۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۴ - ۰۰:۰۴
کد خبر: ۱۲٬۵۹۰

در ژئوپلیتیک پرآشوب منطقه غرب آسیا و مناسبات پرفرازونشیب جمهوری اسلامی ایران با ساختارهای سلطه جهانی، رهبر انقلاب اسلامی، حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، طی دهه‌های زعامت خویش، بر مدار عقلانیتی استراتژیک و درکی زمان‌شناسانه از قدرت، معادله‌ای بی‌بدیل را در مدیریت ابزار مذاکره بنا نهاده است. در این چارچوب، منطق عملی رهبر انقلاب را نه باید با «ثنویت ساده‌انگارانه تقابل یا تسلیم» سنجید، بلکه باید آن را ذیل یک نظریه‌ نو با عنوان «تعادل‌سازی سیال» در سیاست خارجی تبیین کرد؛ نظریه‌ای که بر پایه‌ ترکیب «اصول ثابت» با «انعطاف‌پذیری تاکتیکی» در ابزارها بنا شده است.

آگاه: نخستین گام در فهم این منطق، بازشناسی «جایگاه مذاکره» است. مذاکره در منطق حکمرانی رهبر انقلاب، نه یک استراتژی اصالت‌دار، بلکه ابزاری است در خدمت حفظ استقلال، تقویت اقتدار و تثبیت هویت. این نگاه تفاوت بنیادینی با قرائت نئولیبرال از دیپلماسی دارد که مذاکره را ساحتی از فرآیند ادغام در نظام سلطه می‌داند. آن‌جا که رهبر انقلاب، از "نرمش قهرمانانه" سخن می‌گوید، در واقع از تاکتیکی سخن می‌راند که در دل آن، روح قاطعیت، مرزبندی و مرزبانی از عزت ملی نهفته است.
رهبر انقلاب اسلامی در مواجهه با مقوله مذاکره، نه دچار جزم‌اندیشی مطلق است که هرگونه گفت‌وگو را خیانت بداند و نه تسلیم‌طلبانه، چشم بر تجربه تاریخی و عبرت‌های پرهزینه مذاکرات گذشته می‌بندد. او مذاکره را نه ارزش ذاتی، بلکه «ابزاری عقلانی» می‌داند که باید در زمان و زمینی درست، به دست فاعلی کارآزموده و مجهز به «هوشمندی دیپلماتیک» به کار گرفته شود؛ نه هر زمانی، نه با هر کسی و نه با هر تیمی.
در این چارچوب، تناقض‌نماهایی همچون «مخالفت اصولی با آمریکا، اما اجازه مذاکره با نماینده آن» در نگاه اولیه ممکن است ناهمساز به نظر برسند، اما در عمق تحلیل، آشکار می‌شود که این تصمیمات در امتداد همان «منطق عملی ثابت» رهبری است؛ منطقی که اساس آن، حفظ عزت، حکمت، و مصلحت نظام اسلامی است و ابزار آن، بازی‌گردانی مبتنی بر ارزیابی دقیق موازنه قدرت است.
چنانچه وزن قدرت ایران در صحنه جهانی به نحوی باشد که بتوان با تکیه بر آن، امتیاز گرفت و نه امتیاز داد، مذاکره می‌تواند مشروع باشد. اما هرگاه این ابزار، بوی تسلیم و استضعاف بدهد، استعمال آن حکم خسران دارد. چنین نگاهی در سخن معروف ایشان که «ما با مذاکره مخالفتی نداریم، ما با مذاکره از موضع ضعف مخالفیم» متجلی است.
در پرونده هسته‌ای، ایشان با وجود بدبینی عمیق نسبت به آمریکا، میدان تجربه را برای دولت گشودند؛ تا برون‌دادهای خطرناک اعتماد به آمریکا برای مردم و نخبگان، اثبات شود. آنچه بعدها در خروج ترامپ از برجام و عهدشکنی‌های مکرر ایالات متحده رخ داد، مؤید همان پیش‌بینی‌های پیشین بود و مذاکره در این مقطع، به یک آزمون ناکام بدل شد.
کارنامه ترامپ در مقام رییس‌جمهوری ایالات متحده، نمودار بی‌ثباتی عقلانیت سیاسی در غرب مدرن است. بررسی مختصات رفتاری او در مقام یک تاجر سیاسی، ما را با منطق قمارگونه و پیچیده‌ای از مذاکره مواجه می‌کند. او مذاکره را تلفیقی از «پرفورمنسی رسانه‌ای» و «سیاست بازاری» می‌پندارد که هدف آن نه حل مسئله، بلکه نمایش قدرت و معامله‌گری است و صحنه‌ای را رقم زند که در آن با زبان تهدید، تحریم، فریب رسانه‌ای و فشار روانی، امتیاز بگیرد بی‌آنکه امتیازی بدهد.
همچنین از تاکتیک‌های معمولش، همچون «مبهم‌سازی»، «پرهیز از پیش‌بینی‌شدن»، «ترک ناگهانی میز» و «مذاکره برای برند شخصی»، دست نمی‌کشد. اما آن‌گاه که پای ایران به میان آمد، این تاکتیک‌ها کارگر نیفتاد؛ چرا که رهبر انقلاب نه بازیگر در زمین او، بلکه بازی‌گردان بازی او بود.
ایرانِ تحت هدایت رهبری، از ابتدا قاعده بازی را برهم زد: نه با تطمیع که با مقاومت؛ نه با تهدید که با انسجام ملی؛ نه با رسانه‌های حریف که با «قدرت نرم مقاومت» پاسخ داد. در این فضا، ترامپ همانند تاجری بود که با فاکتورهای تجاری وارد بازاری شد که ارز رایج آن، «عزت» و «استقلال» بود و در این بازار، او نه خریدار بود و نه فروشنده، بلکه تماشاگری مغبون.
رهبر حکیم انقلاب در عرصه سیاست خارجه، دستگاهی چندلایه از اصول و تدابیر را به کار می‌گیرد، اصولی که درک ابعاد ژرف آن برای همگان میسر نیست، اما پاره‌ای از این مبانی را با صراحت و برای آگاهی عمومی مردم و نخبگان تبیین فرمودند که می‌توان آنها را در چهار محور اصلی خلاصه کرد:
۱. عدم استیلای دشمن بر سرنوشت ایران؛ این اصل، «اصل مادر» سیاست خارجی است. هرگونه مذاکره، رابطه یا توافقی که بوی سلطه از آن بیاید، مردود است.
۲. عزت ملی در کنش‌های بین‌المللی؛ نه از درِ ضعف وارد مذاکره شدن و نه چنان متکبرانه که راه گفت‌وگو بسته شود. عزت، نه در انزوا بلکه در استقلال تعریف می‌شود.
۳. بهره‌برداری هوشمندانه از فرصت‌ها و زمان‌ها؛ رهبر انقلاب بارها تاکید کرده‌اند که زمان، عنصر مهم در تصمیم‌سازی‌های کلان است. ممکن است در زمانی، گفت‌وگو لازم باشد و در زمانی دیگر، سکوت و استقامت.
۴. مراقبت‌های سه‌گانه: پیش، حین و پس از مذاکره؛ یعنی مراقبت پیش از ورود به مذاکره (در انتخاب زمین‌وزمان)، مراقبت حین مذاکره (در کنترل خطوط قرمز، جلوگیری از نفوذ معنایی دشمن و شرطی‌نشدن جامعه)، و مراقبت پس از مذاکره (در تبیین درست آن، تحلیل هزینه و فایده و جلوگیری از تحریف روایت‌ها).

