آگاه: ایران این سرزمین کهن، از جمله معدود ملتهایی است که هویت خویش را نه در سایه آرامشهای موقت، بلکه در شعلههای بحرانهای مکرر صیقل داده است.
اکنون که جنگ ۱۲ روزه همچون زخمی تازه اما زاینده، بر پیکر منطقه و روح ملت ما نشسته، این پرسش ژرفتر از همیشه در برابر نخبگان، سیاستگذاران و فرهنگسازان قرار دارد: چگونه میتوان از دل چنین بحرانهایی نه فقط عبور کرد، بلکه جهش کرد؟ چگونه میتوان از هر تهدید، طرحی نو برای تجدید و تحکیم هویت ملی آفرید؟
پاسخ این پرسش، نیازمند عبور از نگاه سطحی به بحران است. باید بپذیریم که هر بحران در عین آنکه ویرانگر است، فرصتی است بینظیر برای بازتعریف «ما کیستیم؟» و «چه میخواهیم بشویم؟». اما این بازآفرینی، تنها زمانی ممکن است که نگاه ما به بحران صرفا واکنشی نباشد، بلکه «تمدنی» شود؛ یعنی هر ضربهای، مقدمهای باشد برای ساختی نو.
نخستین گام در این مسیر، تبدیل بحران به تجربه مشترک است. اگر ملتها از هم میپاشند، غالبا نه بهخاطر دشمن، بلکه بهخاطر نداشتن تجربههای جمعی همدلانه است. جنگ ۱۲ روزه با همه هزینههایش، یک سرمایه تاریخی است. این بحران اگر به یک خاطره جمعی تبدیل شود که نسلها درباره آن گفتوگو، تحلیل، روایت و بازاندیشی کنند، در آینده همچون مشروطه، دفاع مقدس یا انقلاب اسلامی به یک نقطه مرجع برای هویت بدل خواهد شد.
گام دوم بازسازی روایت هویت بر اساس واقعیت جدید است. بحرانها بسیاری از مفاهیم پیشین را به چالش میکشند: وطن، غیرت، امنیت، پیشرفت و حتی عدالت. هنر سیاستگذار و فرهنگنویس آن است که بتواند این مفاهیم را بازتعریف کند، بدون آکه از اصول تخطی کند. بهبیان دیگر، در بستر بحران، هویت نیاز به زبان تازه، بیان تازه و قالبهای تازه دارد. نسل امروز، هویت ملی را نه از طریق شعارها بلکه از طریق تجربه و تفسیر میپذیرد؛ از دل روایتهای واقعی، فیلمهای تاثیرگذار، کلاسهای تعاملی، محتوای مجازی و درگیرشدن در حل مسئلههای ملی.
گام سوم بازآرایی نهادهای هویتساز است. بحرانها معمولا ناکارآمدی نهادها را آشکار میسازند. جنگ ۱۲ روزه نیز نشان داد که برخی نهادهای فرهنگی و رسانهای ما نتوانستند بهموقع، موثر و خلاقانه، روایت ملی - اسلامی را تولید و منتشر کنند. بازسازی هویت ملی، نیازمند نهادهایی است که از درون جامعه برخیزند، از زبان مردم سخن بگویند و با مخاطب جهانی بیگانه نباشند. باید از مدل نهادهای فرسوده، شعاری و بدون پایگاه اجتماعی عبور کنیم و به سمت نهادهای زنده، انعطافپذیر، مردمی و بینارشتهای برویم.
گام چهارم افقسازی تمدنی از دل بحران است. بزرگترین تهدید برای هویت، بیافقی است. ملتها وقتی آیندهای برای خود نمیبینند، گذشتهشان را نیز فراموش میکنند. اما اگر بتوان از دل بحران، چشماندازی نو ترسیم کرد؛ اگر بتوان جوان ایرانی را قانع کرد که این رنج، مقدمه رستگاری است؛ اگر بتوان امید را با عقلانیت و برنامه تلفیق کرد، آنگاه بحران بهجای تهدید، به سکوی پرش بدل میشود. تجربه انقلاب اسلامی و دفاع مقدس، نمونههایی بینظیر از این افقسازیاند: هر دو از دل فشار، تحقیر و تهاجم بیرونی زاده شدند، اما با آیندهسازی به جریانهای تمدنی بدل شدند.
و نهایتا گام پنجم، همراهسازی مردم در مسیر بازسازی هویت است. هیچ پروژه هویتی بدون مشارکت واقعی مردم، به ثمر نمینشیند. مردم باید احساس کنند که هویت، متعلق به خودشان است؛ باید نقشآفرین، تصمیمگیر و صاحبنظر باشند.
راهکارهایی چون گفتوگوی ملی، شوراهای اندیشهورز مردمی، پلتفرمهای تولید روایت مردمی و حتی سیاستهای مشوق مشارکت فرهنگی، میتوانند مردم را از مخاطب صرف به کنشگر تبدیل کنند.
اگر بحران را تنها تهدید ببینیم، تنها در برابر آن مقاومت خواهیم کرد. اما اگر بحران را امتحانی تاریخی برای بازآفرینی خود ببینیم نه فقط از آن عبور میکنیم، بلکه از آن برمیخیزیم. همانگونه که ملتی از زیر آوار دفاع مقدس، با افتخار ایستاد؛ امروز نیز میتوان از دل بحرانهای تکرارشونده، هویتی ژرفتر، زندهتر و کارآمدتر پدید آورد.
هویت ملی آنگاه که از خاکستر بحران برخیزد، دیگر نه ساخته تاریخ بلکه دستاورد ملت است؛ هویتی که زاده آگاهی، تجربه، صبر و ایمان است. این همان هویتی است که میتواند نهفقط ما را نگه دارد، بلکه ما را بلند کند؛ در مسیر تمدنی که از ما انتظار میکشد.
۲۲ تیر ۱۴۰۴ - ۱۶:۴۳
کد خبر: ۱۴٬۵۲۶
محمدرضا بابایی، آگاه مسائل سیاسی: در ساحت تمدن آنچه یک ملت را زنده نگه میدارد نه صرفا قدرت نظامی، نه منابع طبیعی و نه حتی دستاوردهای فناورانه است؛ بلکه جوهرهای است بهمراتب عمیقتر، دیرپاتر و بنیادینتر به نام «هویت». هویتی که اگر از دل آزمونهای بزرگ و بحرانهای سهمگین عبور نکرده باشد، همچون زینتی بر قامت یک بنای سست خواهد بود.
نظر شما