آگاه: سوالی که میخواهم مطرح کنم این است که چرا در کشور ما بسیاری از فیلمهای سینمایی موفق شدهاند توجه گسترده مردم را جلب کنند، تا جایی که برای تماشای برخی از آنها صفهای طولانی تشکیل میشود اما بهندرت شاهد چنین استقبالی از یک کتاب بودهایم. تحلیل شما از این مسئله چیست؟
در گذشته، وضعیت سینما در ایران چندان خوب نبود. پس از انقلاب، برای سالها سینماها با زیان مواجه بودند. اما سیاستگذاریهایی که بیشتر توسط حوزه هنری انجام شد، شرایط را تغییر داد. حوزه هنری سالنهای قدیمی را بازسازی کرد و سینماهای تکسالن را به چند سالن تبدیل کرد و فضای مناسبتری برای تماشای فیلم ایجاد کرد. این تغییرات زیرساختی به همراه حمایتهای دولتی، مثل وامهایی که به کارگردانها داده شد، تولید فیلم را افزایش داد. تعداد صندلیهای سینما بیشتر شد و تبلیغات موثری برای جلب مخاطبان صورت گرفت؛ بهتدریج سینما جایگاه خود را بین مردم باز کرد.
همین روند در ورزش هم اتفاق افتاد. بعد از انقلاب، ورزش ایران به نوعی رکود رسید؛ سالنهای ورزشی و استادیومها خلوت بود، اما با سیاستگذاریهای مناسب و ایجاد زیرساختها و حمایت از تیمها، ورزش نیز به سمت درآمدزایی حرکت کرد.
اما در این میان، برای کتاب چنین سیاستگذاری و تحولاتی صورت نگرفت. ما هیچوقت زیرساختهای لازم برای علاقهمند کردن مردم به مطالعه و سوق دادن آنها بهسمت کتابخوانی را فراهم نکردهایم. شاید به ناشران کاغذ دولتی داده باشیم تا کتابها با قیمتی مناسبتر چاپ شوند؛ به همین دلیل هم شاید قیمت کتاب نسبت به افزایش چندبرابری قیمت دیگر کالاها رشد کمتری داشته باشد. اما حتی با وجود این، مردم همچنان تمایل چندانی به خرید و مطالعه کتاب ندارند. به باور من، باید زیرساختهای لازم برای علاقهمند کردن جامعه به مطالعه ایجاد شود. این یعنی باید حس نیاز به مطالعه و علاقه به کتابخوانی را از دوران کودکی در خانوادهها و در مدارس تقویت کنیم. متاسفانه، درحالحاضر کودکان ما در مدرسه تنها با کتابهای درسی سروکار دارند و کسی در آنها نیازی به خواندن کتابهای غیردرسی ایجاد نمیکند. اگر هم کتابی چاپ شود، اغلب نویسندگان به دلیل کمبود مخاطب و مشکلات اقتصادی، از این راه درآمد مناسبی کسب نمیکنند؛ چراکه مردم به طور کلی عادت به مطالعه ندارند. این مسائل نشان میدهد که بدون ایجاد زیرساختهای فرهنگی و آموزشی، انتظار رشد و رونق کتابخوانی در جامعه امری دشوار است. هر سال، هفتهای را بهعنوان هفته کتاب اعلام میکنیم؛ اما سوال اینجاست که ما در این هفتهها چه میکنیم؟ آیا رویکرد مشخصی برای تشویق مردم به کتابخوانی داریم؟ در عمل، تنها به برگزاری نشستهای سالنی و نمایشگاههای کتاب با تخفیفهایی معمولا ۲۰درصدی بسنده میکنیم. حتی اگر این تخفیفها به ۵۰درصد هم برسد، وقتی مردم احساس نیاز و تشنگی به مطالعه ندارند، این تخفیفها تاثیر چندانی نخواهد داشت. در نهایت، تنها گروه کوچکی از کتابخوانهای همیشگی جذب این برنامهها میشوند، اما جمعیت بزرگی از مردم، که هیچ احساس ضرورتی به مطالعه ندارند، همچنان دور از کتاب باقی میمانند.