پی نوشت:
نظریه‌ای که از مجموع این رویکردها می‌توان استخراج کرد، «تعادل‌سازی سیال» است؛ یعنی حفظ توازن استراتژیک در سیاست خارجی با بهره‌گیری از ابزارهای سیال و موقعیت‌محور، بدون آن که اصول بنیادین نظام زیر سؤال رود. این نظریه برخلاف مکاتب غربی که به دنبال توازن قوا از طریق انعقاد ائتلاف‌ها یا اعمال قدرت سخت هستند، در پی برقراری «موازنه درونی اقتدار» است؛ اقتداری که ریشه در مقاومت دارد، اما شاخ‌وبرگ آن می‌تواند از ابزارهایی چون دیپلماسی، گفت‌وگو و حتی مذاکره نیز 
بهره گیرد.
منطق عملی رهبر انقلاب در موضوع مذاکره، نه‌تنها دچار تناقض نیست، بلکه مصداقی روشن از حکمت سیاسی و تسلط بر پیچیدگی‌های صحنه بین‌الملل است. در جهانی که بسیاری از رهبران سیاسی، اسیر شتاب‌زدگی، هیجانات رسانه‌ای و قراردادهای موقت‌اند، ایشان نشان داده‌اند که می‌توان بر مدار اصول ثابت، به اقتضائات زمان پاسخ گفت، بدون آنکه ذره‌ای از استقلال سیاسی کاست.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.