محمدصادق علیزاده - دبیر گروه فرهنگ

آگاه: تاریخ همان‌قدر که درس‌آموز است و عبرت‌انگیز اما همان‌قدر هم روایتش برای مخاطب عام سخت است و صعب. محتوای تاریخ از جنس ماده سخت است. سروکله زدن با محتوای سخت هم گاو نر می‌خواهد و مرد کهن. محتوای سخت، مخاطب عام ندارد. محتوای سخت، حوصله می‌خواهد. روایت محتوای سخت، سخت است. ذهنی محتوای سخت را پذیرا می‌شود که پیش از آن درباره آن مسئله‌مند شده باشد. همه اینها یعنی برقرار کردن بین مخاطب عام و تاریخ عملی دشوار است و مسیری‌ است پر از سنگلاخ که اصولا جنس مخاطبی که پی تاریخ است، مخاطب خاص است و مسئله‌‎مند و دغدغه‌‎مند. مخاطبی که محتوای لخت تاریخ را بدون هیچ بزک و آرایش و پیرایشی می‌بلعد. 
حالا همه این سختی‌ها را بگذارید کنار این ذائقه شبکه‌زده و فست‌فودی مخاطب امروز که اصولا با هر درنگ و تاملی بیگانه است. در ادامه خود را بگذارید جای یک استراتژیست محتوا که می‌خواهد پل بزند بین ماده سخت تاریخ و مخاطب عامِ شبکه‌زده فست‌فودیِ گریزپایِ تلگرامیزه و اینستاگرامیزه شده. حالا و در اوج این هروله ارتباطی و معرفتی است که قیمت متاعی مثل «سرزمین مادری» روشن می‌شود. اینکه یک محصول هم برآمده از صنعت فرهنگ باشد و در پی تامین ذائقه سرگرمی مخاطب و هم در رای لایه ظاهری خود در پی روایت بخشی از تاریخ معاصر باشد. سرزمین مادری دقیقا در چنین نقطه‌ای ایستاده است. 
فارغ از آنکه از نظر راهبردی هم در حال روایت بخش مهمی از تاریخ معاصر است اما از نظر ارتباطی و رسانه‌ای هم این سریال در یک بزنگاه و نقطه مهم ایستاده است. اینها اما همه محاسن این پروژه رسانه‌ای نیست. به بیان دیگر، این سریال صرفا به‌دلیل ایستادن در این نقطه نیست که ارزشمند است و مسامحتا از جیب بخورد و از جذابیت‌های دراماتیک و نمایشی غافل شود. سرزمین مادری فارغ از روایتش از تاریخ اما یک اثر سرگرم‌کننده در صنعت فرهنگ هم محسوب می‌شود. اثری دراماتیک که می‌تواند با جادوی قصه مخاطب عام را با خود همراه کند. این یعنی کارگردانش قصه گفتن و از همه مهم‌تر قصه حسابی گفتن را برای مخاطب عام تلویزیونی خوب بلد است. 
این قصه حسابی گفتن برای مخاطب عالم تلویزیونی هنری است که خیلی‌ها از داشتن آن عاجزند؛ چیزی که در روزگار فقر ایده و محتوا می‌تواند یک رسانه‌ها را کیلومترها جلوتر از سایر رقبا قرار دهد و بعد از مدت‌ها مزه لذت تماشای تلویزیون را زیر زبان مخاطب زنده کند. انگار که تلویزیون به دوران شکوه و اوج خود بازگشته باشد. اینجاست که محصول، رسانه را هم با خود ارتقا داده و آن را از یک مجرای صرفا انتقال داده به مرجعیت فرهنگی و رسانه‌ای تبدیل می‌کند. 
حالا وقتی این وجه ماجرا را در کنار روایت تاریخی آن قرار دهیم مشخص می‌شود تلویزیون چه شاهکاری را در کنداکتور خود جای داده است. درست در همین نقطه است که فرق پروژه‌ای مانند سرزمین مادری با فاجعه‌ای مانند معمای شاه مشخص می‌شود. اینکه مخاطب عام با اولی همذات‌پنداری می‌کند و دومی را یک پروژه گل‌درشت شعاری می‌بیند. دوباره دقیقا در همین نقطه است که که امثال نگارنده این سطور حسرت می‌خورند که چرا تلویزیون با ابرپروژه موفقش که از قضا کم‌هزینه هم برای ساخت و تولیدش صرف نکرده، چنین سرسری و از سر رفع تکلیف و به‌مانند یک فرزند سرراهی برخورد می‌کند. کاش یکی پاسخ این سوال را بدهد.
اینها همه را کنار این بگذارید که تلویزیون برای تولید چنین ابرپروژه‌ای نه تنها زمانی طولانی صرف کرده، بلکه هزینه زیادی هم صرف آن کرده است؛ به عبارت بهتر، حتی اگر از منظر غیرفرهنگی و غیررسانه‌ای و با منطق صرف اقتصادی هم به موضوع نگاه کنیم، باز هم این شکل از پخش و ارائه این سریال یک فاجعه در هدر دادن منابع و بودجه و اعتباراتی است که برای جذب ریال به ریال آن ساعت‌ها بحث و لابی و گفتگو انجام گرفته است. حالا بهتر می‌توان برخورد سرسری تلویزیون با سریال را تحلیل کرد و به‌‎طور جدی‌تر به این سوال فکر کرد که با همه اینها چرا تلویزیون برخورد سرراهی‌گونه با سرزمین مادری دارد.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.