در مقایسه، سینما توانست از این رکود رهایی یابد و علاقه مردم را جلب کند. عنصر تبلیغات و حضور سینما در رسانههایی مانند تلویزیون، تاثیر زیادی داشت و توانست مردم را بهطور مداوم و گاه تا چند بار در ماه به سینما بکشاند. آیا برای کتاب نیز چنین ضرورتی ایجاد شده است؟ آیا در برنامه خرید خانوادهها، کتاب جایی دارد؟ ما در خریدهای روزانه، بر اساس یک نیاز اولیه، به خرید نان، گوشت و دیگر اقلام ضروری میپردازیم؛ این احساس نیاز به غذا و خوراک، ما را به خرید آنها سوق میدهد. اما متاسفانه این حس ضرورت و نیاز به کتابخوانی در جامعه ایجاد نشده است. حال، پرسش این است که چرا این نیاز شکل نگرفته و برای ایجاد آنچه باید کرد؟ اینها موضوعاتی هستند که جای بحث و بررسی دارند.
درحالحاضر، وضعیت کتاب کودک و نوجوان در کشور چگونه است و آثار تولیدی در این حوزه در چه شرایطی قرار دارند؟ همچنین، برای رشد این حوزه و جلب توجه بیشتر کودکان و نوجوانان به مطالعه چه اقداماتی باید انجام دهیم؟
خوشبختانه، در حوزه کتاب کودک و نوجوان نسبت به کتاب بزرگسالان فعالتر هستیم و تولیدات بیشتری داریم. تعداد نویسندگان کتاب کودک بیشتر است و ناشرانی که بهطور اختصاصی در این زمینه فعالیت میکنند، نیز بسیارند. بنابراین، به نظر میرسد در مقایسه با کتابهای بزرگسال و رمانها، حوزه کتاب کودک و نوجوان وضعیت بهتری دارد. تعداد زیادی از کودکان به کتابخوانی علاقهمند هستند و کتابهای کودک از نظر کیفی، چه از لحاظ تصویرگری، چه کیفیت چاپ، نوع کاغذ و حتی داستانهای نویسندگان، در سطح بالایی قرار دارند. به نظر من، حوزه کتاب کودک از نظر کیفی بسیار پیشرفت کرده است. اما مسئله اینجاست که این کتابها تولید میشوند، ولی برای آنها برنامهای وجود ندارد که خانوادهها و کودکان را به خرید و خواندن این کتابها تشویق کند؛ امری که میتواند به افزایش سرانه مطالعه و رونق اقتصادی در این حوزه کمک کند.
یکی از دلایل پایین بودن سرانه مطالعه در کشورمان به این مسئله بازمیگردد که کودکان ما بخش زیادی از زمان خود را در مدرسه سپری میکنند؛ روزانه ۶ تا هفت ساعت مشغول یادگیری هستند و پس از آن، تکالیف مدرسه را انجام میدهند. در تمام دوران تحصیل، که شامل ۹ماه از سال است، به ندرت انگیزهای برای مطالعه کتابهای غیردرسی در آنها ایجاد میشود. خانوادهها برای تحصیل فرزندان خود هزینههای زیادی میکنند و حتی حاضرند از نیازهای خود بزنند تا آنها را در بهترین مدارس، مانند مدارس غیردولتی با هزینههای بالا، ثبتنام کنند. این امر نشان میدهد که احساس نیاز به یادگیری علم و دانش، در میان مردم جا افتاده است.
حال این سوال مطرح میشود که آیا در نظام آموزشی ما توجهی به پرورش و تربیت شده است؟ وزارتخانه ما نام «آموزشوپرورش» را بر خود دارد اما متاسفانه در مدارس ما، بهویژه در حوزه ترغیب کودکان به کتابخوانی، فعالیت خاصی صورت نمیگیرد. در واقع، وقت دانشآموزان در طول هفته به گونهای پر شده است که بیشتر به محفوظات میپردازند و این اتفاق در کشورهای پیشرفته به این شکل نیست.
