باید در نظر داشته باشیم که در عین صداقت، درایت هم داشته‌اند و تمرکز بر روی ویژگی صداقت، به ساده‌لوحی برداشت نشود.
 اینکه از زاویه‌ای محدود به یک ویژگی یا بعدی از شخصیت ائمه(ع) بپردازیم، این مراقبت را ضروری می‌کند که باقی زوایا و ابعاد خدشه‌دار نشود و نتیجه به نقض غرض منجر نشود. نویسنده بعد از نوشتن اثر از آن جدا می‌شود و خواننده‌های مختلف برداشت‌های متفاوتی از آن خواهند داشت. این مهم است که بتوانیم طوری کنترل کنیم که هر برداشتی از متن نشود و چرایی‌هایی که ایجاد می‌شود به‌درستی پاسخ داده شود. ضمن اینکه این امر کار ساده‌ای نیست. 

یک سوال شاید تکراری اما مهم، نگاه شما برای مواجهه با نسل زد و آشنا کردن او با ادبیات دینی چیست؟
اول از همه من فکر می‌کنم که نسل زد یا آلفا خیلی عادی هستند، این نسل قبلی است که چالش دارد؛ یعنی اوست که نوجوانی و چالش‌های خودش را فراموش کرده است، اوست که تفاوت‌های خودش با نسل پیشین را فراموش کرده و انتظار ندارد که حالا نسل جدید با او تفاوتی نداشته باشد. آن نسل فراموش کرده است که چقدر متناسب و بر بستر زمانه و عصر خودش زندگی کرده است و حالا از اینکه نسل جدید متناسب با عصر و زمانه خودش زندگی می‌کند، متعجب می‌شود. مهم‌تر اینکه یادش رفته که خودش این نسل را تربیت کرده است!
من عقیده دارم که هر نسلی، روی ارزش‌های واقعی نسل پیشین می‌ایستد، نه ارزش‌های کلامی، بلکه برآیندهای واقعی ارزش‌های آن نسل. به‌عنوان مثال، نسل قدیمی ما (متولدان دهه‌های ۴۰و ۵۰) کار کردن در ادارات دولتی برایشان ارزشی واقعی بود. این ارزش واقعی را نسل بعدی هم فهمید و تلاش می‌کرد که در همان راستا قدم بردارد و درآمد را در سطح تضمین درآمد ثابت و محدود نگه دارد. حالا نسل ما (دهه۶۰ و کمی بعد از آن) چه ارزش‌هایی دارد؟ چند نفر از این نسل را دیده‌اید که درس خواندن را یک ارزش بشمارند؟ عمده افراد درس‌خواندن را مصداقی از وقت تلف‌کردن می‌دانند؛ «چرا درس خواندیم؟ دانستن دیفرانسل به چه دردمان می‌خورد؟ و...» این می‌تواند به آن معنا باشد که ارزش‌های واقعی این نسل (متولدان دهه ۶۰) دیگر درس خواندن، پژوهش و داشتن تحصیلات نیست، بلکه تاحدی کسب درآمد است. هر قدر این درآمد ساده‌تر و راحت‌تر باشد، ارزشمندتر است. بلاگری و ولاگری برای ما صاحب ارزشی واقعی است؛ برای آنکه فرد هم دیده می‌شود و به‌سادگی پول به دست می‌آورد. 
از طرفی، این نسل (متولدان دهه۶۰) نسل بعدی (زد و آلفا) را تربیت کرده برای آنکه بتواند راحت‌تر حرف بزند. خودش درگیر رودربایستی و تعارف بوده، حالا در نقش والد این اختیار را به فرزندش داده است که راحت حرف بزند و حالا می‌گویند چه نسل عجیبی، چقدر راحت حرف می‌زند. این مهارت را خودش به او آموخته است. یا در نسل قبل، کار گروهی، دور هم جمع‌شدن خانوادگی و حرکت‌های جمعی یک ارزش بود اما در نسل کنونی کارهای فردی و «من مهم هستم» یک ارزش است. روان‌شناسی زردی که حدود یک دهه پیش شروع به رشد کرد و فردگرایی را رواج داد به شیوه‌های فرزندپروری نیز سرایت کرده است. حالا آن بچه، نوجوان یا جوان شده است و به والدین خودش هم اهمیت نمی‌دهد. 
اینکه چطور باید برخورد کرد به نظر من، خیلی عادی. ما فکر می‌کنیم که این بچه‌ها موجودات عجیب‌وغریبی هستند، درحالی‌که این نسل قبلی بودند که عجیب بودند؛ نسلی که توانست انقلاب کند، یک کار اثرگذار انجام دهد. 