ما بارها شاهد مثالهایی از کشورهای دیگر بودهایم؛ به طور مثال، در ژاپن علاوهبر آموزش مسائل علمی، به کودکان مسائل تربیتی و فرهنگی نیز آموزش داده میشود. آیا این رویکرد در نظام آموزشی ما نیز به کار گرفته شده است؟ در پیشدبستانیها به کودکان آموزش داده میشود که دست راست و چپ کدام است، چطور غذا بخورند و چگونه مسواک بزنند. اما آیا به آنها یاد داده میشود که حتی نیمساعت از شب را به خواندن کتاب اختصاص دهند؟ آیا والدین احساس نیاز میکنند که هر شب برای فرزندان خود قصه بخوانند؟ متاسفانه، هیچکدام از این اتفاقات رخ نمیدهد.
برای مثال، پدر یا مادری که یک موز به قیمت ۳۰هزار تومان در کیف فرزندش میگذارد، میتوانست با همان مبلغ یک کتاب کودک هم تهیه کند اما به دلیل اینکه اهمیت این کار را احساس نمیکند، این هزینه را برای کتاب در نظر نمیگیرد. به نظر من، باید از نظام آموزشی کشور شروع کرد؛ حتی از دوران پیشدبستانی. لازم است از خانوادهها گرفته تا دانشگاهها، در کنار آموزش علوم، مانند ریاضیات، شیمی و فیزیک، کودکان و نوجوانان را به خواندن کتابهای داستان و رمان نیز علاقهمند کنیم.
دولت و حاکمیت فرهنگی ما باید در حوزه کتاب و فرهنگسازی، سیاستگذاری موثری داشته باشد. زمانی صحبت از این شد که پنجشنبهها، روزهای تعطیل مدارس، به فعالیتهای فرهنگی و تربیتی اختصاص یابد اما هرگز این طرح موفقیتآمیز نبود؛ چراکه انتظار بردن بچهها به مدرسه در روز تعطیل عملی نیست.
متاسفانه، در سیاستگذاریهای فعلی بهندرت به این فکر شده است که وقتی بچهها ۶ساعت در مدرسه حضور دارند، میتوانند سه ساعت را به دروس علمی بپردازند و سه ساعت دیگر را به مطالعه و فعالیتهای فرهنگی و ادبی اختصاص دهند. مثلا به جای آنکه فقط به محفوظات بپردازند، میتوانند تاریخ، داستان، و کتابهای غیردرسی بخوانند، یا برای یکدیگر قصه بگویند و داستانهایی را که خواندهاند در قالب نمایش به اجرا درآورند. این گونه، کودکان به سمت کتاب و کتابخوانی سوق داده میشوند. بااینحال، هیچ برنامهریزی هدفمندی در این زمینه وجود ندارد.
متاسفانه در نظام آموزشی ما، کسی نیست که شجاعانه بگوید ساختار آموزشی باید تغییر کند. ما یک ساختار آموزشی ناکارآمد و تکراری، پر از محفوظات، ایجاد کردهایم. شاید از نظر علمی، فرزندانمان را بسیار بارور کرده باشیم و ایرانیها همواره در تحصیل و درس موفق شناخته شدهاند. به همین دلیل، وقتی فارغالتحصیل میشوند، در بهترین موسسات اروپایی جایگاه پیدا میکنند؛ چراکه از لحاظ هوش و موضوعات علمی در سطح بالایی قرار دارند. اما آیا همه داشتههای یک انسان باید به علم و دانش خلاصه شود؟ آیا اخلاق، ادبیات، احساس و قلب انسانها اهمیت ندارد؟ آیا همهچیز باید به مغز و محفوظات سپرده شود؟ متاسفانه، نتیجه این تمرکز یکبعدی، جامعهای آسیبپذیر است. اگر به اطراف خود نگاه کنیم، میبینیم که چه میزان تخلف، جنایت، اختلاس و رفتارهای غیراخلاقی در جامعه وجود دارد. فردی که اختلاس میکند، کیست؟ یک فرد تحصیلکرده، یک مدیر ارشد، یک مقام عالیرتبه بانکی است. چرا چنین اختلاسها و تخلفاتی رخ میدهد؟
اینها پیامدهای منفی آموزش و تربیت یکبعدی هستند؛ ما این افراد را تنها از بعد علمی پرورش دادهایم. اگر این افراد، همراه با آموزشهای علمی، از طریق ادبیات، شعر، داستان، تئاتر و سینما نیز رشد میکردند و اخلاقیات را میآموختند، هرگز به خود اجازه نمیدادند که انسانیت را زیر پا بگذارند و به اموال دیگران دستدرازی کنند. این پیامدها نتیجه غفلت ما از پرورش همهجانبه انسانهاست.
به نظر شما، توسعه شبکههای اجتماعی تا چه حد بر کاهش سرانه مطالعه در کشور تاثیر داشته است؟ و آیا این بسترهای فضای مجازی و شبکههای اجتماعی توانستهاند گرایش مردم به کتاب را افزایش دهند؟
برخی معتقدند که با ظهور فضای مجازی، کودکان و نوجوانان بیشتر وقت خود را صرف گوشیهای همراه میکنند و دیگر فرصتی برای مطالعه کتابهای داستانی یا دیگر کتابها ندارند. اما من میخواهم بگویم برعکس، فضای مجازی میتوانست فرصتی باشد که همهگونه اطلاعات و امکانات ارتباطی در اختیار جوانان قرار دهد، ازجمله ارتباط با کتاب و علاقهمندی به مطالعه. چرا این فضا، از عنصر کتاب خالی است؟ چرا گوشیهای هوشمندی که در دست فرزندان ما قرار دارد و آنها انواع سرگرمیها را با آن تجربه میکنند، به گونهای طراحی نشده که آنها را به سمت کتاب و مطالعه هدایت کند؟
متأسفانه، هیچ نهادی که در حوزه کتاب فعالیت دارد، در فضای مجازی شرایطی فراهم نکرده تا کودکان و نوجوانان بتوانند از این فضا به شکل مؤثری برای کتابخوانی استفاده کنند. وقتی نوجوان گوشی به دست میگیرد و فیلم یا بازی میبیند، میتوانست در همین فضا، به داستانهای جذاب و نکات آموزنده دسترسی پیدا کند و بهسادگی و با اشتیاق به کتاب نزدیک شود. اما متاسفانه، فضای مجازی ما تقریبا خالی از ترویج و تشویق به کتابخوانی است و هیچ نهاد یا سازمانی نیز خود را مسئول این کار نمیداند.
درحالحاضر، افراد و نهادهای مختلف در فضای مجازی فعالیتهای اقتصادی بسیاری دارند؛ خرید و فروشهای آنلاین بهسرعت در حال رشد است. اما این فعالیت در حوزه کتاب بسیار کمرنگ است. تنها تعداد محدودی از ناشران با چند سایت فعال همکاری دارند و کتابهای خود را بهصورت آنلاین عرضه میکنند. چقدر از خانوادهها و جوانان از این امکانات آگاه هستند؟ چقدر احساس نیاز به کتاب در این فضا بهوجود آمده است؟
اگر از همان دوران ابتدایی، در مدارس، کودکان را با کتاب آشتی داده بودیم و دوستی با کتاب را در آنها نهادینه میکردیم، آنها امروز حتی در فضای مجازی نیز به دنبال کتاب میگشتند. درست مانند علاقهای که کودکان به فوتبال یا بازیهای انیمیشنی دارند و بهطور مداوم در گوشیهایشان آنها را جستجو میکنند. اگر در فضای مجازی، بستری گسترده برای دسترسی به بهترین کتابها ایجاد میکردیم، هر زمان که کودکان تمایل داشتند، میتوانستند با آنها ارتباط برقرار کنند و به مطالعه علاقهمند شوند. اما متاسفانه، به دلیل نبود چنین بستری، فضای مجازی ما در این زمینه بلااستفاده باقی مانده است. تاکید من این است که باید در جامعه شوق و علاقهمندی به کتاب و مطالعه را ایجاد کنیم، درست مانند آنچه برای ورزش و سینما رخ داده است. تا زمانی که این کار انجام نشود، حتی اگر فضای مجازی مملو از کتاب باشد، مردم تمایلی به مطالعه پیدا نمیکنند.