بینش خوب و تازه‌ای است، از این بینش نسبت‌به نسل زد، چقدر در کار نشر استفاده می‌کنید برای نسلی که گویی تاحدی با ارزش‌های دینی بیگانه است؟
بچه‌ها خیلی تحت‌تاثیر رفتارهای واقعی والدین و اطرافیان هستند؛ یعنی شما نمی‌توانی درحالی‌که دروغ می‌گویی، صداقت را ارزشمند جلوه دهی. من در جایگاه ناشر، وظیفه خودم را این می‌دانم که کتاب خوب و سلامتی را در اختیار جامعه قرار دهم. تاجایی‌که در توان من باشد، قصه‌هایی که در آن ارزش‌هایی وجود دارد و همزمان سرگرمی‌های سلامتی را که در آن هست به مخاطب بدهم. کتابی که محتوای آن ارزشمند است، خواندنش لذت‌بخش است و در عین لذت‌بردن، نکات مفید و مثبتی را هم به او ارائه می‌کند و درنتیجه خواندنش آسیب‌زا نیست. 
ضمن اینکه چیزی که واقعا قرار است بچه‌ها را تربیت کند و دغدغه باشد، تنها از کتاب خوب درنمی‌آید. ارزشمندی‌ای که بچه‌ها در خانواده می‌بینند، درنهایت باعث می‌شود که آنها خصلت‌های درست یا نادرستی را کسب کنند؛ به‌عنوان‌مثال، زمانی که یک مادر شاغل خسته از محل کار به خانه می‌رود و خودش را با یک بلاگر یا اینفلوئنسر مقایسه می‌کند و به فرزندش می‌گوید «عقل و این داشت»، گویی کار تمام است. حالا هرچه می‌خواهی به کودک بگو که درس بخوان یا تلاش کن و مهارت بیاموز. این والد خودش را در برابر یک بلاگر به فرزندش، بازنده معرفی کرده است و او را به‌عنوان الگوی درست معرفی کرده است. وقتی که والدین به این سبک زندگی، کسب درآمد و کار در ریزرفتارهایی مانند «چه ماشینی داشت»، «چه پولی درمی‌آورد» بها می‌دهد، دارد ارزش‌هایی را به فرزندش منتقل می‌کند. 
مانوس کردن بچه‌ها با کتاب، یک پیامد بسیار مثبت دارد و آن هم این است که کودک با خواندن کتاب‌های مختلف و امتحان کردن قصه‌های متفاوت با کیفیت‌های متفاوت، تجربه زیسته‌اش را افزایش می‌دهد. اگر کتاب‌خوانی درست اتفاق بیفتد، ویژگی تفکر و تعقل عمیق و موثر در کودک رشد می‌کند. این کودک زمانی که به نوجوانی می‌رسد با این مهارت‌های ذهنی می‌تواند اتفاقات و تجربه‌های بهتری را برای خودش رقم بزند. بااین‌حال، این یکی از عوامل اثرگذار است و عوامل بسیار دیگری وجود دارند. علاوه‌برآن، این امر زمانی محقق می‌شود که خود والدین کتاب‌خوان واقعی باشند و نه فقط در کلام از آن یاد کنند. 

برای خود شما کدام کتاب یا اثر بیش از همه در همین زمینه اثرگذار بوده است؟ 
من هرچه را از امام حسین(ع) می‌خوانم دوست دارم اما احادیث ایشان را بیشتر دوست دارم. گرچه در حیطه ادبیات و قصه نیست. تقریبا بیش از ۹۰درصد آنچه درباره حضرت امام حسین(ع) نوشته شده است، تنها درباره روز عاشورا و واقعه کربلاست. تقریبا می‌توان گفت ما درباره ۱۰سال امامت ایشان چیزی نمی‌دانیم؛ یعنی از زمان شهادت امام حسن(ع) تا پیش از شهادت خودشان که همزمان با حکومت معاویه بود، چیزی نمی‌دانیم. کمی از کودکی ایشان در کنار پیامبر(ص) می‌دانیم، کمی از زمان شهادت حضرت فاطمه زهرا(ع) و دیگر چیزی نمی‌دانیم تا زمانی که ایشان را فرامی‌خوانند برای بیعت با یزید. البته خواندن احادیث ایشان برای من و در سن من مناسب است و نه برای کودک و نوجوان. در حدیث نیز ویژگی جامع‌الشرایط بودن وجود ندارد. هر حدیث درباره یک شرایط و بستر خاص است. 

در آثار انتشارات مهرک، کدام آثار را به مخاطب پیشنهاد می‌دهید؟
کتاب‌هایی را درباره حضرت امام حسین(ع) داریم مانند «نذری پرپرک»، «هدیه بادامک» یا کتاب «چرا؟ چرا؟ چرا؟» که هر سه به قلم کلر ژوبرت که هر کدام به یکی از ویژگی‌های امام حسین(ع) اشاره دارند. هرسه کتاب داستان‌های تمثیلی‌ای دارند و اشاره مستقیمی به وقایع ندارند؛ به‌عنوان مثال، از زبان حیوانات موضوعاتی را بیان می‌کنند. این سه اثر در دسته آثاری‌اند که با اقبال خوبی از سوی مخاطب مواجه شدند و توانستند چندین و چند نوبت تجدیدچاپ شوند. 

در انتهای صحبت، نکته‌ای هست که بخواهید اضافه کنید؟
نگاهی وجود دارد که نباید درباره واقعه کربلا به کودکان چیزی بگوییم؛ برای آنکه خشونت در آن زیاد است. یا اینکه اخبار ناگوار را نباید زیاد به کودکان گفت. من فکر می‌کنم که در این مورد باید به اندازه‌ای کوتاه و ممیزی‌شده، به کودکان گفت و به‌شدت از نگفتن و کتمان کردن باید پرهیز کرد. برای کودکان بهترین مدل ارائه‌دادن معصومان(ع)، بیان نکات اخلاقی در قالب روایات و قصه‌هایی است که بر بستر رأفت و مهربانی ایشان قرار دارد. ما اگر مفهومی را عمیقا دوست داشته باشیم، بعدها در تصمیمات مهم زندگی ما بروز می‌یابد؛ برای همین علاقه‌مند کردن کودکان اهمیت ویژه‌ای می‌یابد. 

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.