به نظر شما، برای اینکه کتاب جایگاه بیشتری در سبد خانوادههای ما پیدا کند، چه باید کرد؟
این آرزوی قلبی ماست که مردم کتاب بخوانند؛ زیرا اگر مردم بیشتر به مطالعه بپردازند، وضعیت معیشتی نویسندگان نیز بهبود خواهد یافت و انگیزه برای نوشتن در میان نویسندگان افزایش مییابد. درحالحاضر، ما در دوران رکود و افت محسوسی به سر میبریم؛ نویسندگان بهدلیل نبود تقاضا و انگیزه، رغبت چندانی به نوشتن ندارند. اگر کتابی بنویسند، باید خوششانس باشند که ناشری آن را منتشر کند. حتی در این صورت، اغلب با تیراژ پایین (حدود ۵۰۰نسخه) منتشر میشود که برای نویسنده درآمد خاصی به همراه ندارد.
تا زمانی که این شرایط وجود دارد، نویسندگان انگیزهای برای نوشتن نخواهند داشت. به باور من، اگر در جامعه، در میان همه گروههای سنی، از کودکان گرفته تا نوجوانان، بزرگسالان و کهنسالان، نیازی حقیقی و علاقهمندی واقعی به مطالعه ایجاد نشود، همه زیان خواهیم دید. جامعه ما بهطورکلی آسیب میبیند و افرادی تربیت میشوند که عاطفه و احساس کمتری دارند، و بهراحتی به سمت کارهای خلاف کشیده میشوند. چنین افرادی در مسئولیتهایشان احساس مسئولیت نمیکنند، زیرا شخصیت اخلاقی مناسبی ندارند. شخصیت اخلاقی و انسانی با ریاضیات، فیزیک یا شیمی شکل نمیگیرد؛ بلکه ادبیات و هنر است که این جنبه از شخصیت را پرورش میدهد. اما وقتی جای ادبیات و هنر در سیستم آموزشی و دانشگاهی ما خالی است، نتیجهاش تربیت افرادی است که نتیجه مدیریتشان وضعیت فعلی کشور را رقم میزند.
در پایان، نکتهای را اضافه کنم. این هفتههای کتاب و مناسبتهای مشابه در کشور ما مانند هفتههای دیگری که با رویکردهای اجتماعی، سیاسی یا اقتصادی برگزار میشوند، در عمل تاثیرگذار نیستند؛ بهعنوان مثال، روز پرستار را برگزار میکنیم، درحالیکه پرستاران ماههاست در اعتراض به شرایط کاری، معیشتی و امکانات محدود، اعتراضات علنی و غیرعلنی دارند، به خیابان میآیند و دست از کار میکشند. در این میان، روز پرستار در مراسمی با حضور وزیر و مقامات پزشکی و بهداشتی گرامی داشته میشود اما این تقدیر فقط در قالب کلمات و صحبتهای رسمی است درحالیکه پرستاران ناراضیاند. همین مسئله در حوزه کتاب نیز وجود دارد. ما هفته کتاب برگزار میکنیم، کتابهایمان را جمع میکنیم و با تخفیفهای ۱۰ یا ۲۰درصدی به فروش میرسانیم اما نه ناشران بهرهای میبرند، نه نویسندگان انگیزهای پیدا میکنند و نه خوانندگان تشویق به خرید کتاب میشوند. شاید برای این مناسبتها هزینههای هنگفتی صرف شود و در استانها و شهرهای مختلف نشستهایی برگزار شود اما درنهایت، همه چیز به حالت اولیه بازمیگردد. به نظر من، تا زمانی که تغییری در رویکرد این مناسبتها ایجاد نشود، نتایج مطلوبی حاصل نخواهد شد. باید بدانیم که پس از برگزاری این بزرگداشتها، حداقل ۳۰درصد از اهدافمان محقق شده باشد. آیا پس از پایان هفته کتاب، سرانه مطالعه ۳۰درصد افزایش مییابد؟ آیا ناشران و نویسندگان بهرهای از این مناسبت میبرند؟
نظر شما